دو شعر از مهتاب بازوند (غزل محض)

مهتاب بازوند/ ۱۳۵۶

فعالیت ها:

کارشناس ارشد ادبیات فارسی

ویرایش متون ادبی

 بازوند یکی از بهترین چهره های  ” غزل محض ” به حساب می آید.


شعر اول:


بغضی شکست شانه ی مردان ایل را

دستی شکافت دامن دریای نیل را

وقتی که ظلمت ازسردنیا گذشته بود

در من دمید بار دگر جبرییل را

آرام بر تمام شعورم جوانه زدِ

آغاز کرد حادثه ای بی دلیل را

شاید مرا حقیقت این عشق بی دلیل

آن سان شهید کرد که “سید خلیل” را

من توی چار چوب جهان جا نمی شوم

کاری بکن که بشکنم این مستطیل را…

 

شعر دوم:

 

این واژگان هرآن چه که دارند می دهند

تا شعر ها مرا به تو پیوند می دهند

 حتی برای کشتنم این دشمنان هنوز

تنها مرا به جان تو سوگند می دهند

با این گدازه ها چه کنم؟دردهای من

بوی گدازه های دماوند می دهند!

از مادرت بپرس که در وادی شما

یک قلب واژگون شده را!چند می دهند

دیوانگی مجال غریبی است!عشق من!

زنجیر ها مدام مرا پند می دهند…

 

اشتراک گذاری: