دو شعر از گلشیفته کتال

 

دو شعر از گلشیفته کتال

 

شعر اول

 

گفته بودم را ه ترسی بزرگ دارد

از پشت گوشی وقتی لب هایم گرفته می شد

گفتی بیا زندگی هامان را ترس کنیم

 

تعلیق جانکاه

پیراهنی که آتش زده بودم بوی سوخته ی مو هایم را می داد

لذتی غریب

تازه شب شده بود

ناراحتی ؟ اما من تعلیق را دوست دارد

واطمینانی به این شب نه دارد

به تو که از بیابان آمدی با ریشه های ضخیم

شوخی ام می کنی

من ، خانواده ، گیس های بلند مادر ، پاهایی که برادرند

و سمار در کنار اجاق تنهایم بگذار

این عشق چشمه نمی گیرد

خودش را می گیرد از دهان یک مرگ

که روی مین ها راه رفتنش را علاقه مند است

آزاده ام مگر؟ بخاطر نمی دانم چه کنم

بخاطر مادر، می گفت : به این حرف ها رحم نکنی ها

اما من تکه ای از کسی نبود

او نبود

حلال نازکی که به نازک بودنش ادامه می داد

و پیش زمینه ها

زیادند وقتی به مخاطب های دیگری اشاره می کنی

لای خودکار

تصویر خط خطی

بی کلاه

با سبیل

بی سیبیل و یه کم ته ریش

فرض کن اینها مخاطبی که نیستند هستند

وقتی تنهاییم حلال نازکی می شود

و داس گردن علف ها را خواهد بوسید

خواهد گذاشت قدم در راهی که می رسد  به زیرِ زمین

 

ادامه ی لذت

از پشت میز کار به کلاس بعدی

به خانه ای رسمی

کتابخانه ای غیررسمی

منزل یکی از دوستان

مجددن سر کار

 خیابان با قدم هایش

ترس که خودم هستم

جیغ بر سر مخاطب ها

کلاس قبلی

لای خودکار

زیر پتو

سر کار

گورستان

 در یکی از گورستان های اطراف شهر

ناراحتی ؟ اما من به اینجا اطمینان دارد

به اینکه تباهی اش روز به روز عمیق تر می شود

مگر حس لامسه نداری

روی تنم دست بکش و پیش بینی ام کن

 

شعردوم

 

مدام  خودش را تکرار می کند توی گوش

دراز می کشد میانم،

ـ قطعه ای دیگر میل دارید ؟

و می گوید باز بیدار که شدم می رم توی موسیقی

(ای شب روان را مشعله ای شب روان را مسئله)

برو توی گوش به حالتی ناشناس آدم ها را رد کن یقه کتت را بیاور بالا دستت را توی جیب بمیر

بمان

پشت این ویترین عکس کسی دهن کجی نمی کند گریه نمی کند جیغ نه فقط موسیقی می کند توی گوش

توی شب روان شب رو آن آنان که در شب می روند و می آیند بدون مشعله

نه فکر می کنند به مشعله نه می خواهند مشعله نه هیچ کمترین لعنتی دیگری

فقط گوش می دهند

بدون فکر

بدون کلام

بدون جنازه هایی که در ویترین خاکشان کند

 

اشتراک گذاری: