سه شعر کوتاه از علی ملکشاهی

زل


دو توله سگ میشی

از من

هجوم میبرند

وفایشان را

به دو اقیانوس آرام

از تو

 ———–

فراموشی

 

از چشمه ی چشمانم

دیشب

جیره ات را کنار گذاشتم.

سالهای خشکسالی…

 ———–

اوردوز

 

سرم شو زیر پوستم

قطره قطره دویدن کن.

 

بیا و بر وطنت هبوط کن

بر تنم.

ای غریب دور افتاده

قریب شو

قریب همچون فاصله ی رعد و باران

از ابر نگاه تو

در چشم های من.

که دست کم بیا

بیا

بیا

که معتادم

از شیار سوزنی سرکش

به عمق زیر پل ی که نمی رسد هرگز

به دست و گام اخر یک مرد

که غرق میشود در انتحار اوردوزهاش

بیا و مبتلا تلا طلا کن

به خود

من را.

به خاکی که منم

گل شدم از اشک خدا

خدا خدا ی ناله می شوی در من

بیا و مب تلا تلا طلای خود کم

من را.

گلی که لال و منتظر

شاییییید

سپید دست کوزه گر

به ناگهان ثانیه آید.

 

اشتراک گذاری:

مدیریت سایت

عضویت در خبرنامه

درخبرنامه ما عضو شوید