زل
دو توله سگ میشی
از من
هجوم میبرند
وفایشان را
به دو اقیانوس آرام
از تو
———–
فراموشی
از چشمه ی چشمانم
دیشب
جیره ات را کنار گذاشتم.
سالهای خشکسالی…
———–
اوردوز
سرم شو زیر پوستم
قطره قطره دویدن کن.
بیا و بر وطنت هبوط کن
بر تنم.
ای غریب دور افتاده
قریب شو
قریب همچون فاصله ی رعد و باران
از ابر نگاه تو
در چشم های من.
که دست کم بیا
بیا
بیا
که معتادم
از شیار سوزنی سرکش
به عمق زیر پل ی که نمی رسد هرگز
به دست و گام اخر یک مرد
که غرق میشود در انتحار اوردوزهاش
بیا و مبتلا تلا طلا کن
به خود
من را.
به خاکی که منم
گل شدم از اشک خدا
خدا خدا ی ناله می شوی در من
بیا و مب تلا تلا طلای خود کم
من را.
گلی که لال و منتظر
شاییییید
سپید دست کوزه گر
به ناگهان ثانیه آید.