شعری از داوود مالکی
(راه یافتگان به مرحله نهایی جایزه ادبی آوانگارد)
جمع شدیم و آتش
سایه هامان را بر دیوار رقصاند
تو دست های مرا دوست داشتی
من دندان های ببری
که گوشواره ات باشد
تو شکار گوزنی که سرخ شد و
دست های مرا برای تو مهربان کرد
از شکلک های که بر دیوار تمام غارهای جهان کشیدم
و باز تو را نخنداند
نقشی نمانده است
باید دوباره برگردیم
حتا اگر پای بدویت ما را
هیچ غاری به موزه های جهان نکشانده باشد
عزیزم
دلم گله ی گوزنی است که رم کرده
و پیراهن سرخت
گاوها را خشمگین می کند