شعری از عزیز کلهر

بی هند زلف  توتا زخم گیس گل

سیاه مثل آفریقا

سوخته ام

 در دامن دنیایی که همه خطوط رنج است

تا 

ایستگاه کلکته

آنجا که

گرسنه ای آخرین لبخند خود را

دو روپیه فروخت

 و قطار از روی استخوانهایش میرفت

 تا دهلی را نو کند

 دهلی

   نو شد

  بی هند زلف تو  تا زخم گیس گل

 قناری وطن نداشت

 پرنداشت ، سر نداشت

 پا به پای بادها دوید   تا به قفس رسید

 پرنده رنده شد در قفس

درنده شد

پرنده ای پلنگ

 که خال با خون می گذاشت بر پیشانی هند قشنگ

 

اشتراک گذاری: