شعری از محمد عمر عثمان (ترجمه: دلاور رحیمی)

شعری از محمد عمر عثمان

ترجمه: دلاور رحیمی

 

محمد عمر عثمان در سال ۱۹۵۷ در شهر سلیمانیه (واقع در کردستان عراق) چشم به جهان گشوده. وی در دهه ۱۹۸۰ تاثیر بسزای بر شعر کردی گذاشته و چون شاعری متفاوت و پیشرو شناخته شده است.  کتاب شعر او  با عنوان «در غربت, له غوربه تا»  بارها تجدید چاپ گردیده است.

ژنرالِ پاییز

 

منَم ژنرالِ پاییز

منِ همیشه بی قرار

ژنرالم… ژنرالِ هزارها درخت عریان و

میلیاردها برگِ ریخته

منم ژنرال پاییز

کلاه‏ خودِ سرم ابرست

و ستاره‏ های روی شانه هایم برگِ نقره‏ای رنگ

پالتویم از ایاز است و

شمشیرم شاخه درختی است پوسیده.

منم ژنرال پاییز..

خونی زرد در رگ‏ هایم جریان دارد و

چشم‏هایم چون ابر نمناک

تنها من بودم در تابوت شیشه

چندین برگ را به خاک سپردم.

منم ژنرال پاییز

تنها منم که با گردباد فراموشی به جنگ درآمدم و

شب برگ ها را زیر بال مهتاب و درخششِ آفتاب گذاشتم.

منم ژنرال پاییز

پاییز بی من یتیم است و

من بودم گفتم آری جسد سایه سبز است.

ای برگ ریخته ‏ی مهاجر

تنها منم که در محراب پاییز..

برای جان زنده‏ ی برگ ها

نماز شهید می‏خوانم..

نامش را نماز میت نمی‏گذارم.

اشتراک گذاری: