چند شعر از شیرکو بیکس با ترجمه خالد بایزیدی (دلیر)

چند شعر از شیرکو بیکس با ترجمه خالد بایزیدی (دلیر)شیرکو بی کس

شنیده ایم که این روزها اوضاع جسمی شاعر بزرگ و گرانقدر کرد، شیرکوبیکس مساعد نیست. سایت آوانگاردها برای این شاعر آرزوی سلامتی و بهبود دارد. به مناسبت یادکرد او دراین پست چند شعر از ایشان منتشر می گردد.

«مرگ»

اینک مرگ

هر شب

وگاه دوبار

به دیدارم می آید

و کتف می گذارد

برکتف رویاهایم

او دیگر

سایه ای است

که هرروز

گامهایم را می شمرد

وآنگاه

برای کشف تازه ترین آدرس ام

مرابازدیدمی کند

————————-

«تندیس»

روزی فرا خواهدرسید

که همه چراغ برق های دنیا

اعتصاب کنند

ودیگر

روشن نشوند

چراکه

به درازای عمرشان

برهزاران تندیس

تابیدند

اماتندیسی

برای ادیسون نساختند

———————–

«صندلی»

آن صندلی ای که

شاعری را

بررویش کشتند

شاهدی بود

آنقدرزیست…

تا که مرگ جلاذ را دید

و تا که آزادی

بر رویش لبخند زد

—————————-

«شب نشینی»

دراین شب

دراین دره

چراغ ها خاموش شده اند

تنها چراغ برافروخته

ازآن شاعری است

که به انتظار زخم نخوابیده ی

شعری نشسته است

اشتراک گذاری: