شالوده های ناشکستنی شعر/ الهام حیدری

شالوده های ناشکستنی شعر

الهام حیدری

 

*توماس کین کید نقاش معاصر (۱۹۵۸)  در نقدی از فضای گالری ها و موزه های هنری کنونی می گوید «امروزه اکثر آن ها فضاهایی ترسناک و ناخوشایند با دیوارهای سفید و روشن و نورهای بالای سر و لبه های تند هستند و آثاری در آن ها به نمایش در می آیند که اغلب درک آنها دشوار است یا تحریک آمیز هستند. و حاصل آن پیامی اساسی به اکثر مردم است که ” شما بخشی از این تجربه نیستید- هنر مدرن شامل شما نمی شود »

     تکنولوژی و هنر در بدو امر به دلیل اینکه مفاهیمی دور از دایره شمول خود هستند دو مقوله ناسازگار و بعید از یکدیگر محسوب می شوند . اما این انگاره فقط مختص به بدو امر است و اکنون تکنولوژی همه ما را از بدویات و بدوهای امر دور کرده است چرا که امروزه تکنولوژی شامل نرم افزارها و تکنینک ها به مدد هنر نیز آمده اند. خواه هنر اصولا به مدد تکنولوژی نیازمند بوده باشد یا خیر به هر حال امروزه هنرمندان در حال بهره گیری حدااکثری از تکنولوژی هستند به طور مثال خوانندگان با نرم افزارهای متنوعی در حال میکس و مسترینگ و افکت گذاری روی صدای خود هستند و  نقاشان و تصویر سازان از تکنیک ها و تاکتیک های رنگ  نور و جلوه های ویژه و غیره استفاده می کنند و نویسندگان از تکنیک های مدرن روایت و اجرا و ساخت و غیره بهره می برند و قس علی هذا.

بحث نوشتار پیش روی شما اما دنیای موسیقی و آواز و نقاشی و دیگر عرصه های متنوع هنری نیست. قصد داریم درباره حرکات و اتفاقات اخیر شعر ایران نکاتی را یادداشت نمائیم.

شاید اگر بگوئیم این وضعیت ورود به عرصه هنر را  دم دستی و مبتذل کرده است در این که هر چیز دم دستی را مبتذل و بی قدر جلوه دهیم کمی بی انصافی کرده باشیم اما بدیهی است که وضعیت حاضر موجب افزایش جسارت و شجاعت افراد برای ورود به عرصه هنر و هنر ورزی و بخصوص شعر شده است.

شاهد مدعای بنده آزمایش ساده ایست همین اکنون شما مخاطب محترم . بله شما ! از جای خود بلند شوید و زنگ خانه های مجاورتان را بزنید و جستجو نمائید که آیا در هر خانه  مجاور محل سکونت شما یک شاعر و یک خواننده زندگی نمی کند ؟

اغراق کردم؟ آگراندیسمان کردم؟ خب تخفیف می دهم . آیا یک در میان در هر خانه ای یک خواننده و شاعر زندگی نمی کند؟

دو در میان چطور؟ سه چهار خانه در میان چطور ؟ نبود؟ جدی می گوئید ؟  حالا جدی جدی بلند شده اید و سر ظهری زنگ خانه های مردم را می زنید ؟ ای بابا… این نوشتار قصد دیگری را دنبال می کند.

مقصد اصلی این نوشتار بررسی شالوده های نا شکستنی شعر است . از خیلی وقت پیش که شالوده شکنی و اصولا بشکن بشکن و این حرفها  به مد روز تبدیل شد و آوانگارد شدن با منطق بشکن بشکن بسیار سهل الوصول گشت دلمان می خواست همچون سپری گوشتی در برابر شالوده های نا شکستنی شعر باایستم و بگویم : یا ایها الادبا ! ای قلم به دستان آوانگارد ! ای پیشروان جسور قهار در امور شکستن !  آخر به کجا چنین شتابان ؟ تبر بر داشته اید و به جان امکانات موجود شعر فارسی افتاده اید ؟ باور کنید  اگر دایی جان ناپلئون خدا بیامرز  در قید و بند حیات بود می گفت دشمنی و پای انگلیسی ها به ادبیات ما هم باز شده است که اینچنین شعر فارسی از اوج به حضیض افتاده است.  البته این بار همه چیز از فرانسوی ها و آن دریدای در به در گور به گور شده شروع شد.

البته آن خدا بیامرز دریدا واقعا مقصدش فراروی در زبان و افزایش امکانات زبان بود . گفت زبان امکان تصویر سازی و اجرا دارد . پرفرمنس تجربی تئاتر و سینما را می توان در کلمات استفاده نمود. می توان جانی تازه به کلمات بخشید. می توان از آوا و لحن و هزار جنگولک بازی دیگر در خدمت کلمات کمک گرفت . اما نکته قابل تامل در اینجاست که شناخت و در مرحله بعد استفاده درست و به موقع و هنرمندانه از این امکانات نیازمند مطالعه ای عمیق و صبورانه در عمق زبان است. اینکه جناب آقای فلانی شاعر ۱۷ ساله و یا سرکار خانم فلانی شاعره ۱۸ ساله هنوز یک خلاصه و چکیده تاریخ ادبیات ۱۲۰ صفحه ای دبیرستان را نخوانده ادعای فرا روی و شالوده شکنی می کند (!!!) واقعا ریشه دانسته ها و ذخیره و شم زبانی اش تا ته ته شعر فارسی رفته است که حالا ضرورت فرا روی از قید و بندها و امور کهنه شده زبانی را از عمق جانش حس می کند؟

 عزیز دلم ! زیبا ! ملوس !! کدام شالوده را می خواهی بشکنی؟ اصولا چه حرکتی در زبان انجام داده ای که رسیده ای به اینکه زبان تنگ است . عبارت تنگ است … و می خواهی بشکنی تا انفجار زبان رخ دهد ؟  آن استاد گفت بشکنید بله بشکنید نه همه چیز را . نه همه امکانات را. مقصد فراروی در زبان  است مثله کردن زبان و امکانات آن نیست . 

         وزن و قافیه دست و پای آدم را می بندد .  کشتی خیال  آدمی را  کلهم به گل می نشاند . درست .

          تشبیه نباشد. استعاره نباشد . خب دوست ندارید نباشد.

 – تشخیص نباشد . مراعات نظیر بی مراعات نظیر. باشد قبول.

–  کلمات قدیمی و قبلا استفاده شده نباشد . نباشد . هر طور دوست دارید.

 از وسایل و پدیده ها و کلمات و مفاهیم پسا مدرن استفاده شود . بله استفاده شود چقدر هم خوب !

اما اخرش می بینید تشریف برده اید به جلسه شعر خوانی . دارید شعر گوش می دهید . شاعر عزیز می آید یک سری حرکات و صداهای عجیب از خودش به در می آورد و یک چند عبارت مثله شده … چند گزاره ناقص و پرپر شده می خواند و چند کلمه لا ابالی و له شده بی همه چیز می خواند بعد می رود  خیلی آوانگارد ولو می شود روی صندلی اش و از آن دراماتیک تر وضعیت بعد از قرائت شعر است…..

 یک عده شروع می کنند تئوریهای داغ و همین دیشب ترجمه شده نشست های ادبی خودمانی کافه های پاریس را تکرار می کنند. کاش حداقل درست ترجمه می شد . کاش کسی خودش آنها را فهم کرده بود .  نقد کرده بود . کاش کسی می دانست آنها برای مثال زدن امکانات اجرای زبانی  گاهی از اشعار بیدل و مولانای خودمان استفاده می کنند. این را خودم دیده ام . شنیده ام.  یک خانم فرانسوی گمان می کرد بیدل زنده است می گفت اگر بیایم تهران می شود آقای عبدالقادر را ببینم؟ آیا ایشان در تهران هم خانه دارند؟

عاقبت بویی نبردیم از سراغ عافیت

ساحل گمگشته ما را به دریا ریختند

 اینکه ساحل را به دریا ریخته باشند پسا مدرن نیست؟ شما چنین سورآل زیبایی را در نقاشی های سالوادور دالی هم نمی توانید ببینید.

آن وقت همزبانان بیدل می آیند آدامس جویدنهای جوانهای فرانسوی کافه نشین را هم ترجمه و به ان استناد می کنند. کاش حداقل درست فهم می شد. کاش اجرای زبانی استفاده از امکانات زبان و انفجار زبان درست فهم می شد.

بنده تصور می کنم انفجار زبان در معنی شکوفایی و رها شدن پتانسیلهای زبانی خوب ترجمه نشده است و به دلیل بار منفی کلمه انفجار شاعران محترم می آیند بین گزاره هایشان مین می بندند. چیزی جز چند پاره اجر و اسکلت سوخته از ساخت و زیبایی شعر نمی ماند. بعد می گویند انفجار زبانی است دیگر !  بله انفجار است از این حیث که همه چیز ترکیده است و عملا چیزی نمانده است. یک نوع انتزاع خشونت آمیز همه چیز از یک شی است به نحوی که چیزی از هویت و چیز بودگی آن نماند.

 

 

در حالیکه  انفجار زبان  شکوفا شدن توانمندیهای پنهانی زبانی است. انفجاری که پتانسیلهای یک زبان دارای تنگی و محدودیت را آزاد می کند. برای انفجار قابلیتهای زبان مثالهای بسیاری در شعر فارسی وجود دارد.

مثلا  می توانید یک پرفرمنس عالی را در بیت زیر از عالیجناب بیدل ببینید:

بر انگشت عصا هر دم اشارت می کند پیری

که مرگ اینجاست یا اینجاست یا اینجاست یا اینجاست.

موسیقی مفاعیلن / تصویر عصا ی در حال جستجو/ تکرار کلمه اینجاست/ و…

یا مثلا حضرت مولانا می فرمایند:

گربه در انبانم اندر دست عشق

یک دمی بالا و یک دم پست عشق

تصویر گربه در کیسه چقدر برای حالات عشق گویا تر از سه صفحه سپید نویسی برخی شاعران محترم است که از قرمزی نور چراغ و عقربه ساعت و ترافیک و شلوغی مترو و.. و.. و.. می نویسند .

البته اینهمه می نویسند که خدایی نکرده زبانم لال رویم به دیوار یکوقت بیان گرایی نکرده باشند  و چیزی از مکنونیات و منویات خود را بیان نکرده باشند. الله اکبر ! جل الخالق … قدرتی خداااا….

مثلا حضرت حافظ می فرمایند:

صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن…

خب می توانست بگوید :  صبح شده دمت گرم یه لیوان  از اون شراب بریز بزنیم.  اما از لحن- آوا- موسیقی واج آرایی و… استفاده کرد. حالا یکی می آید به اسم فراروی و آوانگارد بودن می نویسد:

صبح

شراب

 

بعد منتقدان می گویند به به چه ایجازی … اما خیلی بیان گرا بود ! حاد بیان گرایی داشت !

به زعم نوشتار پیش روی شما شعر را شالوده هایی است ناشکستنی . از آن حیث که مقوم ماهیت و ذات شعر بودگی است.

معنی لغوی شعر به عربی احساس است و احساس در لغت نامه های فارسی به معنای دریافتن و درک کردن چیزی با یکی از حواس است.

در تمامی تعاریف ارائه شده از شعر از زمان ارسطو تا کنون احساس و خیال دو جزء لاینفک و همراه همیشگی شعر بوده اند. بد نیست نگاهی به چند تعریف ارائه شده از شعر بپردازیم.

خواجه نصیر طوسی در تعریف شعر آن را از دو زاویه مورد بررسی قرار می دهد.یکی دیدگاه اهل منطق و دیگر نزد عرف جامعه.”شعر نزد منطقیان عبارت است از کلام موزون و مخیل و در نزد عرف جمهور کلام موزون و مقفی.”

غزالی در سوانح خود می گوید:شاعر در عالم ملکوت ،اسماء الهی را عیناً به صورت زلف،خط،خال و صورت محسوس مشاهده می کند.البته غزالی تنها به گوشه ای از اشعار اشاره کرده است.

افلاطون شاعر را از مدینه فاضله خود می راند ولی در رساله ی “ایون” خود شعر را مولود شوق و الهام می خواند.

دکتر زرین کوب شوق الهام را تعبیر عارفانه ای از تخیل می داند.

ارسطو می گوید: لازمه ی شاعری ، بیشتر داستان سازی است نه بکار بردن کلام منظوم.

شللی معتقد است شعر به معنای کلی ، یعنی بیان تخیل.شوپن هاور هم اظهار می کند : شعر یعنی به کار انداختن تصورات به یاری کلمات.بوعلی سینا در شفا می گوید:شعر ،کلامی خیال انگیز است که از اقوالی موزون و متساوی ساخته شده باشد.

دکتر خانلری اعتقاد دارد شعر القای حالات نفسانی است.نیما شعر را وصف آرزو ها و آمال درونی می داند.دکتر شفیعی کدکنی نیز اعتقاد دارد شعر چیزی نیست جز به موسیقی رسیدن کلام و می گوید:

شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت، گوینده ی شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبانی روزمره و عادی تمایزی احساس می کند.” 
در جای دیگر می نویسد:
 
“شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد.”

دکتر زرین کوب می گوید: شعر دارای ماده و صورتی است.ماده ی آن معنا و مضمونی است که اساس آن را تشکیل می دهد و صورت آن وزن و آهنگی است که شعر را از انواع دیگر سخن جدا می سازد و ترکیب این دو را شعر می نامند.

از تمام این تعاریف متنوع که تمام نا شدنی هستند و امکان پرداختن به همه آنها در این مجال نمی گنجد که بگذریم بر تمامی اهالی محترم کلمه که بهترین و واثق ترین اهلیت است واجب می دانم مراقب شالوده های ناشکستنی شعر باشند که این هجوم فزاینده به شکستن نه موجب فرا رفتن که شرط لازم و حتمی فرو رفتن است.

لطفا باقی این نوشتار را شما بنویسید شما که اهل کلمه اید.

 

اشتراک گذاری: