شعری از سردار شمس آوری

 

«دیرکرد خیابانی»

 

راه می رفت

با هر دو دستش در چپ و راست

با سرش ، با چشمهایش در دو طرف

از معجزاتش این بود که سلام می کرد

: سلام !!

دیگران اما نه پیغمبری داشتند

نه کتابی که به آسمان مربوط شود

دیگران ایستاده بودند و به خدا بر می خوردند

در زبان های ملی دست داشتند

با اسم ها بازی می کردند

از فلزات ناراحت بودند

دیگران سواد هم نداشتند

اما او سلام می کرد

با هر دو دستش ، با چشم هایش در دو طرف

این از معجزات بومی ش بود

فرقی هم نمی کرد که کجا یا کی ؟

فقط راه می رفت

راه می رفت و حرف می زد

راه می رفت و تکان می خورد

راه می رفت و شدید می شد

آنقدر که در خیابان ها کاهش داده شود

آن قدر که کناری بنشینند اعلامیه ها

دندانپزشکی ها

دست فروش ها

مجامع ِ اداری ، محافل کاگری

میدان ها

مسافران

یک بار مصرف ها

تبلیغات ِجهانی ، با ابروهایی برداشته

از معجزاتش ، برگشتن بود

با اهمیتی در حد آک بودن

در اندازه های واقعی

مثل امراض جنسی و دیگران

دیگران اما افزایش ِ کمی داشتند

حتی قرار بود از چند فعل ِ گذشته هم دعوت شود

با چند مشاجره ی مهم فکر کنند

در فیلم ها نقش ِ اسامی را عوض کنند

اما

حقیقت این بود که دیگران حیف بودند

ایستاده بودند و او فقط تنها بر می گشت

بر می گشت به محله ها ، به رویا ها ، به گذشته ها

از معجزاتش سلام کردن بود

بی آنکه برگردد و به چشم ِ آدم ها نگاه گند

بعد ها که فکر کردم ، یادم افتاد روی دقیق حساس بود

آن قدر که همیشه راه می رفت

راه می رفت و پُستش را عوض می کرد

راه می رفت و می خندید

راه می رفت و دریبل می خورد

راه می رفت و روز می شد

راه می رفت و آخرش دم ِ یک مغازه که می رسید

شلوار جینش را بغل می کرد و

روی پیراهنش تشدید می گذاشت .

بعد با صدای بلند داد می زد

: من این قدر دیوانه نیستم که این پهنا می گوید

: من این قدر دیوانه نیستم که این آدم ها می گویند

بعد همانجا می نشست و به ادامه ی مغازه هایی که راه می رفتند نگاه می کرد

از معجزاتش این بود که سلام می کرد

بر می گشت و توی شعر داد می زد

دیگران اما افزایش کمی داشتند

دیگران خیلی پیش تر ها پارک شده بودند

و اسم صندلی هایشان را دوبله سوبله حساب می کردند

همان روز ها بود که دیرکردِ خیابان ها در مضیقه افتاد و

راه رفتن از لیست ِ رسمی ِ شهر ها حذف شد

واقعن دیگران حیف بودند

 

واقعن آن سطر درست آمده بود ؟ یا فقط داد زد و نشست ؟

 

نمی شود ، نه ، نمی شود ، باید بیشتر راه بروم

باید دوباره راه برم

راه بروم

بیشتر راه بروم

بیشتر از بیشتر حتی

باید قول بدهم که راه بروم

باید به قولم اطمینان داشته باشم

باید کاری کرد بلاخره

نمی شود که بی جواب آخر ِ شعر را رها کنم که

اشتراک گذاری:

مدیریت سایت

عضویت در خبرنامه

درخبرنامه ما عضو شوید