مجموعه داستان « … باریک، تاریک…» نوشته: مهدی عباسی زهان

مجموعه داستان « … باریک ، تاریک ..»jeld-absi zohan
28 داستان «کوتاه»
نویسنده: مهدی عباسی زهان
سال انتشار: 1393
تعدادصفحه: 141
انتشارات: بوتیمار
——————

برای اطلاعات بیشتر پیرامون این مجموعه رجوع شود به:

shamsosharab1.blogfa.com

از متن کتاب:
صبح روزی که حاج عمو و علیرضا بر پدر لباس فراوان پوشانیده بودند و طنابی بر گردنش بسته بودند تا با مهربانی اندک اندک او را به چشمه ای در دور¬دست ببرند، برف به¬وفور می¬بارید و مهرکی¬ها همه آمده بودند به ردیف کنار درختان سپیدار ایستاده بودند به تماشا با انبوهی از دخترانی شبیه ثریا به یاد بود آن که آدمی از چشمانش گریخته بود!
– از داستان « شیخ احمد جامی» ، ص 136-

در شمال شرقی درمانگاه مهرک یک سوئیت کوچک بود با دو پنجره؛ یکی از شمال به باغ آلو باز می شد و خورشید صبحگاهی نورش را از دیگری بر اندام من و نگار که شبی را به صبح رسانده بودیم می ريخت تا کتاب را بردارم، زیر کمر¬بندم جا بدهم و بدون اینکه دستانم را دور کمر نگار ببندم یا ببوسمش مثل یوز پلنگی که او می¬خواست بپرم توی باغ آلو و دور شوم تا نیمه¬شب.
داستان « حرام زاده گری» ص 14-

… بعد ایستاد. نه مثل همیشه که شانه هایش کمی به جلو خم می شد. صاف ایستا .چلیک را بالا برد و اریبش کرد تا بریزد روی سرش. نفت از چار سوی شانه هایش تا پاچین پایین آمد و چکه چکه به زمین ریخت. چلیک را پرت کرد وسط کارگاه و کبریت زد .آتش شعله کشید روی آطی. آطی جیغ کشید، بلندتر از وقتی که ممّد دست های قهوه ای اش را برده بود زیر پاچینش .خودش را به دو دری کوفت و در حالی که شعله ای آتش بود پهن شد کف کارگاه . چند باری دست ها و پاهایش با هم قاطی شدند .بعد به سمت من آمد.وحشت کردم. مرا به دار بسته بودند و هنوز بالغ نبودم .آطی و آتش چسبیدند به من . آه از تارو پودم بلند شد.آتش از آطی گریخت به سوی آهوی سینه ام و من دیدم که مرگ از پایین تنه ام دارد بالا می آید.
_ داستان « قالیچه» ، ص 35-

نظر به¬این¬که پیری مقدمه¬ی مرگ است، محمّد پور¬قلی مدت¬ها به¬این فکر¬کرد که پدرش چگونه پیر شد تا بمیرد. به نظر او بالا رفتن سن دلیلی برای پیری نبود. هیچ¬کس نتوانسته یک روز مشخص را ابتدای پیری در نظر بگیرد. اصلاً نخوانده بود که مثلا آقای ریچاردز در ساعت پنج بعد¬از¬ظهر روز سه¬شنبه هشتم آوریل سال 2008 پیر شده¬باشد. یا ندیده بود کربلایی¬رضا در یکی از صبح¬های تموز ، ناشتا آهی بکشد و از کنار شقیقه¬هایش رنگ ِموها بپرد و سفیدی تا پایین ریش بلندش پیش بیاید و کربلایی بگوید پیر شدم.
_ داستان « پیری در سه خط» ، ص 57_

پدر گفت و گفت و گفت تا ميرزا حسين از توي گوني¬اش طنابي در¬آورد. دو دست خر را محكم به ¬هم ¬بست. دو نفري هلش دادند، خر افتاد. پدر خورجين را گذاشت زير سرش. ميرزا حسين رو يك پايش نشست پايِ ديگر را دراز كرد و پدر آن را محكم گرفت .ميرزا حسين چهار چاقو گذاشته بود كنارش. همه¬شان را وارسي كرد. يكي را انتخاب كرد. بسم الله الرحمن الرحيم گفت و پوست سياه خر را شكافت. تلاش خر براي تكان خوردن بي¬فايده بود. ما روي دست¬هاي بسته-اش نشسته بوديم. يك پايش را پدر گرفته بود و پاي ديگرش زير ميرزا حسين بود. فقط سرش را مي¬كوفت به خورجين.
– « نگاه نكنيد! كراهت دارد!»
سرمان را برگردانديم. علي گاز پيك¬نيك را براي ميرزا حسين آورد تا زخم را با چاقوي داغ بخيه بزند. گربه در گوشه¬اي به تماشا نشسته بود. ميرزا حسين تکه¬ی بریده ی آن¬جای خر را پرت كرد پيش¬اش. گربه با حرص و ولع شروع به خوردن كرد.
_ داستان « آدم¬ها، درخت¬ها و كلاغ¬ها»، ص 69 –

 

نگاهی به کارنامه ی نویسنده:
مهدی عباسی زهان
متولد 1359
کارشناسی ارشد زبان و ادبیات انگلیسی
موضوع رساله: خوانش تطبیقی گرایش های پست مدرن در شعر و بوطیقای برنستاین و براهنی
انتشار داستان، شعر، نقد و … در مجلات و وبگاه های ادبی گوناگون
( گلستانه ،کلک، رودکی، تجربه، آسمان، والس، ادبیات دیگر و …)
پژوهش و نقد در حوزه های مختلف ادبیات:
«بررسی تطبیقی مرثیه‌ای برای ژاله و قاتلش اثر ابوتراب خسروی و درونمایۀ خائن قهرمان اثر بورخس از دیدگاه پست‌مدرنیسم» به همراه دکتر فاطمه حیدری و بیتا دارابی؛ مجله علمی پژوهشی ادبیات تطبیقی، دانشگاه تربیت مدرس، بهار 1393
« نقد و تحلیل نشانه های وقوع و واسوخت در شعر ولی دشت بیاضی» ؛ کنگره گرامی داشت مولانا ولی دشت بیاضی-خراسان جنوبی پاییز 1390
و …

اشتراک گذاری:

مدیریت سایت

عضویت در خبرنامه

درخبرنامه ما عضو شوید