رفتن به بالا
  • سه شنبه - ۲۸ آذر ۱۳۹۱ - ۱۳:۳۰
  • کد خبر : ۱۲۱۳
  • چاپ خبر : مرگ ِ صبور (فتو شعر شماره ۷)

مرگ ِ صبور (فتو شعر شماره ۷)

فتو شعر شماره ی ۷

(قسمت اول)

نویسنده: احمد بیرانوند

عکاس: مریم احسانی

 

مرگ صبور، مرگی که درنگ می کند!

 

مریم گاهی دوربینش را برمی دارد تا مرگ را پیدا کند. می دانم که میترسد. می خواهد پیش از آن که مرگ بیاید برای یکبار هم که شده صورتش را ببیند. صورت مریم از مرگ؟

به هر روی عکس های زیادی گرفته که من مرگشان را  با شما در میان خواهم گذاشت. مرگ عکس یا شاید عکس مرگ… نمی دانم:

————

 

یک دفعه مرگ

برمن که اوفتاد، دیدم

او خود ، یک دفعه است خودِ دفعه

                                             (هفتاد سنگ قبر/یدالله رویایی)

 

مرگ شباهت اعظمش را از سرعت می گیرد. یعنی چنان آنی می شود که برای دیدنش مجالی نیست.

با این سرعت، کدام عکاس می تواند از مرگ عکس بگیرد؟ با کدام شاتر می توان مرگ را فریز کرد؟ اگر بگیرد چقدر از مرگ را با خود دارد؟

به گمان من، مرگ هیچ گاه اجازه ی دیدنش را نمی دهد. ما فقط می توانیم به مرگ نزدیک شویم و منتظرش باشیم.

 انتظار، شباهتش را از مرگ می گیرد.

با این حساب عکاس فرض می کند مرگ را دیده است. منتظرش می ماند. عکاس منتظر چیزیست که منتظر او نمی ماند و وقتی بیاید همان وقتی است که رفته است. «همان وقت» یعنی دفعه. خود ِ دفعه.

عکاس مقدمات ظهور را فراهم می کند. به فکر چینش است. چینش دکور مرگ در محیط. او امید دارد که اگر دکور را به مرگ شبیه کند، شاید مرگ در دریچه ی لنزش صبوری کند. درنگ کند. و او بتواند در عکس فریزش کند.

مریم نمی داند.

اما من و مرده ها می دانیم که مرگ در میان مرده ها نیست.

مرگ نیاز زنده گان است.

مرده ها سال هاست که از مرگ گذشته اند.

ادامه دارد

 فتو شعر این شماره:

عنوان:

مرگ منتظر

 

متن:

ای مرگ

که در من

 منتظر ِ من نشسته ای

 

وقتی که رسیدی

اندکی صبور باش

                    تا تماشایت کنم.

 

حاشیه:

مرده، تمرین صبوریست.

 

فتو شعر شماره ی ۷

(قسمت اول)

نویسنده: احمد بیرانوند

عکاس: مریم احسانی

 

مرگ صبور، مرگی که درنگ می کند!

 

مریم گاهی دوربینش را برمی دارد تا مرگ را پیدا کند. می دانم که میترسد. می خواهد پیش از آن که مرگ بیاید برای یکبار هم که شده صورتش را ببیند. صورت مریم از مرگ؟

به هر روی عکس های زیادی گرفته که من مرگشان را  با شما در میان خواهم گذاشت. مرگ عکس یا شاید عکس مرگ… نمی دانم:

————

 

یک دفعه مرگ

برمن که اوفتاد، دیدم

او خود ، یک دفعه است خودِ دفعه

                                             (هفتاد سنگ قبر/یدالله رویایی)

 

مرگ شباهت اعظمش را از سرعت می گیرد. یعنی چنان آنی می شود که برای دیدنش مجالی نیست.

با این سرعت، کدام عکاس می تواند از مرگ عکس بگیرد؟ با کدام شاتر می توان مرگ را فریز کرد؟ اگر بگیرد چقدر از مرگ را با خود دارد؟

به گمان من، مرگ هیچ گاه اجازه ی دیدنش را نمی دهد. ما فقط می توانیم به مرگ نزدیک شویم و منتظرش باشیم.

 انتظار، شباهتش را از مرگ می گیرد.

با این حساب عکاس فرض می کند مرگ را دیده است. منتظرش می ماند. عکاس منتظر چیزیست که منتظر او نمی ماند و وقتی بیاید همان وقتی است که رفته است. «همان وقت» یعنی دفعه. خود ِ دفعه.

عکاس مقدمات ظهور را فراهم می کند. به فکر چینش است. چینش دکور مرگ در محیط. او امید دارد که اگر دکور را به مرگ شبیه کند، شاید مرگ در دریچه ی لنزش صبوری کند. درنگ کند. و او بتواند در عکس فریزش کند.

مریم نمی داند.

اما من و مرده ها می دانیم که مرگ در میان مرده ها نیست.

مرگ نیاز زنده گان است.

مرده ها سال هاست که از مرگ گذشته اند.

ادامه دارد

 فتو شعر این شماره:

عنوان:

مرگ منتظر

 

متن:

ای مرگ

که در من

 منتظر ِ من نشسته ای

 

وقتی که رسیدی

اندکی صبور باش

                    تا تماشایت کنم.

 

حاشیه:

مرده، تمرین صبوریست.

 

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه


۱۰ دیدگاه برای “مرگ ِ صبور (فتو شعر شماره ۷)”

  • درود به مرگ های در احمد

  • احمد جان سپاس و زیباست..مرده ها سالهاست که از مرگ گذشته اند….آنها در نوبت نمیمانند..از ما جلوترند…خیلی…تا خیلی

  • صبوری صبوری صبوری

  • منصور خورشیدی says:

    سلام به احمد و تشکر از مریم
    —————————-
    در جایی از سرشت و سرنوشت همه ی انسان ها مرگ نشسته است . همه منتظر غروب زندگی خود در مغرب جهان هستیم . در این فاصله بین تولد و مرگ . باید حقیقت هستی خود را بشناسیم و هوشمند ترین انسان ها کسانی هستند که به درک واقعی ترین شکل زندگی دست پیدا می کنند .

  • بی نام (بـهنام) says:

    و مرگ
    که در لحظه انگشتانش بر صورتم..
    عمریست زیستمش..

  • گندم که جوانه زد
    سبزیش که افتاد به درو دیوار
    گلبنی ات را ببند
    و بعد
    بیا
    همین جا یواشکی
    بمیریم
    می/نا

  • سلام این عکس نباید رنگی میبود خواهر گلم اره خوب به نظر من. احمد احمد احمد

  • آیا بهتر نیست شعر و عکس تو دل هم باشن تا اینکه مجزا؟؟
    دوتا حسن داره بنظرم و یک عیب

  • حسنات اینکه در فضای مجازی راحتر به اشتراک گذاشته میشن چون وقتی جدا باشن ممکنه شعر و عکس جداگانه منتشر بشن
    خوبی دوم اینکه بنظرم احساس بیشتر و بهتری از تلفیق میده

  • بدیش هم اینکه گاهی ممکنه شعر طولانی باشه و جایی برای اینکه در یک عکس بگنجه نباشه
    با تشکر از زحمتتون