منصور خورشیدی
در بخش نخست مهم ترین نکته کلیدی شعر را این گونه بیان کردم که :
” جادوی واژه ها ،معماری کلام ،تکنیک زبانی ، ساخت و فرم نقش بیشتری در واحد های زبانی مثل یک قطعه شعر دارد.تا بازی های زبانی ، شاعر حرفه ای کسی است که قلمرو کلمه و رابطه آن را با زبان بشناسد . تا راهی به درون شعر باز کند . و در گذر از سطح و با استفاده از ابعاد سه گانه زمینه را برای پرش های ذهنی آماده کند. اگر شاعری هوش و شور زبان در سرودن شعر نداشته باشد . به ساختار زبان نمی رسد ، به جای کلمه در مصراع نمی رسد ، به آهنگ طبیعی کلمات و طنین حروف نمی رسد . یعنی به مفهوم واقعی کلمه نمی رسد . اگر برسد به حد توان از معانی فرهنگ نامه ای کلمه پیش تر نمی رود . همه حرف این بود که نوع نگاه شاعر به کلمه نیازمند مهارت و تجربه ی شاعر است . که آن را در کجا و چگونه به کار ببرد. تا مورد توجه مخاطب و منتقد اثر قرار بگیرد .”
اینک درادامه ی “درک جدید از جهان شعر”:
. . . شعر در روابط و هم جواری کلمات و ریتم درونی مصراع و فرم نگاه در زبان استقرار پیدا می کند . تا پنجره ای باز شود برای درک پدیده های پیدا و پنهان در شعر ،
ارائه ی نگاه نو و بیان تازه درتن و تمنای تن ، عطش شاعر را برای نویسش و شتاب مخاطب را برای خوانش مضاعف می کند .شکل جدیدی از مکانیسم سحر انگیز زبان برای رسیدن به جهان متن و قرار گرفتن در کنار کلمه که محصور در یک قطعه شعر است .و دست می تواند تمنای تن را ترسیم کند
مثل قرار گرفتن طبیعت در برابر آینه و ترسیم گستره ی بی مرز در نوع نگاه و توسع زاویه ی دید برای بهتر دیدن و دیده شدن مشاهده ی محسوس در نا محسوس و تجلی نامریی در مریی که مو جب تعالی تفکر می شود . و جاذبه ای برای خواندن و خوانده شدن ایجاد می کند برای دریافت آن چه از متن توقع داریم.
این نوع از دریافت های باطنی ، سهم کسانی است که با شگرد های زبانی آشنا هستند .تفاوت روساخت و ژرف ساخت را می شناسند . اگر چه معیار داوری در برابر مجموعه شعرهایی که برابر مخاطب قرار می گیردمتفاوت است . اما پرداختن به درون متن که روان شاعر در آن مستتر است ، برتر از ملاک های ظاهری شعرمحسوب می شود .
سبک زائیده ی تفکر است . قرابت هایی که با ساخت نحوی ، ترکیبات کلامی و آرایه های ادبی در ذهن شاعر زمینه را برای اجرای یک قطعه شعر آماده می کند . این نکته به طرز چشم گیری با کلیت یک مجموعه در ارتباط است . هنری که شاعر با استفاده از عوامل فوق ، شکل و محتوای اثر را می سازد .
یک بر رسی جامع از چند مجموعه شعر ، در یک دهه کافی است که مخاطب حرفه ای به جلوه های درونی و سرشت باطنی آن راه پیدا کند . رسیدن به چنین درک انتقادی ، نیاز به شناخت گونه های متفاوت از شعر است که در دل تاریخ ادبیات راه باز کرده اند .
موج نو ، شعر سپید ، موج سوم و شعر حجم . نمونه های بارزی هسستند که منتقد را به شناخت ساختار زبان ، فرم ، نوع بیان و درک آهنگ کلمه ، موسیقی و ریتم درونی قطعه می رساند . تا شباهت ها و تفاوت های آن ها را مورد بر رسی قرار دهد .
در هر صورت ، شاعر با امکانات گسترده ی زبان می تواند راه رسیدن به غایت شعر را آسان تر برابر مخاطبان خود قرار دهد . و او را وادار کند که در جستجو های خود سریع تر به ضلع سوم حرف برسد .
در طی عبور از همین فاصله است که در نگاه شاعر نظام استعاره به هم می ریزد و” هرچه درشباهت ازمدار می افتد” . اگر چه شاعر حرفه ای نگاه خود را روی هیچ واقعیتی متوقف نمی کند اما تلاش می کند که با استفاده از خلق موقعیت ها از واقعیت عبور کند و به ماورای آن برسد . حذفِ واقعیت حذفِ جهان بیرونی است اما دراین جا نیز شاعر اطراق کوتاهی دارد برای رسیدن به علت غایی، رها کردن وبازگشتن، حرکتی که می تواند مکانیسم تفکرِهمه شاعران باشد
به قول رویایی : ” زبان وسیله ی رسیدن به ضلع سوم حرف است .” پدیده ای که به گسترش ذهن شاعر در آفرینش و خوانش شعر کمک می کند . و به خواننده نیز الهام می دهد تا بهتر وارد متن شود . و بهتر بخواند . چون خوانش درست هم هنر زبانی است .
فضاسازی در شعر
مکان بخشی از فضا است . هر شئی در مکان خاص خود وجود دارد . و نیازمند فضا است . و هر رویداد ی در مکان دارای مفهوم نمادین است . و محیطی که در آن زندگی می کنیم بر روی ذهن انسان اثر مستقیم دارد .
ارزش نمادین هر پدیده ای در جایگاه خود از یک مفهوم نسبی بهرمند است . که نمودی از نیاز های شاعر محسوب می شود . و در باز نگری تفکر شاعر روی پدیده ها اثر مستقیم دارد . زیرا فضای داخلی همه ی معماری ها باز تاب جهان بینی شاعر است .
و شاعر با انتخاب آگاهانه ی لغت در چنین فضائی خواننده را دچار حیرت می کند . و این اتفاق در فضائی می افتد . که شاعر مجهز به دانسته های زبان شناسی باشد . استعاره ای با فشرده ترین نوع تشبیه قدرت تصویر را در شعر بالا می برد .
خلق ترکیب های کلامی در آفرینش شعر اثر بیشتری در ذهن مخاطب دارد . هماهنگی و تناسب واژگان در مصراع ارتباط کلامی را محکم. وحرکت شعر را بیشتر می کند . و جستجوی شاعر را در رسیدن به معانی دلخواه سرعت می بخشد .
محور همه ی تحولات در شعر زبان است . همه ی خلاقیت های ادبی در جهان ، در حوزه ی زبان مورد نقد و بر رسی قرار می گیرد .گستردگی در زبان موجب می شود تا جهان بینی شاعر گسترش پیدا کند. .
منتقد شعر وقتی وارد قلمرو دیگری از دلالت های معنایی می شود کار کرد های بیانی در برابر او جلوه های بیشتری پیدا می کنند . زیرا با تمام تفکر سعی می کند که از معنای صریح واژگان به معنای درون متنی برسد . یعنی تلاشی در رسیدن به کشف های پیدا و پنهان در شعر ، یعنی شعری که در اوج لحظات شاعرانه به یک متن حرفه ای و فنی تبدیل می شود . این است که هر واحد آوایی در تطابق با واحد های آوائی دیگر پیام
واحدی را به خواننده ی شعر القا کند درک واقعیت های ملموس که شاعر در شرایط ویژه در شعر به تصویر می کشد ،
و با هماهنگی واژگان ، به خلق تصویر های بصری ، با کمک تشبیه ، استعاره و ترکیب های کنایی می رسد . و ذهن خود را درگیر می کند . تا ابهام و پیچیدگی را از یک قطعه شعر دور سازد .
سرعت خیال در توالی تصویر ها با کارکرد هجا ، واژه و جای آن در مصراع ، عمده ترین وجه شکل گیری شعر را در جایگاه مناسب نشان می دهد .
وقتی شاعر تجربه های عینی خود را در معرض دید خواننده ی شعر قرار می دهد . در حقیقت او را وادار می کند که تامل بیش تری در یک قطعه شعر از خود نشان دهد . تا حاصل تجربه های دیداری و شنیداری او را به درک وسیع تری ازز یبا شناسی شعر برساند .
تا روح کلام در نظر ش آسان جلوه کند . عناصر کلامی در بافت معنایی زمینه را برای تصاویر دیداری و حسی ( عینی و ذهنی ) آماده می سازد .