دو داستانک از رضا رضوانی بروجنی

دو داستانک از رضا رضوانی بروجنی

۱
بزرگترین عکسی است که روی شیشه حک شده.هر روز صبح طی یک مراسم آیینی خاص تمیزاش می کنم. . به نوعی می شودگفت که من خدمتکار این عکس ام .این قدروسواسانه تمیز نگا هش می دارم که به همین خاطر چندین مدال شجاعت گرفته ام. هرروز طی چندین نوبت خاک هایی که رویش می نشینند را تمیز می کنم .با این که تمام درزها را کاملن گرفته اند اما نمی دانم این گرد و خاک لعنتی چه طور و با چه جراتی داخل می آید. این بار حتمن به مامورین درز گیر تذکر به علا وه ای میدهم …..
نکته ی جالب توجه درباره ی این عکس علاوه بر بزرگی بیش از حداش لبخندی است که بر چهره ی صاحب عکس خوش نشسته است. لبخندی که هزاران نکته در ش نهفته است .البته هر وقت خواستم یکی از همین ظرایف را واگو کنم متاسفانه حتی یک مورد هم نتوانسته ام بیان کنم. اخر این جمله را – لبخندی که هزاران نکته در ش نهفته است -ماموران درز گیر هر وقت می آیند
مکرران تکرار می کنند. وقت تمیز کردن ناغافل چشمم به ترک کوچکی که گوشه ی پایینی عکس است می افتد. با دستمال با دقت دور و برش را تمیز می کنم ترک اما بزرگ و بزرگتر می شود تا جاییکه کل عکس پر از ترک می شودو لبخندی که هراران نکته درش نهفته است بین ترک ها گم می شود…

۲

از بس با چشمانم دنبالش کرده ام حدقه ی چشمانم دو دو می زند. اصلن زبان نفهم ترین موجودی است که خدا روی این کره خلق کرده است. هر جا که می نشیند مطمین ام که اندازه ی هیکلش همه جا را به گند می کشد . حرف که می زند تنالیته ی صدایش تمام مولوکول های هوا را به جنبشی بی سابقه وا میدارد.( بعضی مواقع حتی اگر تمام هیکل ادم هم گوش شود با زهم برای گوش کردن کم است.) …بس که با حرارت فکش راباال و پایین می اورد نا خداگاه فکر می کنم پیغام خدایان ر ا ابلاغ می کند… خلا صه
همین جور که زل زده ا م دستم را بلند می کنم و برایش کف می زنم هورا می کشم و اوهم همین جور بی ملاحظه تمام مولوکول های دور وبرش را به جنبشی بی سابقه وامی دارد…وای که چه هلهله ای بر پا شده.من که این قدر تهییج شده ام – بی هوا با دست له اش می کنم .مگس بی چاره –چندش اور است: تمام محتویات بد بوی بدنش به کف دستم مالیده می شود… جماعتی که دور تا دورم مرا دوره کرده اند شرع به هورا کشیدن می کنند و برایم کف میزنند و من بی ملاحظه تمام مولوکول های هوا را به جنبشی بی سابقه وا می دارم. احساس می کنم پیغام خدایان را ابلاغ می کنم…

اشتراک گذاری: