دو شعر از شعله آذر

شعر اول:

از بلندا آشیان آن مرغ فاخر

که ماه

خوشه بَر شده بودش،

شاهپری انداخته لای موها

با اشک دانی پُر

ز جانی که رفت

شوریده در تاب.

دست رساند و ببرد پیشکش

قرار به ساحت تو،

تا فرو نیفتد از هیچ

و رقص واژه هات

گردباد شود

گرد شود

بپیچد در من.

۱۴/شهریور/۹۱

 

شعر دوم:

پایان نباشد این روزها

خیال باشد آن نقش ها

که بستیم خوش،

کش آمده شب – مرگی های من

سیاهه ای به روز از آوار.

حبس می شوم از تار آویزان

چنگ بیهوده بر بسته های این در

این دیوار

۲۲/شهریور/۹۱

اشتراک گذاری:

مدیریت سایت

عضویت در خبرنامه

درخبرنامه ما عضو شوید