سه شعر از حسین مدل
۱
شب بود و
مشتی تابستان
پوستم را شبیه سرخ کرده بود و
بی سایه می دویدم به سمتِ زود
لبِ پرنده ای در هوا
صدای خسته ام را صید کرد و
به نفرینِ کسی دچار شدم
که دست هاش از دیر
مرده بود
۲
در دل ام کبوتری است که
بالهایش گیر کرده به غم هام و
در دلم سوخته
شعور پرواز و لبخند
آه!
نمی نشیند به لب هام و
به انتظار کی ام؟ پس
کجاست
آن پنهان
۳
نیمه شب از مجرایی محال
جار می زنم حرفی از حال
تا پیدا کنم
گذرگاهی را
که گم کرده ام در راه و
حالا
ترس
که نعشی در حال صعود است
تنِ تپش ام را تار می کند
تا نرسد سکوت ام
به هیچ مقصدی
سمتِ غیاب
بهنود بهادری
شعر حجم ، تعریف دادن جدید است از پیرامون. یک در پرانتز قرار دادن خصائص اشیا و معنا. این تعاریف نه بواسطهی ترکیب سازی( وصفی، اضافی) صورت میگیرد، بلکه بواسطهی بازی با زبان. شیء یا سوژه از زوایای مختلف با دیدی سهبعدی شرح داده میشود. (سمتِ حرف) مجموعه شعر محمدحسین مدل را باید اینگونه خواند. فضای شعر لیریک است و شاعر (ناظر) در حالات و زوایای مختلف شرح ( ابژه) میدهد. با جابهجایی در ارکان جمله ، کلمه را از حالت خود خارج میکند: ( نَفَسم را وقتی میدیدی/ نَفَست بودم) یا: ( ای مادر! دعای تو/ آنجا/ ادامهی دعای تو اینجاست). این واریاسیونهای مختلف از سوژه چند رخداد را به همراه دارد: ۱_ حضور دائمی یک تِم ۲_ ایجاد یک داستان در قطعه.
حضور دائمی یک تم مشخص در مجموعه شعر (سمتِ حرف) عشق، حرف و نگاه است. مرکزیتی که سایر اجزا را از خود فرار میدهد و در این فراری دادن نوعی جذبههای شدیدی هم هست. کهکشانی دوّار که اجزا را نه پرت میکند و نه جذب : ( زبانم را باز / باز با/ حرفی نیامده / بنشینم و / باز…… ص۱۹) یا : ( تمامِ سمتها بی معنا میشوند/ آن جا/ که تمامِ معناها / سمتِ معنای تواَند.ص۳۸) یا : ( کلمهای رمزِ شروعِ تمام حرفها؛ / بیاید اگر بر زبانم و باز برسد میان ذهن و زبانم). در کلیت کتاب شاعر با خطابههای جذاب و در زمانها و مکانهای مختلف در برابر گفتن چیزی( عشق، گوهر هستی) دچار امر نگفتن است و غیاب اصلی آن حرف بیان نشده است: ( و با تمام جانم/ در حوالیِ لبانت/ لبی میشوم/ از گفت و گوی تو/ و سکوت میکنم) یا: ( تا لایقِ حرفی شوم / و نگفتنِ چیزی را/ بهانهای / برای گفتنِ چیزی) یا: ( حرفِ آخرم/ خاموشتر از حرفِ اوّلم).
به چند خطاب قرار دادن نامعول و شاعرانهی مجموعه نگاهی بیاندازیم: ( ای داعیه! / پیش از نشستن بر لب/ آخرِ نیّت/ را بریز بر لختی دیدن) یا : ( اَنجام من! / بنویسم کیام؟). چیزی که در چینش اشعار به چشم میخورد این است که هر چه رو به جلو میرویم خط روایی اشعار چون روایت زندگی رو به افول دارد. عشق آمیخته با مرگ و گریستن میشود. عشق خودش را به اهمیت حرف( غیاب معنا) میدهد. شاعر با جاری کردن یک دیدگاه روانشناختی و فلسفی ( دیگری_ غیریت) را بزرگ میکند و ابژه قابل لمس را خط میزند و دید را به سمت یک ابژه ( به ظاهر ابژه) سوق میدهد. اندوهی که در شعر جاری است و فضا را تراژیک میکند همین فاصله و غیاب است.
ایجاد یک داستان در قطعه( شعر): والتر بنیامین معتقد است قصه در یک اثر، عامل ثبت در حافظه است. اما محمد حسین مدل برای روایی نکردن و خطی نکردن شعر جهت لاغر نکردن معنا نزد مخاطب از این گزاره خوانش یدالله رویایی را پی میگیرد جایی که رویایی میگوید: (شعر یعنی تداعی و تجرید).
مدل با قرار دادن یک خط نامرئی در کل شعر جهت ثبت ، گام بر میدارد و تصاویر بکر و بدیع و رفتار زبان، میل به تجرید دارید. موقعییت این مجموعه شعر در همین رفتار خطرناک است. جایی که اگر قلم رام نباشد تجرید محض شعر را خالی از معنا و مضحک میکند. دیدهایم که برخی با کج فهمی شعر حجم را اشتباهی فهمیدهاند و این افداط در تجرید شعرشان را بیسرانجام کرده است. گام برداشتن محمد حسین مدل ما بین تداعی و تجرید شعرش را در هالهای از ابهام میبرد. اصولا شعر باید توهم ایجاد کند که تصاویر و روایت با پیرامون اینهمان است یا با پیرامون غیریت دارد.
بازی زبان در نزد مدل تنها جابهجایی منظرگاه ناظر نیست یا تغییر زمان و مکان. به تعبیر قُدما او از یک صنعت زیبا جهت ایجاد صداهای مختلف بهره میبرد، التفات.
جایی که شاعر از گوینده به شنونده یا راوی از از مغایبه به مخاطبه میرسد. جاهایی هم که شنونده و گوینده در هم مستحیل میشوند : ( مرا نمیر/ که خشنودم از/ همین که در بیداری…) یا : ( در من/ دور از من/ منم).
مجموعه شعر ( سمتِ حرف) همان جهتی را در معنا دارد که ادبیات شکیل ثبت شده فارسی نزد مخاطبانش دارد. ایجاد شک در تنانگی یا فرا تنانگی انسان و عشق پس از هبوط در وقت مرگ. مجموعه شعر در خودش، خود بسنده است. عشق را، مرگ را، میل را، تنهایی را، شور را، نفرت را… به همراه خود و در خود دارد.
خطری که مجموعه شعر ( سمتِ حرف) را تهدید میکند یک چیز است: مغاطیس هولناک تصاویر و قیاس با یدالله رویایی .