سپیده جدیری

 

سپیده جدیری

متولد ۱۳۵۵ شاعر،مترجم و روزنامه نگار ایرانی فعالیت ادبی خود را از اواسط دهه هفتاد شروع کرده است. از وی تا کنون دو مجموعه شعر “خواب دختر دو زیست” توسط نشر معیار و”صورتی مایل به خون” توسط نشر ثالث منتشر گردیده و در مطبوعات بارها مورد نقد و بررسی قرار گرفت  از وی یک مجموعه داستان کوتاه “منطقی”  و یک مجموعه ترجمه شعر به فارسی با عنوان “کلاغ ” از ادگار آلن پو منتشر شده است.

آخرین مجموعه شعر او، «دختر خوبی که شاعر است» نام دارد که اخیراً و با وجود سانسور و حذف کامل شانزده شعر (نوزده صفحه) از آن توسط وزارت ارشاد ایران، فقط اجازه‌ی یک بار چاپ را یافت. این کتاب، امسال (۱۳۹۰) توسط انتشارات نگاه به بازار آمد.

از مهمترین فعالیت های ادبی خانم جدیری بیناینگذاری  و دبیری جایزه ادبی زنان”خورشید” است .

جدیری همچنین اشعاری از خورخه لوئیس بورخس را ترجمه و آماده‌ی چاپ کرده است. انتشارات ناکجا (Utopia) در پاریس، گزیده‌ا‌ی از آثار او (شعر و داستان) را با عنوان”به آغوشِ درازِ نی”  به صورت کتاب الکترونیکی، کتاب صوتی و همچنین نسخه‌ها‌ی چاپی در دست انتشار دارد.

تعدادی از اشعار جدیری تا کنون به زبان‌های انگلیسی، سوئدی، هلندی و کردی ترجمه شده است. در یک سال گذشته که او به عنوان نویسنده‌ی مهمان انجمن جهانی قلم در ایتالیا مستقر شده، مطالعاتش را بر اشعار ایستادگی و سیاسی‌ که شاعران ایرانی در طول دو سال اخیر به رشته‌ی تحریر درآورده‌اند، متمرکز ساخته است و به گردآوری آن‌ها روی آورده و مقالاتی را درباره‌ی آن‌ها در نشریاتی چون (تهران ریویو (هلند، (تلاش) آلمان و (شهروند بی‌سی) کانادا به رشته‌ی تحریر درآورده است. او همچنین مسئولیت صفحات شعر و گفت‌وگو با شاعران را در مجله‌ی شهروند بی‌سی (شهرگان) کانادا بر عهده دارد و صفحه‌ای هفتگی با عنوان وارتان سخن بگو را نیز به منظور انتشار و معرفی شعر ایستادگی ایران در سایت آزادی بیان و فیس‌بوک به راه انداخته است.

شعر خانم جدیری شعری سر زنده و گاه نوستالژیک است .شعر خانم جدیری دارای المان خاص شعری شاعری ست که زنانگی اش را در شعر در مفهوم شعر و لحن شعر می توان استنباط کرد و توجه ویژه ایشان به ابعاد جنسیتی از فعالیتهای اجتماعی ایشان تا انتخاب عنوان مجموعه شعرهایش خود را به رخ می کشد اما پیش رو بودن ایشان در شعر را من در ناگهانی پرتاب کلماتی جسورانه به فضای فاخر و احساسی شعر معاصر می دانم، ناگهان پای کلماتی به وسط کشیده می شود که تا کنون و در شعر معاصر نبوده است و به نظر می رسد این کلمات یک بار و فقط توسط ایشان می توانند به خوبی در شعر بنشینند مثل کلمه دماغ در “تصادف از دماغ شروع می شود/به بدن می رسد/دماغ،پای رابطه است” و یا همین طور کلمه خاک بر سرت که ناگهان در یک شعر عاشقانه می آید و عباراتی از این قبیل .

از دیگر ویژگی های های شعر خانم جدیری که در مضمون خود را نشان می دهد  لحن مغرورانه زنی ست که ناگهان در کلمات بغضش شکسته می شود ” صدا/به آب می‌زند/و کوسه‌های سرخ/به رگ/و یک گوشه کارون/و یک گوشه قسم/و یک گوشه شعر/از چشم‌های من به آب‌های تو.”

در ادامه یکی از آخرین آثار خانم جدیری را می خوانیم :

چاک

شاید فقط زندگی‌ِ من بود

که این گونه گیج

بر چشم‌های قرمزتان نشست

 

ای روشناییِ تنِ من بگذر!

 

شاید فقط حواسِ سیاهم بود

مثلِ کسی

که پشتِ در افسوس می‌خورَد.

 

از بقیع (۱) تا خاوران (۲) را      با خود بِبَرَم بزنم به چاک!

آوازهای کوچکِ جان را         با خود بِبَرَم بزنم به چاک!

اسمِ شیکِ تهران را               با خود بِبَرَم بزنم به چاک!

 

ای روشناییِ تنِ من بگذر!

 

من پُشتِ هم جیغ می‌کِشم

من پُشتِ هم گوش‌های تو را

می‌گیرم       وَ جیغ می‌کِشم…

 

                                               دنیا گناهِ من است ای لکّه‌های بی‌هدف!

                                              دنیا گناهِ من است ای خنده‌های بی‌شمار!

                                              دنیا گناهِ من است و

                                              من

                                              جیغ.

گناه‌های خندان را                با خود بِبَرَم بزنم به چاک!

 

دوازده است آنچه را که می‌شماریم دوازده است

آرایشِ ظالمانه‌ی صورتِ من          می‌تواند بخندد به زمین: دوازده است!

و از شکافی که بر تن فِشانم          ببارد هزار شکوفه‌زار.

چاه‌های خفته! بگذرید   بگذرید  از سَرَم؛  دوازده است!

 

ای روشناییِ تنِ من بگذر!

 

ای قندیل‌های بَسته!

ای شکستگی‌های سَرَم!

تکرارتان برای من

تکرارِ طوافِ زمین است

که خورشید به خورشید      بلندتر می‌شود

 

و «هوا

که هَوی دارد مرا

بخورد!» (۳)

 

ای مصر!

ای زنانه‌ترین روز!

صورتت را که لُخت می‌کُنی

هرگز

هرگز

چشم‌های مرا

سیاه نخواهد کرد! (۴)

 

و نور

در تمامِ “تَرین‌”ها

فرو رفته است…

بِیت، خون و نان (۵) را           با خود بِبَرَم بزنم به چاک!

 

رَنگینَکی (۶) که پُختیم، رنگین‌تر از خون‌مان بود

و عشق

درست وقتی بالای سَرَم نشست

افتاد و

شکست!

 

گورِ پدرسوخته‌ی پدرم!

«که هر چه دارم از اوست!»

گورهای نیمه‌جان را              با خود بِبَرَم بزنم به چاک!

 

و آنچه از همه چیز باقی مانده‌ست

و آنچه از همه چیز باقی مانده‌ست

و آنچه از همه چیز باقی مانده‌ست

 

و آسمانی که می‌چرخد   می‌چرخد   تا سیاه بماند

مثلِ روزهایی که از سَرَم نمی‌گذرند

و آب‌هایی که با فشار    با فشار

بی‌آب‌ترین آب‌های جهان‌اند

مثلِ من

که زن نیستم اصلاً

که رنگ نیستم اصلاً

که جان نیستم اصلاً

فقط صورتی

که می‌گذارد

و می‌رود.

 

شروع: ۳۱ اکتبر ۲۰۱۱

خاتمه: ۲۱ نوامبر ۲۰۱۱

 

پانوشت:

  1. بقیع نام گورستان معروفی‌‌ست در مدینه‌ که مزار تعدادی از چهره‌های مذهبی صدر اسلام و از جمله، چهار تن از امامان شیعه در آن واقع شده است.
  2. خاوران نام گورستانی‌ست در تهران که در بخشی از آن که قطعه زمین بایری‌ست، زندانیان سیاسی اعدام شده در ایران و از جمله، بسیاری از قربانیان اعدام سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، به طور دسته‌جمعی دفن شده‌اند.
  3. برگرفته از شعری در کتاب “خواب دختر دوزیست” از همین قلم، انتشارات معیار، تهران، ۱۳۷۹٫
  4. دو سطر نخست، تعمداً یادآور سطر «ای یار! ای یگانه‌ترین یار» فروغ فرخزاد  است، به منظور القای حس همبستگی با علیا ماجده المهدی.
  5. برگرفته از نام مقاله‌ای از آدریان ریچ، شاعر فمینیست آمریکایی با عنوان

Blood, Bread and Poetry: The Location of the Poet، The Massachusetts Review، ۱۹۸۳٫

  1. رَنگینَک نوعی شیرینی رایج در جنوب ایران و متشکل از خرما، گردو، کَره و آرد است و غالباً نیز در مراسم عزا با آن از مهمان‌ها پذیرایی می‌شود.

 

اشتراک گذاری: