شعری از ابراهیم عالی پور

ابراهیم عالی پورشعری از ابراهیم عالی پور

 

این زن که می میرم

این زن که به دنیا می آیم

این زن کدام سمت نارس من از ترس بوده است

که دلم میگرد

صبر کن

نبض مرا از این فتح ها خالی کن لطفا

باغی که تو برای این کاج آوردی

ویران است

حال و روز خیابانی که از من می گذرد هم

 با سیگاری که سردم می شود

زخم من کاری تر از شما باشد

تا چتر ببافی، تن نزدیکم را

نجات دهنده زنی است که

از تکراری این گریه ها

دست نمی برد مرا به سینه هایش

که سردم است مدام

اینجا برای ساقه شدن کوچک است بیش ازآنچه تو میدانی

این زن

کدام حدس شکنجه ام بوده است

در پیراهنش  که می پوسم از دهان

که حالا بر باد خوشه ام

که رشد احتمالی این لب ها  روی چشم های زنی که

 می رود تکامل همین است انگار

که بر نمی گردیم،می دانم

 

اشتراک گذاری: