شعری از زبیده حسینی
به خانم مدیر نامه ای بنویس
و تاریخ ِ تولید قدرت را
به انقضای زمانی ، که زیستنش موقّتی ست
سنجاق کن
وقت های مرده ، به محیط ِ کار می چسبند
و دست ها ، از جیب اصلاحات می افتند
به تو زنگ می زنم
صداها تأکید رفتن اند به بخشی از کاغذ
و امضاء ، ازنامه های نخوانده سُر می خورد
به محمد فکر می کنم
و انگشت های غایبش را
به خانه های تازه می کشانم
جدول کامل می شود
و دستگاه ِ پِرِس
دستکش بی مصرف را
به سطل زباله ، تحویل می دهد
دی ماه ۹۳