شعری از زهرا حسین پور خوشنامی
گزارش مرگ
میان ما چند نفر همه چیزی به عدالت تقسیم شده است جز عدل
و خانم دکتر گزارش دو مرگ را نوشت
آرام، بدون اشک
دلش خواسته بود اقاقیا باشد
کلاغی که شک کرده بود به قطعه ی صابون
هراس سیاه پوشان انداممان نه از تا ریکی خورشیدها بود
نه التهابت را نمی کشم
یخ زمین آب می شد اگر پیراهن هایمان همدیگر را اصطکاک می کر دند
در برده گیری بزرگ!
اما بر آستان او سر جدایی بود
تمام تخت های آن بیمارستان تجهیز اگر گردند
فرقی نداشت
طاعون ذهن مادرم را و تیغ های خانم دکتر کند شده بود همه
-:با این ابروهای پاچه بزی چطور سر قرار برم؟
می چکد انگشت از بیست و دو ناخن ام
نه کافه سیگارت، نه این رومیزی شطرنجی
فرقی نمی کند به حال گرگ ها و رگها که زده بود
وشاه آنگونه که پیش میرفت باید تمام تخت های آن تیمارستان را هم تجهیز کنیم
با ابروهای پاچه بزی
تن کبود کشیده اش
برای فرستادن من به این دنیا رفته بود از این دنیا
هدیه ی سرما به ما تنها رعشه نبود
چند صف به میان برف
کلاغ بود تمام درخت هایی که می انگاشتیم
بیست و دو سالگی هم نتوانست کاری بکند
هدیه ی کریسمسی در کار نبود
به دنیا نیامده ام شبیه برگ پوسیده ای که انگار زمانی نبوده که بوده است
پدر در می آمد اگر جایی می بود…
حرفهایی که برای خانم دکتر درخت نشده بود
بین ما چند نفر نه چیزی بود به غیر از نگاه تو
که به عدالت تقسیم شده باشیم در اقصی نقاط کشتزارهای پنبه ی تنت
و بارهای نیشکر که از دهان تو می وزند
حرف اول را زده بودی برای هر کدام ما
پدرت آمده بود سر قرار
یا رد شده
نوشتن گزارش چند مرگ: از صدای ما بخار برمی خیزد
بخار می خیزد از صدای ما