شعر:حسن دینامو
سرودی برای صلح
بغرید ای تفنگ ها
من هنوزآهنگ صلح
وسرودسرورانگیزآزادی بزرگ رامی خوانم
ای تانک ها.کشتزاران شخم زده راویران کنید
ای گلوله ها.باتگرگ خویش شکوفه های ظریف درختان پرمیوه را
درهم ریزید
من هنوزخون زیباوگلفام خویش را
نثارشب می کنم
من شاعرآزادی بزرگ سرورانگیز
هنوزسرودبزرگ صلح رامی خوانم
فریادشعرهای من
شایدازسوت کارخانه هابلندترنباشد
اماای آزادی جاویدان پهناور
من می خواهم شاعرتوباشم
من می دانم که تنهادرزیردرختان
می توان آسود
من می دانم که تنهادرپشت میزتو
می توان خوردونوشید
من می دانم که تنهاپرندگان تو
سرودصلح رامی خوانند.
من می دانم که تنهاستارگان تو
به جهان خسته آدمیان آرامش می بخشند
من می دانم که تنهادر خیابانهای تو
که بسان کهکشان می درخشند
بشرمی تواندمفهوم جهان رادرک کند
من می دانم که تنهادر خانه آفتابی تو
می تواندبه خواب رفت
ورویای شیرین ترازعسل دید.
ای دریانوردان اقیانوسهای تازه
من به شب شما.باروشنایی وآهنگ های پرستاره ام
مستی میوه های تندگرمسیری رامی بخشم
بگذاریدتنهادرروی عرشه کشتی شما
سرخودرابه طنابهای کلفت نمک آلوده تکیم دهم
ودربرابرامواج خروشان
سرودبزرگ صلح رابخوانم…