شعری از مهرداد شهابی
– گُلگاوزبان –
تردید
در آشپزخانه قدم میزند
گاهی،
یقۀ پیراهن ِ غرور ِ مرا صاف میکند
گاهی،
بغض ِ لرزان تو را، محکم، در آغوش میگیرد
لبهای ما
زیر تاولهای چرکی ِ سکوت
پنهان شدهاند
و واژهها
بر دیوارۀ حنجرههامان
چنگ میکشند؛
عشق
از گلوی توقعمان،
ناامیدانه،
روی کفِ معصوم ِ آشپزخانه میچکد
و لکههایی پاک نشدنی
بر جای میگذارد…
کتری سوت میکِشد:
چای خداحافطی
به همین سرعت آماده شده است!
تو، کنار کتری میجوشی
من، کنار استکان چای میخورم
و همه شاهدند
که گُلگاوزبان
دردی از ما دوا نمیکند