نقد علی مسعود هزارجریبی بر مجموعه شعر «آبیِ ناگهان» منصور خورشیدی

 امضای اوراد

نقد علی مسعود هزارجریبی بر مجموعه شعر «آبیِ ناگهان» منصور خورشیدی

خلایـــق (پــدیــده ها) هـــم چــو اعداد انگــورند/ عدد از روی صورت است/ چون بیفشری در کاسه/ آن جا «هیچ» عدد هست. «فیه مافیه»

از وجود و تکوین سن شعر نو شاید نزدیک ۹۰ سال می گذرد و از چاپ و ارائه شعر مدرن پس از جنبش نیمایی [شعرهای محمد مقدم+ تندرکیا+ هوشنگ ایرانی+…] قریب ب ۷۰ سال.
در این عمر گرفتگی و عبور- زمان شاهد تحولاّت و رخدادهای بسیاری در زمینه ی ظهور جریانات شعری گوناگون و استیل ها و اسلوب و گرایش متفاوت جریان شناسانه و سبکی و فرمی و بیانی و درنهایت تبیین فکری بوده است.
یکی از جریانات شاخص و تأثیرگزار بوجود آمده در پروسـه زمانی این بحث جریان «شـــعر حجم» ب مثابه عنوان و تیتری غیرقابل انکار در ظرف حدود نیم قرن عرق ریزان و جستجو و کشف قد کشیده تا اعتراض در زمینه ی تحّول و چالش برانگیزی و نوکردن تکنیک از وجوه متعدّد در سویه ی شعر جدید و مدرن باشد.
مولـــود این جـــریان چهـــره های متعـــدّدی در زمینــه ی شعـــر آوا نگارد می باشند ک هر کدام هیأت و هیبت آثارشان در نسبت های ارزشی در لــژ و جایگـاه مَحَـک و ارزیابی و ماندگاری در حافظـــه ی خاننده های پی گیر و شایق جای گرفته است.
یکی از این چهره ها در نسبتی از ارزش های متنی و پروسه ی تحول منصور خورشیدی را می توان نام برد نامی ک در روزگار جوانی و زمانی ک نیمه های اول دهه سوم حیاتش را طی می کرد شعر بلند «فصل رسای جنوبی» را در ۱۵ نفس- در فرمی ایپزودیک انگار- سروده، است .
سطرهایی از این شعر:
از فصل اول تاج ریزی خاکستر
ــــــــــــــــــــ
در حرمت گیاهی دستانم
ــــــــــــــــــــ
وقتی نفس از گیاه
می گیرد
ــــــــــــــــــــ
در گنبدی از سرخس های سبز / تا روایت انسان کند
ــــــــــــــــــــ
تیش تند حرکت از دو سوی حسّ موازی
ــــــــــــــــــــ
زنی از شب دشت می غلتد / میان دو تاریکی
ــــــــــــــــــــ
کمانه ی خاک جدید می شود / جدیدتر از حسّ یک زن کولی
ــــــــــــــــــــ
سپیدی رانش / ذهن آفتاب را / آزار می دهد
چــه حالا پـس از گـذشــت قــریب ب ۴۰ ســال «آبی ِ ناگهان» مجموعه ی تازه شعرهایش را منصور خورشیدی در منظر و افق ارزیابی و سیر و تطور و شناخت ما قرار می دهد.
در درآمــد کتاب از ســـوی شــاعــر آمده است: «آبــیِ ناگهـان ســال ها با من است…» یعنی پشتوانه ای از ریشه و تبار دارای این همه جوشش ها در طریقت زایش و آفرینش.
نکاتی ک در بررسی کتاب مشهود است:
حس طبیعت گرایی آن چنان ک گویی روح و جان شعر آمیختگی ی دیرینه یی با عناصر و نمادهای طبیعت دارد نه داوری می کند و نه فضای تمایزی را در دسته بندی [خوب، متوسط، بد] پدیده ها در نظر می گیرد فقط ب تمــاشا می رود و ب تماشا می نهد و نشان می دهد و پرانتزی از تأمل و دیدن را برای خاننده باز می گذارد تا در اصل هر چیز مکثی سنگین نماید و برای شعر ب سرنوشت دیگری در این بحبوبه ی ورق زدن ها برسد.
نمونه :
در عزیمت باران/ بهار در چشم های منتظر/ ترجمه می شود/ با ابرهای تکه به تکه/ ص۳۳
تمامی شعر : «شوق دیدن» ص۳۸
وقتی با صدای نرگس می خواند/ ص۴۱
خاکستر سوخته/ از نفس پرنده ها/ هزارنافه/ در کتف کوه می کارد/ ص۴۹
وقتی زلالی مهتاب/در آب می رقصد/ گونه گل می شود/ از تماشای آب/ ص ۶۱
وقتی که صدای تو کوتاه/ روی زبان گل می رقصد/ ص۶۲
وقتی گیسوان تو سرخ/ سفیدی علف را/ به گریه می خواند/ ص۹۶
شبنم شبانه/ متن کبود خاک را/ در بستر بهار/ دیوانه می کند/ ص۱۰۸
آسمانی که هوش/ میان شقایق های لال/ پراکنده می سازد/ ص۱۲۴
امّا نگاه : نگاه شاعر ب طبیعت- از طبیــعت و حقیــقت درونی هر چیز نشأت می گیرد درنتیــجه این نگاه ابتدا نگـــاه ِ متمــــرکز می باشـــد و نگاهی ک «جان برجر» نویسنده و متفکر انگلیســی در کــــتاب «درباره نگریستن» از آن نمونه می دهد ک نگاهی غیرمتمرکز است، تفاوت دارد و البته بدیهی است ک این چنین باشد. نگاه خورشیدی پس از نگاه متمرکز در سیر مسیر خود ب نگاه سیّال می رسد و پُر می کند هستی تماشا را و با «دیدن» پدیده ها را ابدیت پذیری می بخشد. نمونه:
تمامی شعر : «آبیِ ناگهان» ص۱۱
تن به سلسله ی آفتاب می دهم/ با تاج تازه ای امواج/ ص۱۴
سیر نفس ها/ در هوای بیگانه/که میل هنوز را/ سیاه می خواند/ وسط سطرهای سپید/ ص۱۶
و جنبش نسیم/ روی پنجره های بسته/مست بوسه می شود/ص ۳۲
تمامی شعر : «هجوم خزنده» ص۴۴
تمامی شعر : «ماورا» ص۵۱
تمامی شعر : «بارگاه نهان» ص۶۴
ظهور می کند اکنون/ میان روح جهان/در هجای دوم آدم/ ص۱۰۳
… نفس یوسف/در من می روید ص۱۰۹
تصویر در این اشعار تصویرها وضعیت ناایستا و بسیار پویایی دارند چون متافیزیک متن ک لحاظ باطنی شعرها می باشد از قاب و کادربندی حوزه میدانی ظاهری بیرون می زند و تصویر ب مدد حس و ذهنیت و کلمه و تکنیک، گسترش متفاوتی را اعلام می کند و گاهی حرکت تصویر آنقدر پرانرژی است ک سیالیّت را در متن مشهود می نماید و ب لحاظ وجودی تصاویر این مجموعه عمدتن رفت و برگشت دارند و تبادل درون متنی ک هی از موقعیت ابژکتیو (عینی) ب وضعیت سوبژکتیو (ذهنی) تبدیل می گردند و هم چنین بالعکس ک این مورد گردش جاذبی را در ذهن و دریافت های مخاطب پدید می آورد نمونه:
در سطر پایانی شعر «با من او» ص۱۸
ضمیر مضطرب ما را/ در گودی شانه ها می نشاند/
ضمیر مضطرب (ذهنی+ محسوس) تلفیق با گودی شانه ها (عینی+ ملموس+ فیزیکی)
در برخی از شعرها تصویر تجریدی از پدیده وجود دارد امّا در بافت درونی شعر هم گویی همه ی اجزای متن با هم همان تجرید را ب نوعیت تجمّع می کشاند و ب گفته آراگون : هر تصویر در هر فرصتی خواننده را وادار ب تجدیدنظر در کل عالم می کند. یعنی این تصاویر در شعر خورشیدی بی گمان با امر هستی شناسانه ارتباط و تبادل دارد ک این گونه در متن می نشیند. نمونه:
… تا در بستر گیسوان بلقیس/ بارگاهی بنا کنم/ برای سلیمان/ ص۴۵
تمامی شعر : «سایه در آب» ص۵۳
تمامی شعر : «رابطه های بی ربط۳» ص۷۸
تمامی شعر : «بی سنگر و سوار» ص۸۳
می گریزد و مردانی/ با شناسنامه های سیاه/ که زخم صبح/ پشت بازو دارند/ ص۸۴
و رخدادهای تلفیقی ک در امر تکوین تصویر صورت گرفته قابل تأمل است.
زبان در این شعرها و زبان این شعرها : در عین حالی ک روابط عادی زبان از هم گسیخته نمی گردد امّا شاعر تبعیت از الگوی معین زبان هم نمی کند و درواقـــع زاویه ی دید جدید نسبت ب هستی و اجزا و عناصر آن نحو جدیدی را پی می آورد ک ب جای بازی های زبانی گردش های زبانی و چرخش های زبانی نمود یابند و در پروسس ساخت شعر زبان شعری تا حدی تعاریف پیشین را ب هم می ریزد و در این درهم ریزی ویژگی هایی حاصــــل می گردد ک نگاه تمایزی و تفکیکی در زمینه لایه های بیرونی و لایه های میانی و لایه های درونی شعر نمودی ندارد چرا ک کارکرد انضمامی زبان در شعر ب نحو هم آنی و هم زمانی متن را سیالیّت می بخشد و سطح و عمقی ب صورت متداول مطرح نیست همه چیز در گردش و دور زدن ها هستی شان را اعلام می کنند و در این زمینه ترکیبات فراوانی یافت می شود نمونه:
بیابان بی چرا+ نیلوفر محال+ کمال کوه+ خورشید خنده ها+ پای باد+ هندسه ی ترس+ پلنگ پیشانی+…
عناصری مانند ابهام+ ایهام+ ایجاز +… موجب می شود ک شعرها از وجه عیانی ب پنهانی رسند و پنهان ها وقتی ب رمزگشایی رسند خود جلوه ی دیگر از عیان هستند.
زبان نـــرم و روحیــــه آرام عبارت ها عُمــــدتن شعـــرهـا را ب برداشــــت و تلقــی یی از سر تکان دادن (تصدیق- امضاء) در نجواهای درونی و ذهنی (اوراد) می رساند.
در زمینه ی ساختاری شعرهای مجموعه آبیِ ناگهان گویی ک همه ارکان و اجزاء همه یکی اند در پیکره مندی متن هم عمق اشیاء و هم سطح اشیاء نما ب نماب وحدتی درونی و ارگانیک می رسند و شعر در کلیّت، وضعیت انسجامی می یابد ب ویژه این ک شعرها عمومن بلند نیستند و تقریبن کوتاه اند و مضافن سطرها نیز کــــوتاه می باشند بی گمان تکنیک تقطیعی ک شاعر ب آن کارکرد می دهد و تفکّر و توقعی ک خود شاعر از متن برداشت می نماید این امر را سبب شده است. ب لحاظ ظاهری در حوزه میدانی محدود (چون شعرها بلند نیستند) امّا شاعر مانورهای دلخواه و گسترده ای را ارائه می دهد.
توازنی ک در سلطه تفاهیم و ایجاد تصاویر و قاب و کادرهای پرداخت شده و نماهای متنوع برگرفته از سیلان ذهنیت شاعر و حذف ارجاع خارجی (بیرون متنی) و تمنای متن از این رویکردها و فرم درونی ویژگی قابل بحثی را ب شعر خورشیدی می بخشد + حس آمیزی های فراوان توأم با تشخیص و سیکل هایی ک در گشت هایش ایجاد می کنند بسیاری از شعرها دارای دور کامل اند. نمونه:
ص ۱۱+ ص۱۵+ ص۲۴+ ص۲۵+ ص۲۸+ ص۸۰+ ص۸۱+ ص ۱۳۴+…
در بحث معناهای این مجموعه:
در این شعرها از اسطوره یا نماد و یا ارجاعات بیرونی کمتر استفاده شده چرا ک شاعر پس از طی این دوره و تأملات ب مرحله یی پس از رمزگشایی رسیده و همه چیز در خلوت سرایش ذهنی اش مشهود گردیده و عناصر میانجی و واسطه را تجربه کرده و پشت سر گذاشته و حالا همه چیز در دیدمان و افق او ب وضوح و محض می رسد شاعر با مرزبندی های از پیش تعیین شده و معنایی ک برداشت مشخص از موضوع معیّن را بتوان داشت مواجه نیست او پس از رمزگشایی در وادیی ک همه چیز محض است و پیدا ب جستجوی چه چیزی است درنهایت تأویل بابی است ک این نوع شعر همیشه در گشودن آن متمایل می باشد بنابراین بحث انتزاع و تجرید سرگردانی وجه معنایی را موجب نمی گردد.
مثلن سه سطر پایانی شعر پایانی «رسم پرواز» ص۱۷
آبشار بلند پَر/ رسم پرواز می کند/ سوی تفکّر باد
پَر منشأ پرواز آبشار بلند پَر به مثابه انبوه پر مجموعه پَر
باد نشانه هجوم است پرواز آن همه پر در باد آن هم روی تفکّر باد
جالب است. ذهنیت نیرومند در شاعر را بیان گر است. بنابراین ورود ب فضای انتزاعی این گونه واگشایی می شود و یا فضاهای پارادوکسال ک ب عنوان نمونه دو سطر از شعر صفحه ۲۰ «طلوع دوباره»
پشت سیاه ترین/ سلطنت نور
ک ب طور موجز و فشرده این فضا ایجاد شده ضمن آن ک معنا هم ب تأخیر نیفتاده و برش مناسب است.
در شعر ص ۵۲ «کمند گیسو»
دیوانه یی با پای باد
می رقصد
چه تلفیقی بین دیوانه پای باد می رقصد صورت گرفته یک بحث زیبایی شناسایی این متن هم مطرح می گردد.
در شعر ص ۸۱ «منصور» حرکت تکنیکی را در افاده و ارائه نام خود اعاده داده است.
راوی این شعرها:
روایت از هستی شناسی شاعر است راوی آرام و روایت ها و بازگویی های آرام اگرچه از خلق حادثه می گوید از حس فراتر یا فروتر امّا مرزبندی نیست همه حال است. ک هست تفکیک شادی یا اندوه ندارد مهم تر کارکرد حِسّ است در رویکرد شاعرانه حتّا لحن (تونالیته) شاعر (راوی) ک لحن شعر است وضعیت «حضوری همیشه» دارد در لاب لای متن تقدیر این شعرها ب این نقطه نیز می رسد ک نحو این شعرها بروز و نمود عناصر هستی را بیان گر است نه محو آن را. سویه های نامعین اشیاء ک بعد ب تعیّن هر چیزی می رسد مبین این است ک عبور هر چیز از هر چیز یا از کنار هر چیز تا یافتن و نایل آمدن ب غایت، مداومت دارد و ابدیت پذیری و تأملات عرفانی و حس های ماورایی همه و همه سلسله اندیشه را موجب می گردند ک خلق حادثه نام دارد ب گفته مولانا در فیه مافیه اندیشه ها مرغان هوایی اند.
در شعر ص۴۴ «هجوم خزنده» سطر پایانی «فراسوی سکوت» آمده است. فراسوی سکوت چیست؟ گفتگوی سکوت در برخی از سطرهای شعر خورشیدی ب شکل نجوای سکوت حضور دارد امّا پس از گفتگوی سکوت پرتاب ب مرحله بعدی است فراسوی سکوت.
شاید رمز ورود ب نشانه هایی است ک شاعر در مقدمه کتاب آورده است. شاید.
امّا من می گــــویم از همیــــن نقطــه فراســـــوی سکوت شعــــر حجم منصور خورشیدی آغاز می شود. خلق حادثه برای تکاندن آرام هستی
و مراقبت در تکنیک های کلامی و فاصله گیری از هرگونه همسایگی فضایی و زبانی و فرمی و سرشاری بیشتر در هواهای خلق و آفرینش و درواقع در تعبیری بایزیدی «در هوای بی چگونگی»

اشتراک گذاری: