منصور خورشیدی
“اقیانوس آرام”
تخت تو اگر اقیانوس آرام
تن بی بادبان
نا آرام به کجا بر می گشت؟
مگر بوی تو
از کدام گیسو شانه می شد
که باد
هوس عبور داشت از سردی انگشت.
وقتی من غرق می شوم
چنگ می زنم به تو
همه چیز تو
همه جای تو،
شبیه آرام بی اقیانوس
چقدر ساحل کم آورده این تخت.
که هر جیر جیر موجیست
که تن را توی تن می کوبد
تن به تن… .
به اختصار بوسه می گیری
صرفه جویی در لب مرام توست.
غنچه را ناشکفته می گذاری برای بهار
تا
در من سرد شود
هوس شکفتن از پا.
میان تو
کار ِ فروبسته است جهان.
لعنت به لب که از لبه می پرد
لعنت به تخت که از لبه می پرد
لعنت به لبم که از لبت
لبالب ….یا اولی الاالباب
مفتح القلوب
مفتح الابصار
گسیخته تنم
والله که من مست نبودم
قداره بسته ای
که تخت قوروق تست.
این همه نگاه
این همه چارسو که تو بسته ای
کار من
کار داش آکل تمام است
——————-
باز کردن فضای جدید در میان رابطه ها برای ابراز بیان ، یعنی حضور پدیده های موجود در برابر نگاه شاعر ، که زمینه را برای سرایش شعر در دو شکل فراهم می کند . شعر هائی با تصویرهای تجسمی ، دیداری و شعر هائی با تجمع تصویر های مرئی و نا مرئی،
در هر صورت شکل شعر و معنی ، فرم و مفاهیم حاصل از آن برابر نگاه مخاطب قرار می گیرد . بیان فوق با دو نمونه ی زیر :
گذر از سطح اشیا در مکانی از جغرافیای هستی ، گسترش تخت به اندازه ی اقیانوس آرام و یا هر گستره ی آبی دیگر موجود در جهان !
شبیه آرام بی اقیانوس
چقدر ساحل کم آورده این تخت
ورود به عمیق ترین لایه ی زبان با استفاده از استعاره ی کنایی ، شانه شدن بو از گیسو یعنی فرایند شکل گیری شعر، با نتیجه پیچیدن بوی گیسو در تمام این قلمرو کوچک که در یک نگاه متضاد بزرگ تر از آن چه تصور می شود !
مگر بوی تو
از کدام گیسو شانه می شد
تن و تمنای تن بی باد و بادبان ، گریزان و نا آرام در کجا مستقر می شود و با قید تردید به کجا برمی گردد ؟
” تخت تو اگر اقیانوس آرام . . . / نا آرام به کجا بر می گشت؟ ”
ضریب خلق و آفرینش یک قطعه شعررا به حرکت و سرعت می اندازد. بادی که از سر انگشتان شاعر شروع به وزیدن می کند . هنگامه ی عبور تا مرز غرق شدن در هوائی که بی هوا هوس گذر در سر می اندازد !
” که باد
هوس عبور داشت از سردی انگشت.
وقتی من غرق می شوم “
استعاره ی کنائی عبور باد از سردی انگشت و حس آمیزی در سه مصراع فوق . فرا تر از تصویر های دیداری ، جلوه های خود را نشان داده است . اگر چه بدون عبور از سطح اشیا ، نمی توان به ماهیت درونی آن راه پیدا کرد . اما مهارت شاعر در کار کرد کلمه شعر را در مسیری می اندازد که از هماهنگی واج ها و هجا ها و ریتم کلمات بتواند ورای دیده ها ، به خلق تصاویر ذهنی برسد .
” چنگ می زنم به تو
همه چیز تو
همه جای تو،.
که تن را توی تن می کوبد
تن به تن… .”
ارائه ی توصیف مستقیم احساس و عواطف و روایت ساده از پدیده های موجود در اطراف شاعر ، تفکر اورا در یک محدوده ی تنگ محصور می کند . که گریز از این موقیعیت ، تلاش ذهنی بسیار قوی ضرورت حتمی است .
به اختصار بوسه می گیری
صرفه جویی در لب مرام توست.
تلاش برای خلق موقعیت های جدید در زبان شاعر و در کل این قطعه شعر به چشم می خورد که سعی دارد ذهن خود را از مدار بسته دور کند . تاحضور تصویر های تجسمی را برای گریز از سطح فراهم نماید
” غنچه را ناشکفته می گذاری برای بهار” . در این شرایط خواننده ی شعر منتظر یک اتفاق در زبان شعر می شود . این امر چگونه میسر می شود ؟
و شعر در چه شرایط زمانی و مکانی تجلی خود را نشان می دهد . تا جان و جهان شاعر در گستره ی پهناور زبان شکل بگیرد . و بتواند خلاقیت های ذهنی را به تصویر بکشد . و اوج آفرینش های کلامی در برابر خواننده برای خلق رابطه های معنوی شکل بگیرد .
میان تو
کار ِ فروبسته است جهان.
لعنت به لب که از لبه می پرد
لعنت به تخت که از لبه می پرد
لعنت به لبم که از لبت
لبالب ….یا اولی الاالباب
احمد بیرانوند می خواهد تا با گریزی رندانه بیان خود را از محدوده ی تنگ عبارت ها دور کند . و مخاطبان خود را به دیدار برخی از جنبه های تکنیکی زبان دعوت کند . و از بازی های زبانی دور شود ، به همین دلیل تلاش می کند تا با خلق شبکه ای از تفاوت های معنائی زمینه را برای تاویل متن آماده سازد .
این همه نگاه
این همه چارسو که تو بسته ای
تن زدن به تلمیحاتی برای همسان کردن شرایط گذشته و حال با استفاده از لبالب ….یا اولی الاالباب / مفتح القلوب و مفتح الابصار
راه به دل معنا باز می کند . با بهره وری از حرف لام و خلق موسیقی کلام می خواهد که تن به لبه ی فرم در ساختمان بیان بزند . از واج آرایی ، مراعات نظیر ، ترکیب ، تضاد در رسیدن به آفرینش های شاعرانه برای خلق موقعیت ، زمینه را برای استفاده از صورت های متفاوت کلمه آماده سازد تا روح کلام در نظر مخاطب آسان جلوه کند .