مشکوک
به بازیِ گرگ و میش
می شوم،
کاسه ی ماه
زیرِ نیم کاسه ی شب است
و زنی
در کاسه ی چشمش
ماه را
حل می شود،
حتا سال
حتا تمامِ تاریخ را
زنانگی اش از بیخ را حتا
به کامِ مرد
با کیکی در دهان
به تیرگیِ روزِ زن
در جشنِ مرگ!
اما کُشنده نیست
نبوده هرگز
قرص ماه،
خواب آوریست
-تنها-
به وسعتِ یک تاریخ.