دو شعر از سائره حق جو

 

شعر اول:

 

روزی هزاربار

فیلم را به عقب برمیگردانم

آن تکه اش که

من عقب عقب راه می روم را

دوست دارم

چون تو در آن لحظه

می آیی…

حتی پشت به من!

آمدنت را دوست دارم

باید یک فیلم بسازم

که تمامش راجع به رفتن تو باشد…!

 

شعر دوم:

 

همه جمع شده اند اینجا

دور کتاب من.

دارند به تو با حیرت هرچه تمام نگاه می کنند

به بندبازی تو روی بند های هر صفحه

من اما،

اینجا نشسته ام و موهایت را می بافم

و گره می زنم روی تمامی بندهاش.

کتاب من ژورنال  تمامی فرش های جهان است

و رج به رج نقش زیبای تو

بالا می آید

مثل آفتاب از پشت دریاها

مثل شعر از نردبان نگاه تو…

محکم گره می زنم

گره اش که باز شود

دیگر کسی سراغ کتابم نمی آید

 

 

اشتراک گذاری: