نفع شعر: مصاحبه با شارون اولدز (قسمت دوم) ترجمه: سید مصطفی جهانبخت

 نفع شعر: مصاحبه با شارون اولدز (قسمت دوم)

ترجمه: سید مصطفی جهانبخت

لاسکی: هنگامی که شعر می نویسید، آیا به عنوان یک کتاب به آنها فکر می کنید؟

اولدز: اوه، نه ، به هیچ وجه!

 

لاسکی: اما تبدیل به کتاب می شوند؟

اولدز: آنچه که فکر می کنم بهترین اشعار هستند را انتخاب می کنم، درباره هر چه که هستند، از چهار یا پنج سال گذشته. فقط به دنبال یک توالی خاص برای آنها می گردم.

 

لاسکی: در رابطه با دانشجویانتان، چه چیزی قابل تعلیم است؟

اولدز: آنچه می توانیم انجام دهیم این است که همراه یکدیگر باشیم، به طوری که بدانیم دیگری چه چیزی را انجام داده است. در جایی به یاد دارم که نوشته بود این امر با شور جنسی باید انجام شود اما بدانیم که در حال نوشتن هستیم. اگر ما نویسندگان دور هم جمع شویم، می دانیم چه انجام می دهیم. می دانیم که یک جورهایی شبیه به یکدیگر هستیم. این بچه های ۲۰ تا ۳۵ ساله هم از یک جامعه اند. می توانیم با یکدیگر تعامل داشته باشیم و پس از آن فقط با آنان گفت و گو را آغاز می کنیم ــ آنها با یکدیگر و من با آنها. اول، با تلاش برای شناسایی آنکه شعر چگونه است شروع می کنیم. اگر شعر آن طوری که ما نمی خواهیم به انجام برسد و کار خودش را انجام دهد، پس از آن، هفته ها بعد، برای درست شدن شعر شروع به ارائه پیشنهادهایی می کنیم. به طوری که در واقع می فهمیم که چقدر متفاوت هستیم، چگونه هر کس صدا و زندگی متفاوتی دارد. بعدها برخی از آنها می توانند در برنامه های توسعه آموزش و برخی دیگر مثلاً در دانشگاه نیویورک تدریس کنند. به همین سادگی است. به همین عظمت است.

 

لاسکی: برای شما مهم است؟ منظورم «کارگاه گلد واتر» (The Goldwater workshop) است که آغازکننده اش بودید.

اولدز: من در بیمارستان گلد واتر کارگاه را شروع کردم. اما پس از آن کارگاه های دیگری برگزار شد ــ برای کودکان، برای دانش آموزان دبیرستانی و … . کودکان بخش سرطان شناسی بیمارستان که خیلی هم عالی بودند با دانشجویان تحصیلات تکمیلی در یک سطح می نوشتند.

 

لاسکی: این یک دیدگاه درگیرانه به شعر است. شما فکر می کنید شعر از این راه متبلور می شود؟

اولدز: بله، فکر می کنم بسیاری از شاعرانی که می شناسم فاقد اعتماد به نفس هستند. با این حال ، هر یک از ما می دانیم که به نحوی با استعدادی به دنیا آمده ایم که با زبان و ساختن سر و کار دارد. هر کس که «چیزی» دارد، به جامعه مدیون است. ما این دین را ادا می کنیم. به شما موهبتی عطا شده، شما هم به من عطایش کنید!

 

لاسکی: در حال حاضر فقط شعر می گویید؟

اولدز: در دفتر خاطراتم می نویسم. بسیاری از توصیف های طبیعت در آن هست. خیلی از مسائل آن هم درباره زندگی عقلی و حسی من هست. به اینجا رسیده ام!

 

لاسکی: اما دفتر خاطرات که شخصی است؟

اولدز: بله .

 

لاسکی: آیا جایی برای شعرهای شما هم هست؟

اولدز: شعرهایم را هم آنجا می نویسم!

 

لاسکی: نوشتن شعر چه نفعی برایتان داشته است؟

اولدز: از تصور زندگی بدون آن متنفرم. شعر جایی است که کشف کردم که من فکر می کنم و احساس می کنم و به دردی می خورم. انجامش را دوست دارم اگر چه طاقت فرسا است. این خودکاری که می بینید، خالی شده و دیگر نمی نویسد! از قلم های مختلف رنگی و برچسب های یادداشت استفاده می کنم.

 

لاسکی: دلیل خاصی دارید؟

اولدز: امروز صبح، ساعات سختی در تلاش برای تفسیر و ضبط و نوشتن در مورد فریادهای مرغان دریایی داشتم. در واقع از دست آنها کلافه شده بودم. زبان آنها را نمی توانستم تفسیر کنم – حتی «من گرسنمه»، «این مال منه»، «گم شو از اینجا»، و یا «مامان»! حتی نمی دانستم چه شده بود! اما می دانستم که همچون «جورج کنجکاو» (Curious George) با مرغی دریایی در ساحل، برچسبی همراهم بود. و آن را در دفتر یادداشتم گذاشتم و احساس خیلی بهتری داشتم.

 

لاسکی: جورج کنجکاو؟

اولدز: آه، او میمونی در یکی از کتاب های کودکان است.

 

لاسکی: دُرُست!

اولدز: داستان هایی است درباره ی خوب دیدن و شیوه ای که این مشاهده با فضای اطراف آن در صفحه می نشیند. وضوحِ دیدن! من با نگاه کردن به شیشه های رنگی بزرگ شده ام – خطوط کناری و سپس تکه های رنگ! برخی از شیوه های بصری و کلامی با هم پیوند دارند. من عاشق رنگم، و روحم را متعالی می کند. کم ندارم، اما زمانی که رنگ ببینم، کمی گرم می شوم!

 

لاسکی: آیا مجموعه ای مورد علاقه تان هست؟

اولدز: به یاد دارم، هر چند که خیلی وقت پیش بود، وقتی که «پدر» را به پایان رسانده بودم، فکر کردم، «حالا دیگر از مردن در حادثه سقوط هواپیما نمی ترسم». مجموعه ای بود که انجامش، معنای هستی ام بود.

 

لاسکی: نصیحت به شاعران جوان؟ می خواهید چند نصیحت کنید؟

اولدز: بله، نصیحت می کنم.

 

لاسکی: چه خوب!

اولدز: ویتامین هایتان را بخورید! تمرین کنید! تا آنجا که می توانید – نه بیشتر از اطرافیانتان و نه خیلی کمتر از آنها – فقط کار کنید تا به خودتان عشق ورزیده باشید! نصیحتی با عشق از طرف شارون!

 

برگرفته از:

 

http://www.poets.org/viewmedia.php/prmMID/21435

From the 2009 Aldeburgh Poetry Festival

Recorded by The Poetry Trust

اشتراک گذاری: