کدام عکس سیاه است کدام سفید ؟
شعر و متن از: احمد بیرانوند
عکس از: مریم احسانی
احمد: خوابت را بگو.
مریم: خواب یک خانه قدیمی دیده ام.
احمد: یادت هست چه اتفاقی افتاد؟
مریم: یادم می آید چه اتفاقی افتاده، اما دقیق نمی دانم کجا بود؟ چه شکلی بود؟
احمد: چیز دیگری هم بود؟
مریم: بله یک تخت بود وسط بیابان.
عکس سیاه وسفید مرا به ناخودگاه می برد. جایی که هم تاریکم هم روشن. مثل خواب مریم. من در خواب جزئیات را به خاطر ندارم اما چیزی از یاد در خاطرم می ماند. مثل یاد حجم اشیاء.
در عکس سیاه و سفید، عکاس فراموش نمی کند بلکه سعی می کند چیزی را بیشتر به یاد بیاورد. مثل مریم که هی می اندیشد: من دیشب خواب کدام خانه را دیده ام؟
مریم هیچ وقت، خود خواب در خاطرش نمی ماند. بلکه روی آن چه می خواهد به یاد داشته باشد، تامل می کند.
مثل عکاس که میان یک سیاهی اصرار دارد چیزی سفید باشد.
عکس سیاه و سفید اصرار به یاد آوردن چیزی است که یادمان نیست.
عکاس می رود میان سیاهی و چنگ می زند به ناخودآگاه.
هر چه دستش آمد سفید می کند.
مثل مریم که چنگ زده به تخت و از بیابان آن را آورده توی حیاط خانه. شاید وقت خواب دیدن از هوای گرم اتاق، هوس حیاط کرده باشد.
عنوان:
خواب متروک
متن:
حرف آجر
توی دهن دیوار ماسید.
من ترک خورده ام در لکنت.
کی مرا ترک کرده ای ای خواب نمور
رویای فرسوده.
حاشیه:
ذهن یک مرد روی این تخت، خود ارضایی کرده است
و بعد سخت گریسته است.
دیوارهای خانه هنوز نم اشک دارند و بوی منی فضا را پر کرده است.
عنوان عکس از نگاه عکاس:
و پرده ای آبستن باد است