رفتن به بالا

  • شعری از ابوطالب شیرین

    شعری از ابوطالب شیرین هوا روشن شده اما خبری از زنگ موبایلم نیست بویی شبیه بوی لاشه نهنگ دراتاق پیچیده است سرم راآرام می چرخانم بعد خوابیدنم انگار همسرم دکوراسیون خانه راتغییر داده ساعت دیواری سر جایش نیست قاب عکس میز آرایش تخت خواب حتی زنم سر جایش نیست ازجا می پرم زیاد روی پاهایم نمی توانم بایستم چهار دست و پا دورخودم شروع می کنم به چرخیدن خوک های ...
  • شعری از بهزاد رحیمی

    Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA ...
  • شعری از احمد حبیبی

     احمد حبیبی   تهران 1360 1.  آنچه بجا ماند از تو اسطوره با تو ام! آنچه بجا ماند از تو میخی بود که بر صلیبی مصلوبت کرده بود اسطوره...! 2.  و زمان سخت جاریست چرخ آسیاب میچرخد آسیابان مردست زندگی بیمار است انعکاس آینه تصویر گنگ یک خیال غریب است در کوچه تصویر افق ها و عمود ها !ا اصالتشان در حد جهت نگاه توست و من ادامه دارم... من میلیون ها سال است که ادامه دارم و تا ...
  • دو شعر از علیرضا طالبی پور(کارگاه)

    علیرضا طالبی پور 1 هیچ کس نمی داند تکه های تنم کنار کارون افتاده دست هایم، نیزارهای بلندی شده است چشم هایم، خرده سنگ های مشکی درخشانی ست پلاکم را ماهیگیر پیری، به پاروی قایقش بسته وقتی هنوز تفنگم را آب نبرده بود دیواری بودم، که هیچ کس یارای عبور از مرا نداشت بی خود نیست که تازگی ها، روی سینه ام سدّ جدیدی ساخته اند 2 پدرم در آخرین نامه اش نوشته بود: " دوست ...
  • دو شعر کوتاه از امیر سنجوری (کارگاه شماره ۲)

    امیر سنجوری   شعر اول: پسر ها به پدر ها رفتند و میراث بذر ها  به مادران مرز رسید آغازگران درو اما  هنوز مین های ضد نفر اند. شعر دوم: تو همه چیز من بودی اما زمان همه چیز را حل می ...
  • دو شعر کوتاه از مهدی صدیقی (کارگاه شماره ۱)

       مهدی صدیقی شعر اول: کلاغ دست از سرم بردارید با غار غارهای بی انتهایتان شما چشمان کوچک فلزی اش را ندیده اید. شعر دوم: همیشه در حال رفتن کلمه ها را بهم می کوبی شعرها را پرت می کنی روی مبل ها کیف دستی ات را پر از غزل میکنی و راه میروی مثل همیشه بر وزن "مستفعلن" دهانم را قفل می کنی و من به دیوار بودن خود ادامه می ...
  • یک شعر از ابراهیم عالی پور

    ابراهیم عالی پور ایذه مجموعه در دست انتشار: افکار عمومی چه کلاغ چه نیمه ی گم شده ی کودکی تو زیر پوست  خودت می مردی  این دلخوری ها تو جیهی بر تولدمان  بود دهان  و دوباره  تنها اشتراکی بود که  رسالت یافت بیا بلوغ مان را طول  بدهیم  و با تمام زمستان های خسته زیر پالتو  خیمازه   بکشیم. حساب و کتاب این محاصره ها تن به غقلت نمی دهند آدم فاتح لزوما یک اتفاق نیست کسی ...