اثری قادر به شکستن و ساختن: مصاحبه با روجا چمنکار/ گفتگو از: فرهاد کریمی
روجا چمنکار متولد ۱۳۶۰ شهر برازجان، استان بوشهر که در رشته های ادبیات نمایشی و زبان های شرقی در ایران و فرانسه درس خوانده و می خواند. خانم چمنکار یکی از جدی ترین شاعران زن ایران است که تا کنون مجموعه های «رفته بودی برایم کمی جنوب بیاوری» سال ۱۳۸۰ ـ «سنگ های نه ماهه» سال ۱۳۸۱ ـ «با خودم حرف می زنم» ۱۳۸۷ـ «مردن به زبان مادری» ۱۳۸۹ ـ «نفس هایم از وسط بریده می شوند» ۱۳۹۰ به فرانسه ـ «همیشه دری باز به دربدری بودم» ۱۳۹۰ نشر ناکجا چاپ به صورت الکترونیکی ـ « راه رفتن روی بند» ۱۳۹۲ و ترجمه ای از شعرهای هانری مشونیک با نام «از سکوت به سکوت» نشر زاوش در دست انتشار دارد. علاوه بر این آثار، روجا چمنکار کاندیدای سومین دوره جایزه ی شعر امروز ایران (کارنامه) ـ برگزیده ی چهارمین دوره ی جایزه شعر امروز ایران (کارنامه)ـ برنده ی دومین دوره ی شعر زنان ایران (خورشید) ـ برنده ی پنجمین دوره ی جایزه ی کتاب سال شعر جوان ۱۳۹۰ـ شرکت در دو سالانه ی بین المللی شعر فرانسه به دعوت کشور فرانسه در سال ۱۳۸۴ را نیز در کارنامه ی ادبی خود دارد. گفتگوی ما را با ایشان بخوانید.*
فرهادکریمی
ـ خانم چمنکار شما به عنوان برگزیدهی چهارمین دورهی جایزه ی شعر امروز ایران ـ کارنامه ـ و دومین دورهی جایزۀ شعر زنان ایران (خورشید) یکی از موفق ترین شاعران زن ایران هستید. وضعیت شعر امروز زنان ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟
البته برگزیدهی جایزه بودن معیار مناسبی برای موفق بودن نیست، اما به عنوان کسی که بیش از دو دهه از زندگیام را به صورت جدی و مداوم در ادبیات و با شعر زیستهام، وضعیت شعر امروز زنان ایران را همچون وضعیت فعال، جسورانه و تلاشگر زنان ایران برای یافتن جایگاهی شایسته و بایستهی انسان امروز میدانم. این وضعیت مبارک، چه به لحاظ کمی و چه به لحاظ کیفی، چه در فرم و چه در محتوا در شعر امروز ایران نمود و بازتابی روشن دارد. در این شعر دیگر ” سخن از پچپچ لرزانی در ظلمت نیست “. شعر زنان امروز با تجربههای زیسته شدهی شخصی که تا پیش از اینها حضورشان در ادبیات به دلایل بسیار تابو بوده است، مسیر تازهای را در زبان و پیشنهادهایی نو را در محتوا به شعر امروز ایران عرضه کردهاست. البته نمیتوان تمام انچه را که زنان می نویسند به صرف پر رنگ بودن جنسیت در نوشته در این مسیر موثر دانست، مهم اثریست که به خلق و پیشنهادی تازه منجر شود و ابعادی خلاق برای زایشی نو داشته باشد این نوع اثر با نوشتهای که صرفا نویسندهی آن، جنس زن باشد، دو بحث متفاوت است.هر چند که ما امروزه در شعر تقسیم بندی از نوع زنانه و مردانه را مردود میدانیم اما این نکته را نمیتوان نادیده گرفت که به همان نسبت حذف بخش عظیمی از ادراک، احساسات و تجربههای انسانها به واسطهی جنسیتشان نیز به هر نوعش مردود است.به هر حال، من موقع نوشتن به زن بودن خودم فکر نمی کنم و یا به جغرافیایی که در آن متولد شده ام و خیلی چیز های دیگری که بخشی از من هستند. اینها در من هستند پس در شعر من هم هستند. من بارها و بارها در مصاحبهها راجع به این مسئله نظرم را مبسوط بیان کردهام ولی خب، وقتی در دوران گذار از این دست مسائل تاریخی باشید، قطعا به عنوان شاعری که از قضا زن هست باید همواره پاسخگوی این سئوال در گفتگوهایتان باشید. آرزو میکنم برای شاعران همنوعم عبور از این گذر را، به امید اینکه این سئوال جایش را به سئوالات و چالشهایی تخصصیتر بدهد.
ـ شما در اولین کتاب تان «رفته بودی کمی برایم جنوب بیاوری» و نامزدی در جایزهی کارنامه خیلی جدی و با نوعی معصومیت در زبان و فضا وارد جریان شعر شدید.
در مورد چاپ این کتاب باید بگویم به پیشنهاد و همکاری آقای محمد ولیزاده که مسئول انتشارات فعال و تاثیرگذار آن دوران بخصوص در شعر بودند یعنی انتشارات نیمنگاه، منتشر شد. هر چند من از خیلی قبلتر میخواندم و مینوشتم و شعرهایم در مجلات و روزنامهها منتشر میشد. شعرهای این مجموعه بیشتر متکی به تجربههای به شدت شخصی و همچنین مطالعات کتابخانهی بزرگ پدرم و به دور از ارتباط مستقیم با جریانات آن روزهای شعر ایران است. البته یک نگاه اعتراضی هم در لابلای شعرها دیده میشود مثلن در شعر «من هرگز کودک نبوده ام» و یا شعر «لنز خاکستری». با این همه فضای جنوب و زبان شاعری پانزده\ نوزده ساله بر این کتاب غالب است. هرچند که تا هنوز و همیشه در لایههای زیرینتر شعر،فضای جنوب و زبان درونیشدهی بدون دروغ را با خود خواهم داشت، اولی را با تمام آغوش حفظ و دومی را به همراه تمام خودم رشد خواهم داد و بزرگ خواهم کرد.
ـ اما در کتاب «با خودم حرف میزنم» به دور از فراز و فرودهای کلامی خیلی راحت تر به شعر پرداخته اید، و بومی گرایی و اقلیمی نویسی در شعرها به چشم می خورد. چگونه می توان دغدغه های منطقه ای را با بازتابی فرا منطقه ای بیان کرد؟
فضاها و المانهانهای بومی هم مثل المانهای دیگر در شعر، اگر به چیز دیگری جز خود دلالت نکنند و در سطح بمانند تنها به صرف زینت دادن شعر آورده شوند، قطعا نه به آفرینش شعری میانجامند و نه ارتباطی فرامنطقهیی را ایجاد میکنند. دغدغههای منطقهای هم مثل تمام دغدغههای دیگر یک شاعر اگر در ابعاد و در جهان شعر با بیان و زبانی فرامنطقهای بازآفرینی شوند حتما بازتاب عمیق مسائل بزرگتری خواهد بود. تاریخ ادبیات پر است از مثالهایی از این دست شاید تنها یک مثال کافی و باقی باشد برای دیگران و آن هم فدریکو گارسیا لورکاست. بر همین مبناست که شما ممکن است بازتاب زندگی خود را در یک شاعر یا نویسندهی غیر بومی خود بیشتر ببینید تا یک شاعر هم محدودهی خود. البته در فاصلهی این دو کتاب، مجموعهی دیگری هم با نام ” سنگهای نه ماهه ” توسط نشر ثالث منتشر شد که مجموعهی ” با خودم حرف میزنم ” در ادامهی روند فرم و محتوای آن مجموعه بود. مجموعهیی که به خوبی بازتاب تجربههای از جنس دیگر و تازهتر من در شعر است.
ـ با نگاهی به کلیّت آثار شما و مخصوصن کتاب «مردن به زبان مادری» می توان شما را شاعری تجربه گرا دانست و در این کتاب رفتارهای زبانی متفاوتی هم به چشم می خورد. آیا ایجاد موقعیت ها متفاوت و کشف های شهودی، اشتراکات تجربی شاعر را در اختیار مخاطب قرار می دهد؟
شما وقتی که به صورت مداوم و پیگیر بخوانید و بنویسید و ذهن و جسمتان را تمرین به نوشتن بدهید و از طرفی دیگر در خلا و چاردیواری خودتان را حبس نکرده باشید و زندگی را با تمام آدمهایش، با تمام گوشه و کنارههایش زندگی کرده باشید، فکر نمیکنم کشفهای شهودی و غیرشهودیتان چیزی جز این باشد. اینها همگی طی کار مدام و نوشتن مستمر و تجربه ی شعر زیستن های همیشگی، در لحظه های نوشتن به طور ناخود آگاه و در لحظه های مشق کردن و یا بازنگری ها به طور آگاهانه حتما در شعر بروز میکند. نمیدانم دقیقا توضیحش چیست و یا از کجا میآید ولی من ولع تجربه کردن را دارم، شناختن و رفتن و متوقف نشدن، ولع زیستن با زندگی را دارم. تجربههای من در شعر تجربههای شکل گرفته در خلا نیستند، تجربههای شکل گرفته درمیانِ میان آدمهاست.برخورد من با زبان شعر هم بر همین مبناست. تجربه های تازه در زبان همیشه یکی از دغدغههای من در شعر بوده و هست. لحظه ی خلق برای من زیاد ارادی نیست اما بدون شک همان انباشته های خواندنی و تجربه های شخصی و جمعی من است. بنابراین مضمون و ساحتار و زبان با هم و در یک زمان شکل می گیرند، یک تن واحدند و نه دوقلوهایی که یکی زودتر از دیگری به دنیا بیاید حتی به فاصله ای کوتاه.
ـ خصیصه زیبا شناختی و درک المان های اجتماعیِ شعر شما پیوند قوی عناصر و ایجاد موازنه های معنایی را به خوبی ایجاد می کند. این پیوندها تا چه اندازه در بالا بردن قدرت تاویل شعرهایتان موثرند؟
این را البته دیگران در برخورد و بررسی با شعرهای من بهتر میتوانند پاسخ بدهند ولی در هر حال از خصیصههای شعر امروز همین تاویل پذیریست چرا که ذهن انسان پیچیدهی امروز لایهها و پیچ و خمهای لابیرنتی دارد.
ـ در یک نگرش کلی «عشق» تِم اصلی شعرهای شماست و اگر همزمانی، کثرت و تحرک را ویژگی زبانشناختی نوشتار زنانه بدانیم، چگونه می توان سرکوب شدهها و ناگفتهها را با زبان شعر بیان کرد؟
فکر میکنم پاسخ به این سئوال را در لابهلای جوابهای بالا داده باشم. در هر حال یافتن راههای تازه و عبور از بنبستها و دیوارهای بلند، ذات هنر و ادبیات است. اثری که قادر به شکستن و ساختن نباشد اثری لایق و شایستهی شعر نامیدن نیست.
ـ شما شعر دههی هشتاد را ادامهی منطقی شعر دههی هفتاد میدانید؟
برای پاسخ به این سئوال از گفتگوها و بحثهای گذشته که با دوستان دیگر داشتهام برمیگردم و به همانها فلاشبک میزنم. جواب اینگونه سئوالات را بدون توجه و در نظر گرفتن پیش آمدها و تمامی اتفاقات و جریانات فرهنگی و غیرهی رایج و همزمان در جامعه ، نمی توان داد. کافی ست وضعیت فرهنگی و بستری را که هر جریانی در آن شکل می گیرد بررسی کنیم. شعر دههی هشتاد ادامهی شعر دههی هفتاد هم هست و هم نیست. ادامهی شعر دههی هفتاد هست چون در تحلیل تاریخیِ هر پدیدهیی، هر اتفاق اتفاق بعد از خود را منجر میشود و زنجیرهی به هم پیوستهای را شکل میدهد. اما ما خارج از محدودهی تاریخی خودمان در دنیای وسیع امروز در ارتباط تنگاتنگ یا غیر تنگاتنگ با جهان نیز هستیم و به واسطهی این ارتباط از جریانات پیشرونده در دنیا نیز تاثیر میپذیریم و بر آنها تاثیر میگذاریم، هر چند که این معادله برابر نباشد. در این میان اگر ورود اتفاقات ادبی در بستر طبیعی جوامع به طور طبیعی وارد جامعهی در اینجا ادبی و هنری ما نشوند، سردرگم باقی میمانند و درونی نمیشوند. یعنی بذری نبوده که از جایی کاشته شده باشد، در خاک خود و با شرایط خاکی و جوی خود به طور طبیعی رشد کرده باشد و جایی و زمانی که باید سر برآورده باشد. و البته در چرایی یک پدیده ی اینچنینی عوامل دیگری هم وجود دارند. چرا که در خاک یک باغچه هر چقدر هم که شما بذری را به درستی بکارید و به آن آب بدهید، اگر آن خاک مدام زیر و رو شود اصلا اجازه ی رشد کردن طبیعی و به ثمر رسیدن به آن داده نخواهد شد. بر این اساس، این مسیر در شعر هم به همین گونه بوده است. سیر یکدستی طی نشده تا بدون گسست به جایی رسیده باشد. جریان شعر دهه ی هفتاد به نظر من جریانی بسیار مهم و تاثیر گذار در ادبیات ایران است. این جریان شاید بنا به بسیاری دلایل ادامه ی منسجم ظاهری خود را از دست داد ولی قطعا همان بحث های زبانی و رویکردهای جدید به زبان شعر و مطرح شدن نظریات نظریه پردازان پست مدرن و حتی همه ی دعواها و حاشیه هایش در دراز مدت شروع اتفاقات عمیق تر و محکم تری در شعر و ادبیات ایران خواهد بود و دانسته خواهد شد، ضمن اینکه بسیاری از شاعران واقعی همان جریان همچنان زنده و پویا نوشتند و می نویسند و در دهه ی هشتاد نیز که جریانات دیگری موازی با شعر های زبانی تر آن دهه شکل گرفت و تا امروز هم ادامه دارد. بنابراین شعر در هر دوره ای و تحت هر شرایطی روزنه ی خودش را پیدا می کند و به مسیر خود ادامه می دهد و این ذات روندهی شعر است.
ـ و اما کتاب اخیر شما « راه رفتن روی بند » که بخش اول دارای فضایی اجتماعی و بخش دوم شعرهای عاشقانه و کوتاه را دربر می گیرد. خودتان این کتاب را بیشتر معرفی می کنید؟
شعرهای این کتاب، تجربههای تازهی من در فرم و محتواست. بسیاری از شعرهای این مجموعه در خارج از ایران نوشته شدهاند و حاصل دورهیی متفاوت و پررنگ در زندگی من هستند. زیستن در مکانها و زبانهایی دیگر، کشف بُعدهای دیگری از زندگی ست برای من، بازتاب آنها حتما در شعرهایم تپنده است. در این کتاب دو نیمهی مکمل هم را میشنوید ، نیمهای که روی بند راه میرود، میلغزد اما نمیافتد و نیمهای که عشق را تا هنوز و همیشه نجاتدهنده میداند. این مجموعه عبور من از تجربهها و چالشهای گذشته در شعر و روبرو شدن با دغدغههایی تازه را نشان میدهد. اصولا من تا زمانی که فکر کنم در یک فضا و زبان در حال تکرار خود هستم دست به انتشار مجموعهیی نمیزنم. شعرهای ” راه رفتن روی بند ” خودشان خودشان را بیشتر معرفی خواهند کرد. و حرفهای دیگر را از دیگران دوستتر دارم که بشنوم. این کتاب و همچنین ” مردن به زبان مادری” با همکاری آقایان ” کیائیانیهای” عزیز که چشمهشان همیشه جوشنده باد، منتشر شده و در کتابفروشی نشر چشمه و دیگر کتابفروشیها موجود است.
—————————
- این مصاحبه در روزنامه آرمان منتشر شده است و با اجازه و درخواست صاحبان متن بازنشر می گردد.