رفتن به بالا

  • یادداشت سردبیر/عید نوروز من آنست که بینم رویت!

    ندیدم. با همهْ ندیدن‌های این سال چه کنم. ندیدم یا نخواستم که ببینم؟ آیا می‌شد چیزی را که همه‌جاست ندید؟ بعضی چیزها آنقدر به چشم می‌آیند که ندیدنی می‌شوند. مثل روشنی، که از بس که هست، ندیدنی می‌شود. ما سالی را بین دیدن و نادیده گرفته شدن گذراندیم... و زنده‌ایم هنوز!در سالی که گذشت میل آوانگاردها در انتشار کم بود. کمتر هم شد. سال جدید را می‌خواهیم به دیدن ...
  • یادداشت دبیر داستان/ حبیب پیریاری

    . . . قصه‌گوی نسلِ جان‌سخت مطالب این شمارۀ آوانگاردهای داستان از چند ماه پیش آمادۀ انتشار بود و ناگفته می‌دانیم که چه چیز مانع ما در انتشار این شماره بوده است. در هنگامه‌های فراگیر اجتماعی، مخرج مشترک‌هایی غیر از ادبیات – وکلاً هنر - در جامعه شکل می‌گیرد. و این طبیعت آدمیزادی است. آدمی برای زندگی بهتر، برای امنیت و آزادی‌اش حتی حاضر به ایثار جان و مالش ...
  • دوران ما، دوران شکوفایی ادبیات داستانی است/ گفت‌وگوی «حبیب پیریاری» با «صمد طاهری»

    . . . . امروزه از یک‌سو با بحران مخاطب مواجهیم و تیراژ پایین کتاب نسبت به جمعیت، و از سوی دیگر با افرایش چشمگیر تعداد نویسندگان، در سطوح مختلف. به نظر شما چگونه است که جامعه‌ای علاقمندان به تولید یک محصول را فراوان دارد ولی مصرف‌کنندگان آن را کمتر از حد انتظارش؟ چند عامل هست که باعث بحران مخاطب در کشور ما شده. اولین و مهم‌ترینش به نظر من این است که مطالعه و علاقه ...
  • داستان کوتاه «مَلَج»/ شیوا پورنگ

    . . . . هفت گیس پریشان و هفت تیزی ِبران و هفت چشم ِقرمز بی‌پلک . هفت پنجره و هفت در و هفت اتاق. هوهو...هاها... صدای طبل و سوت و کف. پنجره‌ی اول باز و باد پرده‌رقصان درکش‌وقوس گریز. صدای خشاخش برگ و زمزمه‌ی ترسان بسم‌الله بسم‌الله و سم اسبی که پریشان می‌رود و می‌آید. می‌شمرم با تمام وجودم، هفت‌بار موج، محکم، ساحل سنگی را می‌لرزاند و هفت‌بار فانوس نورش را به اتاق ...
  • مقدمه دبیر داستان

    . . در دومین شماره از ویژه‌نامه‌های داستانی آوانگاردها پرونده‌ای برای مرور کارنامۀ ادبی کیهان خانجانی داریم. ممکن است رسمی نانوشته اما مکرر ما را به خواندن و دیدن چنین ویژه‌نامه‌هایی فقط برای درگذشتگان و یا افرادی از نسل‌هال اول تا سوم داستان‌نویسی عادت داده باشد. بر این باورم که چنین رویه‌ای تنها به یک احترام مصنوع نسبت به «گذشته» و نادیده‌انگاری «امروز» ...
  • نام‌ها همیشه بر متن پیشی گرفته‌اند مگر آن که نامی خود متن باشد…

    نام‌ها همیشه بر متن پیشی گرفته‌اند مگر آن که نامی خود متن باشد که آنگاه تقدم نام و متن بیهوده است. حسین آتش‌پرور از آن نام‌هایی است که برای فهمیدنش نیازمندیم متنش را جستجو کنیم. متنی که در طی این سالیان به اشکال مختلف ادبیات را بالاخص در داستان در ساحت‌های مختلف تجربه کرده‌است. تجربه‌هایی که به ظن نه تنها من بلکه بسیاری از اهل نقد، ساحت‌های آوانگاردیسم را مزه‌مزه ...
  • مقدمۀ دبیر داستان

    . . . بخش «داستان آوانگاردها» قرار است ازین‌به‌بعد در زمان‌های مستقلی به‌روزرسانی و منتتشر شود؛ در هیأت یک مجلۀ مستقل داستانی که البته به پشتوانۀ سال‌ها فعالیت دوستانم در این سایت ادبی قابل تحقق است. شکلی که برای این مجلۀ الکترونیکی درنظرگرفته‌ام تقسیم مطالب به دو بخش اصلی است؛ «پروندۀ داستانی»، «داستان و نقد داستان». در هر شماره موضوعی به‌عنوان پروندۀ ...
  • کسی که به هرشکل سانسور می‌کند، با خودکار قرمز به کلمات شلیک می‌کند و کارش اعدام کلمات است.

    . . گفتگوی آوانگاردها با حسین آتش‌پرور . . . شما را می‌توان داستان‌نویس خودساخته‌ای دانست که دوران جوانی‌اش در نقطه‌ای دور از پایتخت و محافل اصلی ادبی بوده. درعین حال خودتان تجربۀ برگزاری کارگاه‌های آموزش داستان را هم داشته‌اید. از پیوند این دو گزاره می‌خواهم به این پرسش برسم: کارگاه‌های آموزش داستان‌نویسی تا چه اندازه برای فضای ادبیات ضرورت دارند؟ و ...
  • معرفی کتاب: گزارشی از حبیب پیریاری بر داستان بلندِ «توتال» نوشته نسترن مکارمی/ خوانشی از محمد بهاروند بر کتاب«من و آزادی برادریم» به اهتمام مسعود والیزاده

    گزارشی بر داستان بلند توتال حبیب پیریاری «یک چیزی همیشه بالای سر ما وجود دارد. در رأس ما، مافوق ما، یک چیز خدای‌گونه که زندگی ما در ید قدرت اوست.» توتالِ نسترن مکارمی، حکایت قدرت است. روایت آدمیانی که هست و نیست‌شان، آینده و گذشته‌شان، حتی جنسیت و هویت‌شان در ید قدرت نیروی خدای‌گونۀ حاکم است. «نفت» در این روایت، ابزار قدرت است، ابزاری که ممکن است در دست یک ...