دو شعر از نعمت دستان

دو شعر از نعمت دستان شعر اول بچگی ام مرا بزرگ کرد لالایی، درغروب یخ زده وصدای آرام زنی که نبود، گهواره ام را تکان می داد گهواره خودش برای خودش آواز می خواند خودش /خودش راتکان می داد قبل از آمدنم مادر کشته شد خونش ادامه ی تراکتوری بود که زمین را شخم می […]