به گفتن از هوشنگ چالنگی: بودای بختیاری به زبان ارمغان بهداروند/ بشیر اندوههای زیبا به نگاه بهنود بهادری/با دهان پلنگ نفس میکشیدم به قلم سعید اسکندری/ بار گریهای بر شانه دارم به قلم رضا بختیاریاصل

. بودای بختیاری به گفتن از هوشنگ چالنگی… ارمغان بهداروند پیرمرد؛ با آن قد بلند و چشمهای جنوبیاش که انگار دورترها را بیشتر و بهتر از ما میبیند، دوستداشتنیست. از آن آدمهای کمحرف که دلت میخواهد عین بچههای ظهر تابستان که نمیگذارند چشم روی چشم بگذاری وُ چرتی به چشمت بیاید؛ به جان سکوتش بیفتی […]
از اندوه نور(شعر دیگر): خشایار فهیمی، سعید اسکندری، داریوش کیارس، فرزانه رضایی،

دو شعر از خشایار فهیمی (…) با سمتِ از اشاره گرفتم: آن که می رود از دستِ می رود می رود. (…) چقدرِ چگونه زیبا! لهجه ی جسمِ تو، دهانِ یکتای شب بود یک بار ردای عزیز، حنجره شد و خواند: با من هر بار عریان تر است -عینِ صدای دستِ او وقتی بر حاشیه […]