سه شعر از آیدا مجیدآبادی

سه شعر از آیدا مجیدآبادی شعراول: گلوله ای رنگ پیراهنت روی سرم می افتد و من به اندازهء تمام چراغ های توقف قرمز می شوم تکه هایم را جمع کن توی پیراهنت و بگذار مادرم با چشم های بسته بغلت کند بگو یک روز در میدان آزادی چادر کهنهء تو را پرچم می کنند. شعر […]