شعری از مری الیور / ترجمه و بازسرایی: شهناز خسروی

شعری از مری الیور
ترجمه و بازسرایی: شهناز خسروی

اسکیموها واژه ای برای« جنگ» ندارند

شرح این واژه برای شان
تنها حسی موهن بر جای می گذارد
خانه هاشان
کاسه هایی سپید
بر فلات برف پوش نیاکان
بی دغدغه ی آب شدن برف
یا گذشت شتابان روز وشب.
مردها
پذیرای حرف اند
و با گام های بلند دور می شوند
برای شکار
برای غذا
با نیزه ها و سورتمه ها
وبا سگ هایی که پارس می کنند
زن ها
به انتظار
ساعاتی طولانی در پیش

چیزی می جوند
یا که آوازی می خوانند
بخت هم که دیر به شکارچی رو می کند
بعد
کنار آتش
و جویدن استخوان¬ها
در دیگ¬چه¬های بخار
خویشاوندان دور پریده رنگ
به من خوش¬آمد می¬گویند
و آن چه در این قحط سالی
در این سرزمین سخت دارند
با من قسمت می کنند.
وقتی ازقلمرو پادشاهی جنوب
قوانین
ارتش¬ها
متفقین
هواپیماها و قدرت
حرف می¬زنم
آن¬ها استخوان¬هایشان را می¬جوند
و به یکدیگر لبخند می زنند.