از صفر می نویسم/ یادداشتی از امیرهوشنگ گراوند
از صفر می نویسم
امیرهوشنگ گراوند
هر چیزی را که خراب می کنیم و می خواهیم کار را از سر بگیریم مصطلح است بخود می گو ئیم : « از صفر شروع می کنم »؛ و یا به هنگام نوشتن و پاره کردن متنی اگر خط خوردگی هامان زیاد باشد یک خط باطل روی همه اش می کشیم و باز این گزاره را به مدد می گیریم و می گوئیم : « از صفر می نویسم ! » بسامد این گزاره ی از « صفر نوشتن » در بازنویسی ها و بازخوانی ها و خراب کاری و « خرده کاری »هایمان، چه در سیاه مشق ها و چه سفید نویسی و سفید خوانی ها آن را به یک جمله ی عادی و کاربردش را به یک عادت و امری خودکار تبدیل کرده بی آن که لحظه ای در معنای غیر متعارف و غیر خودکارش دقیق و عمیق شده و از خود بپرسیم چرا ؟ راستی چرا مبنا و آغازگاه دوباره کاری امان را از عدی دیگر نمی گیریم و در نمی آوریم و راست می رویم سراغ و سرِ صفر ؟ ! پاسخ این پرسش می تواند خیلی چیزها باشد از جمله « نوشتار صفر » و این که درجه ی صفر « درجات » را در خود خُرد و خنثا می کند و فضا و امکان باز آفرینی در اختیار می گذارد. در این نقطه است که چیزی به نام تقابل و دو گانگی و مرجع نداریم و تمام ارجاعات ( اگر ارجاعی مطرح باشد ) عددی، فرهنگی، هستی شناختی، اجتماعی و روانشناسی و … به آن است؛ به مرجعِ صفر ! به هیچ، هیچِ حجمی در حد و اندازه ها و معنا سازی هایِ ممکنِ « هیچِ » پرویز تناولی : « بر سفره ی گسترده ی زمین / هر روز تناول می کنیم / « هیچِ » تناولی را . »
صفر واحد معنائی و عدد بزرگی ست اگر در امر نگارش و به اصطلاح توی حساب و « کتاب »امان حساب اش بیاوریم و بزرگ اش بداریم در لحظه لحظه ی پیاده کردن و آفرینش کلمات. اعدادِ دیگر تا دیروز می گفتند صفر « عددی » نیست؛ هیچی نیست ! امروز تمام اعداد آرزوی اشان این است به سطح صفر برسند. بازگشت به سطحی که آحاد کوچک و بزرگ و بالا و پائین و تمام تفاوت های عددی و ارزشی و فرهنگی و اجتماعی و رنگی و انسانی و … می روند و در آن « نقطه »ی تاریخی همسطح و برابر و صفر می شوند؛ شکل و پیراهن و سایزی که به تن همه می آید از کوچک و بزرگ اش گرفته تا چاق و لاغر و … سایز و سطحی که پیشتر در یادداشتی کوتاه با عنوان « سفر به نقطه صفر » به بهانه و پیرامون نقد فیلمی مستند، از زوایائی دیگر به متن و مفهوم گسترده ی آن برگشته ام و شِمائی کلی از سایه ـ روشن ها و مختصات و معناهای اجتماعی ـ ادبی و غیر ریاضی اش را ترسیم و روی نقشه ی جغرافیای انسانی ریخته ام . واکاوی این معناشناسی مفهومی ـ شعری باز و گسترده ی صفر اجازه می دهد احکام و سویه های شاعرانه ی دیگری از آن را اینجا طرح و بازگشوده و بیشتر به بحث اش بگذارم.
آناتومی صفر و درجه صفر هم از تهیگی این درجه و هم از پُری اش گزارش می دهد. این استعاره عددی و شیوه ی بیان گرفته شده از مفهومی ریاضی را آنگاه که به ساحت و سطح زبان و متن های شعری ـ ادبی و مفاهیم گسترده اجتماعی ـ انسانی بر می کشیم و کارکرد و امتداد می بخشیم و دلالت ها و استعارات و مفاهیم دگر و دگرگونه ای واگویه و منتقل و همراه خود می کند. با این زبان ریاضی وار و تأویل این ابزار زبانی به سمت بی نهایت ها می رویم : بی نهایت خوانش، بی نهایت تفسیر و تأویل و بی نهایت معنا و … . با کاشتن ۱ عددی کنار صفر ، زبانی دیجیتالی و رسانه ای را برای ارسال پیام و امر ارتباط و انتقال همزمان و صدا و تصویر و متن و گردش جهانی و بر خط و نوری اطلاعات فراهم می آوریم؛ با خلقِ اعداد تصاعدی چون ۲ بغل صفر اما زبانی جهانی و بی مرز برای تأویل و ترجمه آزاد و بی نهایت متن و پاره متن و معنای متنی و دنیائی، می آفرینم. رخداد زبانی نخست در سخت افزارهائی چون رایانه ها و چیپس های هوشمند و برنامه نویسی اتفاق می افتد؛ رخداد دوم در نرم افزارها و سطوح متنی ای چون نوشتار و فیزیک زبان.
صفر و نوشتار صفر، در معنای متنی آن نه ریاضی اش، آن میانه است. وسط است. وسط بود و نبود، رفت و آمد، مرگ و زندگی و … . پس و پیش ندارد اما پیش و پس خیلی از قضایا و مفاهیم ریاضی و اجتماعی ست که آمده اند و از همین نقطه کوچولو بار گرفته اند. بارکُدی که تأویل و خوانش خود نقاد محتوا و اَشکال و اعداد و رنگها و آواها و فضاهای هندسی و ابعاد هولوگرامی اش رمزگان و دلالتهای متفاوت و بعضن متضاد اجتماعی ـ فرهنگی و … ای را برابرمان می گشاید. هیچ نیست و همه چیز هست. این هم هست و هم نیست می تواند شکل دیگر همان غیاب و حضور متنی دریدا باشد که در زیر و بم و نحوِ نحوگذاری خود ریختار می گیرد و در هر افق زمانی معنائی دیگر از خود بروز و بیرون می دهد. عددی محاسبه ناپذیر که ریشه رادیکال آحاد محاسباتی و چندگانه است. ریشه ای گیاه گونه و مشترک که در ابعاد گوناگون رشد و امتداد می یابد، اضافه و کسر و تکثیر می شود و ریشه می دواند در آفاق و شکاف ها و روی هر سطحی آشکار و پخش می شود. قلمروئی بی نقشه و بی خط و خطوط و مرز که آحاد و اعداد را جذب آغوش گشوده خود می کند و بُردار آنها در مسیرها و عناصر و دنیاهای نادیدنی می شود. عددی رمززدا از رمزگان و اعداد و ارزش ها و معناهای یکه.
گفتمان صفر به گفته که می آید گفتمان شاعرانه آغاز و در زبانی شورآفرین شکل می بندد. در این گفتمانِ صفر و زبان با نظامی از دلالت های شعری، دال و مدلول در حلقه ی دوایر و تار و بافت درهم تنیده خود یکی شده و جهان معنا به صورت تشعشع و انتقال انرژی از کلمه ای به کلمه ای و از سطحی به سطح دیگر و در گریز از مرکز، مدام در حال ساطع شدن و انبساطی کیهانی ست. سرخوشی و لذت متنی که حرف اش هست زیر این نورپردازی و سپهر بی منتها و در همین درجه صفر زبان است که معنا و تحقق پیدا می کند و درجه صفر هم در شور زبانی شاعرانه؛ جائی و زبانی که حس و دریافت و ادراکات را در خود بی زمان و مکان و زمینه می کند. در بوطیقای شعر زبان، صفر بُن واژه نیست، نام ندارد و نام نمی دهد. از هویت و دال و عاملیت مستقل هم برخوردار نیست. اگر علت است لحظه و گام بعدش می تواند بمثابه معلول جلوه و عمل کند. ارجاع به آن هماره ارجاع به مرجعی در حال واپاشی و اضمحلال است : فروپاشی چیزی به نامِ « یک » و در همان حال زایش و فراپاشی اعدادی مضاعف و موازی ! کشف و بازنمائی این ناسازه و توازی ها و مضاعف های بر آمده از فراشد متنی صفر درجه هم « ذهن ریاضی » نمی خواهد. یک خوانش و خیال خلاق و دیگر آفرین می تواند کنار و پشت مضاعف ها و اعداد دوگانه متباین و تقابل ناهمخوان « بی نهایت »ها یا مجموعه های معلوم، وجه مجهول را هم استخراج و معادله گیری کند و به عنوان یک تصور و مفهوم معقول، تصویر و علامتی محسوس و نشان دار بخشد : غیابی واپس زده و سرکوب شده پشت حضور ی تاریخمند و اقتدارهائی مطلق و مرکزگرا.
نقطه گذاشتن جلوی هر گزاره ی بی گذر و علامت ایست دادن به آن در معبر تاریخ و رفتن به سر خطِ غیر خطی صفر و از صفر نوشتن و خواندن امکان بازگشت غیر نیچه ای به نقطه ایست آشنا و « آشنا زدا » که در آن ناخوانده ها بارها خوانا و نانوشته ها مرتب بازنویسی و معناها و دال های یکه سوار پیاده و شکسته و سپس بارگیری و باز تأویل می شوند. نقطه ای پر از نقطه نظر و کشف و شهود. بر این مدار منظومه ای از اعداد و آحاد و کلمات سرگردان سحاب وار حلقه بسته و به گردش و حرکت در آمده و بر اثر حرکت و درهم کنش درونی و بیرونی استحاله یافته و انرژی عظیم و بی پایانی در جهات مختلف و راستاهای افقی و عمودی متن آزاد و فضاها و دنیاهای چند بُعدی موازی دیگری شکل می گیرد و بر سپهر معنا به درخشش و نمود می آیند. نمودی که نه حضور مطلق است نه غیاب مطلق : « شدن » است. فراشد سامانیابی فعلی که فاعل را در خود محمول است و خط و فضا می دهد برای آفرینش و باز آفرینی خود ـ دیگری.
بر مدار صفر بودن و از گونه ی صفر سرائی معادلات از پیشی را ساختارشکنی و به هم می ریزد : معادلات قدرت، معادلات اجتماعی ـ تاریخی، معادلات اخلاقی ـ ارزشی و معادلات و ساختارهای زبانی و معنائی و … گونه ای از سرایش که در خود همه ساختارها و معادلات را نسبی و وارد حساب احتمالات می کند. معادلات و روابط و ساختارهائی که از دل و پی رفتِ ترکیب و گزینش واژگانی و قواعد کلامی و ساختار نحوی و قراردادهای مفروض و خاص زبانی بیرون آمده و آن بیرون متنی شده اند و با به چالش کشیدن متن های دیگر ما را وارد دنیائی از بینامتن ها می کند؛ متنی از زمره درجه صفر. درجه ای که بارها و بی پایان صفر می شود و در صفر، مکرر شعرِ محض. درجه ای که در آن جنسیت و هویت و دلالت از پیشی مخلوقی که در در فضای متنی در حال خلق و خلق شدن است نداریم و قابل درجه بندی و تعیین و تعین و حد و تعریف و معنی ثابت نیست و از آن نباید قدر مطلق گرفت. کشش و لذت خوانش آن هم به همین پیش بینی ناپذیرهاست و این که کل چنین متنی را می شود پس از خوانا کردن خط زد و رفت از صفر نوشت و خواند و کارکرد و دلالت های دیگرش بخشید از راه خوانش و بینشی خلاق و متفاوت.
این شیوه زدن از صفر و چون صفر نوشتن و بیان و ارائه کردن دست و متن را توأمان باز می گذارد برای دست بردن به متن و بازی آزاد با تلون دلالت های متنی و فرامتنی آن. بازی ای که قاعده هر بازی ای را به هم می زند و مجال حضور دیگری در بازی جمعی و چند جانبه ی خود را فراهم و برسمیت می شناسد. این پذیرش و رسمیت بخشی به حضور دیگری و به سایه رفتن سایه ی سنگین مؤلف با تمام نیات خوب و بدش، خاصیت الاستیک و انعطاف پذیر منش صفر نوشتاری و سطوح ذاتن لغزان آنست. کاراکتر و سطحی که معناها و اعداد به صورت تصاعدی و زوج زوج نه واحد، از بغل و پس و پیش و بطن آن فوران زده و بیرون می آیند و تکثیر می شوند و گزاره ی ریاضی « ۲-۰ »فرمول و بیان کوتاه این نوع شیوه و شگردزنی در نظامی از دلالتِ شعری به نام « شعر زبان » و با محوریت کلمه و زبان محور است بدور از بازی های سطحی زبانی. به این مفهوم که از زبانِ صفر شعری نه به یک معنی و یا تفسیر بل همزمان به چند معنی جهش معنائی پیدا می کنیم و به خوانش های متفاوت ظرفیت و امکان دخالت متنی و تأویل چند وجهی از متن و آغوش گشوده ی خود را می دهد. راهبردِ متنی ای در حد صفر مرزی که در عین خودبودگی اش، دگر آفرین است. در این مرز و محدوده، آزادی و بازی آزاد دلالت ها و عمل و عملکردها از مرز مجاز به مرز مفهوم یا به عبارت دیگر از متن به تاریخ نزدیک می شود. آزادی ای که در فضای دیداری شعر زمینِ مانور پیدا می کند و سفیدی هایش را شاملو می گوید : « نجات است و آزادی ! » می گویم « نزدیک » می شود نه این که « می رسد ». چرا که واحدهای معنائی ای که از دل و درون سخن سرائی مصداق و بیرونیت پیدا می کنند مستقیمن هم ارز با مفاهیمی نیستند که از راستای نقادی و سطوح و متون دیگر به حاصل آمده و خوانا می شوند. از اینجا به تقابل ها و مواجهات فرامتنی و پایه ای تر و بیرون از دایره ی واژگانِ صرف و موقعیت سخن ایدئولوژی و اجتماعی در مناسبت اش با تعین های دیگر، نقب می زنیم که فی الحال بحث ما نیست و در سطح همان شاکله ی سخنِ « صفر » و مجازهایش می مانیم نه در حد مفاهیم متعین؛ سطحی که اثری واحد با تأثیر واحد و در گسست از دیگر واحدها و تعین ها نیست بل حرکت است و افشانش و پاشش و در بروزات و گونه ی متنی خود یعنی شعر، ارزش و شکل و مضمون و تحقق می یابد. گونه ای که اگر بخواهیم از آن عبور کنیم و از مرز مجاز به مرز مفهوم برسیم باید از متن شعری ـ ادبی جهش کارکردی ـ معنائی کرده و به متن ها و پیرامتن ها و فرازبان های دیگر فرارَوی کنیم که این خود مواجهات را در عمق و سطحی دیگر مطرح و رقم زده و پیش می کشد. زبانی شدن مؤلف و متن و خواننده و پیام و دلالت ها در این نقطه ی صفر و ارتباط ادبی، برسازنده ی دلالتهای دیگریست که نظام های نشانه ای متفاوتی را در افق معنائی خود می گشاید.
شمارش معکوس نخستین سطر « پرتابی » یک شعر به صفر ختم می شود اما صفر، اینجا، پایان نیست همانگونه که آغاز. صفر تلفیقی از این دو جایگاه و وهله است. یک بار به عنوان خود متن، باری دیگر به مثابه ی خوانش و تأویل متن توسط اعداد و آحاد دیگر در مکالمه و رویاروئی های بیرون از دایره ی کنش ادبی خود. به عبارتی اگر جائی و زمانی چون منشاء و خاستگاه عمل کرده و ظاهر می شود؛ زمانی و جائی دیگر در نقش مکمل وارد متن و بحث و نظر شده و ترکیبی از اضلاع چند وجهی درون و بیرون از خود به سطح دیدار آورده و بیرونی می کند. بروزات معنائی این ترکیبات دوگانه، ایستا و دو قطبی نیستند بل از راه نشانه ها و نظامات مبادله ای و جایگردانی های متنی و فرامتنی و حرکت کلمه در نحوِ و ساختار گزاره ها و چین اش واژگانی در محور همنشینی جهت ایجاد ضرباهنگ آوائی و واجی و وزنی در راستای توازی های دِلالی ـ معنائی، تعدیل و دگر می شوند. به این معنی که اجرای بیان در « نقطه صفر » به بیان اجرائی می رسد و با نیرودهی دِلالی و واژگانی کنش های میان متنی را تحریک و شدت می بخشد. امکان زبانی ای که در همان حال که به سطح بیان و بیانگری می آید دیگری را نیز همزمان همراه « خودنمائی »اش می نمایاند. به بیان دیگر، در محدوده های متنی و معنائی خود حبس نمی شود بل با دیگر اعداد و الگوهای زبانی و واقعی در یک ارتباط چند مجموعه ای قرار می گیرد و نظامی از درهم کنش های غیر قابل محاسبه و پیش بینی را برمی سازد. عدد و عنصری سلبی که ماتریال اثبات در ذات اش نهفته و با یک اشاره و در فرایندی دیالکتیکی دلالتها و کارکردهایش بیدار و تکثیر می شود و رگ خواب را می زند. تکثیر « ریزوم »وار و غیر سرطانی دلالتها و سخن هائی که در یک نقطه به نام صفر جمع شده و از این جمعِ اضداد و از خلال متن و مؤلف و خوانش های متفاوت گذشته و کارکرد می یابد. مناسبت میان متنی ای که به مناسبات دیگری اشاره دارد؛ کنش ذهنی ـ زبانی ای که رو به بیانگری و دیگری دارد و در این رویکرد و « رابطه »ی چند لایه، اندیشه ـ تجربه و انسان ـ متن به عنوان واقعیاتی بلاواسطه به متن و تاریخ و منصه ی ظهور می رسند.
پردازش این دلالتها و کارکردهای شعری و حضور و غیاب و خواب و بیداری ها در کنش زنجیره ای متن صفر، بیدارخوابی ها را در فضا و بسترِ روان و دیداری ـ ادراکی خود تلنگر زده و از خیلی روان ها می گیرد و به تعمق و بازاندیشی در سطح و ژرفای گاه شفاف و گاه کدر و گرداب وار خود وادار و می کشاند. این کَشندگی و کُشندگی توأمان از سرچشمه ی چشمی روشن تا اعماق کور و تاریک یک اقیانوس، نا آرام پیش می رود و پس می افتد و در چرخه ای همزمان و در زمان موج وار پَری های نی لبک زن و « سیرن »های آوا به لبِ متفاوتی را به سطح و ساحل خویش می آورد و موج آفرینی می کند و به سرنشینانِ « قایق » مدوزا فرمان ایست یا عبور می دهد.
از این نواخت مکرر منش ایجاد تا ایجاب متنی صفر زبان راه و مرزی نیست و فراتر از زبان و جلوه ی معنای یکه اش می رود و در تحلیل آخر، این سیالیت و ظرفیت صفر شده، امکان فرافکنی و فرارَوی در متنِ گشوده ی خود را کُد گذاری و پرورده و فرارفت های تمهید زده ای از همین دست و گونه ی ادبی و گذر و دیدار آزاد و بی روادید بین مرزهای متن و انواع تفسیر آن، و باز بودن همیشه ی مرز این دو ساحت در نقطه ی صفر و استقرار در موقعیت مرکززدای آن و گمشدن در فضای بی کران اش، این خوانش و تأویل و آزادی را همینجا به این « قلم » نیز می دهد که « خط خوردگی »های تک نگاری اش را نه به یک کلمه یا گزاره و بند و پاراگرافِ صرف بل به سراسر متن بکشم و بروم : از « صفر » بنویسم ! … .