بررسی آثار هوشنگ رئوف در دو سطح زبانی و ادبی/ سلبی ناز رستمی
بررسی آثار هوشنگ رئوف در دو سطح زبانی و ادبی
سلبی ناز رستمی
هوشنگ رئوف متولد ۱۳۳۰خرم آباد می باشد. با چاپ اولین کتاب”سفره خورشید”(۱۳۵۳ /تهران/ انتشارات نیما) علرغم ناامیدی ها ،تأثیراتی که تحولات سیاسی در بحران روحی اش به وجود آورد ،اورا به سمت و سوی اشعار اجتماعی در کنار خیل مردم قرار داد.اولین جرقه ی اشعارش زمانی شعله کشیدکه کتابی با عنوان«راهیان شعر امروز»که درحقیقت مجموعهای از برگزیدهترین اشعار شاعران نو پرداز دههی چهل که توسط داریوش آشوری گردآوری شده بود در او تحولی عمیق بر جا نهاد. رئوف اشتیاق فریاد کشیدن ،مشت کردن کلمات را تنها راه کنترل این غلیان احساسات می دانست . شاعری نازک طبع که به زعم منتقدان و شاعران آن روزگار “سفره ی خورشید” نخستین کتاب شعر مدرن با زبان تغزلی بوده که نظریات متعددی را در مجلات و هفته نامه های آن دوران که خود منشاء ظرافت های شاعرانه ،تنیده در مغز و روح ، کام مردم زادگاهش را با تنوع ذائقه روبرو کرد.
سال ها ازچاپ اولین کتاب رئوف می گذرد. سکوت تنگاتنگی که در پیامد همین سالیان بر روح و جان شاعر تازیانه می زد ،می تواند آیا خلاء این تاریکی را پر نماید؟!سیالی اندیشه از هر زاویه می تواند جاری شود. زمان تنها مرهمی ست که شاعر رئوف دل را تسکین می دهد. حتی اگر”سفره ی خورشید”را متأثر از اشعار شاعرانی چون ؛نیما یوشیج ،احمد شاملو، فروغ فرخزاد، اخوان ثالث،سیاوش کسرایی ومنوچهر آتشی بدانیم ،همین باوربه او امکان رهایی از قیدو بندهایی راداده که روزی روزگاری دست وپایش را بسته بود. هر چند این کتاب فرسنگ های زیادی پیموده خود سبب تخمیر شعر در روح و روان شاعر گشته که با خلق اثاری چون ؛”نازگلو خوانده ای”(۱۳۹۲/تهران/نشر نصیرا)،”جنون آب”(۱۳۹۳/تهران/ نشرنصیرا)،”نبض گلوی تاک”(۱۳۹۳/ تهران/ نشر نصیرا)،”دو حنجره آواز”(۱۳۹۳/تهران /نشر نصیرا) توانست این فقدان را جبران نماید.
به هرحال رئوف ازجمله شاعرانی است که زندگی اجتماعی، هنری وادبی اش هماره درمتن و بطن تحولات بنیادین و بزرگی قرار گرفته است؛ به طوری که در مسیر زندگی مشقت بارش،نقاط عطف بسیاری می توان پیدا کرد.از آنجا که زندگی و هنر را نمی توان از هم تفکیک کرد،شاعر را نیز نمی توان در واقع شاعر شعرهای ساده و زود هضم قلمداد نمود. چرا که هر شعری تبلور احساس دیگری از آنست. با این وجود ما با اشعاری روبرو هستیم که هیچکدام تلخی سخت زندگی شاعر را بر کام ِمخاطب زهرآگین نمی کند. شاعر سختی های زندگی ،خاطرات گزنده و عمیق تر کودکی مرارت بارش را پشت درهای بسته رها کرده و با سینه ای تهی از آن با مخاطب حشر و نشر می کند.
در حقیقت تأثیر دوران زندگی شاعر را بر شعرش به دو برهه ی زمانی تقسیم می کنم:
الف) از آن جا که همیشه شعار«علم بهتر است یا ثروت »ما را براین امر واقف می کند که آیا علم بهتر است یا ثروت؟! به هرحال زمان نشان می دهد که ثروت در پناه قدرت می تواند آفریننده ی علم و دانش نیز باشد. با درایت بر این مقوله زندگی اکثر شاعران ما برمدار فقر می چرخیده است. امروزه نیز هیچ توفیری با گذشته نداشته و ندارد. در حقیقت رئوف را باید بارزترین نمونه های این نوع زندگی در مقابل آموزگار پر تجربه یعنی (روزگار) به حساب آورد. وی با درک توانایی هایش با درایت و تیز بینی بی نظیر خود از سو یی ،ادراک در مسائل اجتماعی ،عرفانی از دیگر سو ، اشرافی کامل بر زندگی سخت دیروزش داشته است. وبدین ترتیب موجبات پیدایش آثاری نفیس را در ادبیات معاصر جاودانه کرده است. بی گمان اولین کتابش”سفره خورشید” را تنها به این مسأله ی سخت زندگی نمی توان محدود کرد.
ب) یکی ازریشه دارترین شیوه های ساختار مجموعه اشعار رئوف تداعی اندیشه های چند لایه با بار معنایی چند گانه می باشد شیوه ای که وی بر اساس آن توانسته جریان مداوم اندیشه های خود و ادراکات لحظه ای ذهن خلاق خویش را بر مخاطب آشکار نماید. پر واضح است که دراین شیوه هرکسی نمی تواند به عنوان شاعر و مخاطب ایفای نقش نماید. حتی در این جایگاه، نیازمند همدلی چون سایه ی خویش نیز هست تا بتواند خویشتن ِخویش را دراوج و فرود لحظه های آفرینش معانی ومفاهیم بلند آثارش همراهی نماید. چه کسی می تواند به غیر از خودش ، خویشتن را درک کند؟!
هنوز برای نشستن
سهمی دارم
بر نیمکتی
که در سمت آفتاب گیر این پارک
مانده است.
وکمی دویدن
در پاهایم به ذخیره
تا همین که غروب
پلک نشان داد
پروانه ها را جمع کنم…
(از مجموعه اشعار “نبض گلوی تاک “/۵۷)
رئوف شعر را می شناسد و درکنار آن به آرامش می رسد. وی با مهارت و هنرمندی دست به آفرینش ترکیباتی می زند که خواننده در بادی امر متوجه تازه گی و طراوت در آن نمی شود. مگر اینکه خود تحت تأثیر عواملی قرار گیرد که در یک لحظه ی آنی بگوید«چه جالب!بهتر ازاین نمی شود». من معتقدم که اشعارصریح وبی پیرایه ی رئوف بار عاطفی بیشتری بر دوش مخاطب می گذارد. بهره گیری از جنبه های هنری کلام نیز متأثر از همین فنون است که شاعر را در خود غرق می کند. کاکوزو ، منتقد ژاپنی می گوید:«اصول و قواعد و فنون،حربه ی مبارزه ی هنرمند به شمار می روند و هنرمند برای مبارزه ی خویش باید بدان مجهز باشد. ممکن است خدایان نخستین سطر را به شاعر الهام دهند اما آفرینش دومین سطر با خود شاعر است.»
مزه ی نامت
روی زبانم
آنقدر شیرین است
که عمریست
تمام تلخی های دنیا را
مثل آب
سر می کشم .
(از مجموعه اشعار “جنون آب”/۳۷)
در اشعار رئوف عناصرشعر، بیهوده و فقیر نمی نشیند. بازتاب امکانات ادبی برخلاف شعر شاعران دیگر به سحر و جادو نیازی ندارد،خود شعر به خوبی از پس روند و جریان حاکم بر بافت آن بر می آید. استقلالی که در اشعارش نهفته قابل ستایش می باشد. آزادی افسار گسیخته و یله شده تنها از سوار کار این اسب وحشی بر می آید. طبیعت رامش نمی کند،به کوه و جنگل و دریا علاقمند است. دوست ندارد شعری بگوید که دیگران قبلا” به آن لذت رسیده باشند. شاعری با روحیه ی ییلاق و قشلاق نشین. چطور ممکن است که اینگونه با طبیعت مانوس شده باشد؟!
از دست های فقیرم
دوری دور
حسرتِ همیشگی روزگارانم
دوری دور
مثل انار سرخ غروب
بر بلند ترین شاخه ی ابر.
(از مجموعه اشعار “ناز گلو خوانده ای “/۴۹)
شاعر درلفافه شعر نمی گوید.تجربه های شخصی خود را از فردگرایی رها می کند و به دنیای وسیع تری می اندیشد. در اشعار او با حشو و شلختگی های بی مورد مواجه نمی شویم.شعری منسجم ،یکدست در ارتقای همدیگر در سیر و سلوک هستند. وهمین وضعیت منجر به شناخت و کشف لایه های پنهانی در شعر می شود. گاهی نیز هایکو وار سوار براسب وحشی طبیعت شده وسرایش این نوع شعر رابا مانورهای زبانی وبیانی مجهز کرده وبا استفاده ازاین قالب تصاویر وحشی را با مفاهیمی عمیق فلسفی قاب بندی می کند و در یک آن نیز این حلاوت را در کام مخاطب نمی ریزد، بلکه در وهله ی اول چشم خواننده را نوازش داده و در مرحله ی بعد به ذهن مخاطب سرریز می شود. این لذت در اشعارش ادامه دارست.
لبخندت گلی شد
بر یقه ی زمین
در صبحی که ستاره
روی پلکت
نشسته بود.
(از مجموعه اشعار “دو حنجره آواز”/۳۹)
گاهی این ادعا پیش می آید که مخاطب دنبال ادبیاتی باشد که زیبایی موجود درآن لحظه ای باشد. اما شعور و اندیشه، لطافت و احساس در ادبیات شعری رئوف لحظه ای نیست. این گرایش نمی تواند تمنای این لذت را بکاهد. بلکه ذائقه و چاشنی در بطن اشعارش چنان قوی و جدی خلق شده که تصاویر از مظاهر زندگی ،عشق، اجتماع، مرگ، دغدغه و…ازحرکت ها و جنبش هایی نیرو گرفته که خود شاعر آن را تجربه کرده و گاهی نیز فراتر پیش می رود. اشاره به چیستی و ماهیت شعر نیز با فشردن حجم آن خود موجب تقویت و تکثیر در بازه های کلامی آن شده است. این رویداد در دو مجموعه شعر رئوف”دوحنجره آواز”،”جنون آب “به زیبایی سامان گرفته و به بار نشسته است.
رئوف در تشخیص به موقع ،نیاز امروزی مخاطب را برای دستیابی به لمس یک شعر گویا و تصویری بر آورده می کند. اشعاری متفاوت ،زیبا ،بی هیچ اضافاتی آیتم های شعری اش را یک سر و گردن بالاتر می برد.
عصر دیروز
باد از بند درخت
مخمل صوتِ قناری را برد
و کلاغ
گونیِ زبر صدایش را
بر سر نرده ی خاکستری ِروز اندخت.
(از مجموعه اشعار”نبض گلوی تاک “/۷۶)
بررسی مسائلی چون سطح زبانی و سطح ادبی (بلاغی )در تمام آثار هوشنگ رئوف آگاهانه صورت گرفته است:
۱-سطح زبانی
الف) در بستر واژگان
در تمام آثار رئوف اسم معنی و ذات در کنار هم بی هیچ دخل و تصرفی در ذهن یکدیگر برای رساندن مفاهیم مورد نظردست به گزینش هدفمندانه ای زده است که این خود در جهان بینی شاعر نمود می یابد. چرا که موضع گیری هر شاعری در آثارش، در ورای کلماتش نهفته است. پی بردن به این جهان بینی بیان گر درک و قضاوت عالمانه ی شاعر از جهانی ست که در آن نفس می کشد، زندگی می کند و می میرد. رئوف این جهان بینی را برای ارائه هستی و نیستی گزارش نمی دهد، بلکه دنبال واقعیت های ملموسی است که به یک باره رنگ باخته اند و از ان اصالت حقیقی خود دور گشته اند. دغدغه های شاعر بسامد پیدا می کند. صفات ، رنگ ها، شکل ها وهر چیزی که در جهان وجود دارند،دیدگاهش را به سمت نقطه ی آغاز حوادثی گسیل می دارد که با تحولی حاصل زندگی سال ها درد و مصیبت و شکیبایی ست را به ذهن مخاطب وا گذار می کند.
تبر،
به دسته اش فرمان داد
پیش
بسوی درخت!
(از مجموعه اشعار “ناز گلو خوانده ای “/۶۴)
از نظر معنایی بسیاری از اشعار رئوف القاء کننده ی فضایی غم بار ، خسته ، یأس آلود ، تلخی، فرو خوردگی ، پریشان حالی و… می باشد که هر مخاطب درد آشنایی را متاثر و غمگین می کند.
ب)کاربرد واژگان محلی و بومی
تأثیر گویش لرستانی و لغات بومی رایج در آثار رئوف به خوبی نشان می دهد که گاهی شعر را برای دل ِخودش می گوید. شعری تلطیف یافته با خون وعرق…واژه هایی چون:کِل(هلهله)،چمر(عزا )،با توژی(گردوغبار)،نسار(سایبان)، بناری برافتو(آفتابگبر) ،گلونی (سربند)،چوخا(ردا و بالا پوش )،چیت(دست بافی از پشم بز)،ستره (قبا)،کی خایی(خواستگاری)،سیت بیارم(آواز و ترانه ی لری )،هناسه (نفس)،لغن(گل آلود)، ازگل (دانه های درشت آتش )،کپه نک (شولایی نمدین بر شانه ی چوپانان) و…که البته این خود باعث همدلی و صمیمیت شاعر با مخاطب اشعارش نیز می شود.
ج)عناصر سبکی برگزیده
شاعر گاهی در اثنای کلامش می کوشد لغتی را بر لغات دیگر که البته همان معنا را افاده می کند، ترجیح دهد به طوری که بی هیچ شک و شبهه ای بر شعرش نیز تاثیر بگذارد.
اینجا سیاهان
مثلِ ذغال های وارداتی
روی قلیان خلیفه ها
خاکستر می شوند..
(از مجموعه اشعار”نبض گلوی تاک”/۹۱)
که البته دراین بند می توان«خاکستر» را به صفتی دیگر مثلِ دود آلود و…مقید کرد. اما جانشین کردن ذغال های وارداتی در حقیقت روشی برای پوچ و هیچ جلوه دادن سیاه پوستانی است که هنوز در چرخ سخت نژاد پرستی عرب های شکمباره خرد و خمیر می شوند.
بر گورها
زنان پیر سال
شبیه سیاه چادراند
که از دور می بینی
نوای محزون مویه
از مالگه های ایلی در عزا .
(از مجموعه اشعار “ناز گلو خوانده ای “/۵۵)
عناصر سبکی که مخصوص خود رئوف است به وضوح نشان می دهد که چقدر خوب توانسته با زبانی ساده ، ملموس فضای بیرون و درون ذهن پیرزنی را که می تواند رابطه ی نزدیکی در آن واحد با مرگ داشته باشد را به تصویر کشد. تصاویر قدرتمند که حاصل کاربرد خاص واژگانی مثلِ« از مالگه های ایلی در عزا» و نمونه های دیگری که می تواند به کمک شاعر آید. رئوف با امنیت از کلمات سعی می کند که فضا سازی با قدرت و مخیل شاعر پیش رود. توصیف ها جاندار با چاشنی موفقی که بتواند بر ذائقه ی مخاطب تأثیری ژرف گذارد. ترسیم فضاها و عناصر حاکم برآن نیز بار عاطفی کلامش را افزایش می دهد.
د) اطناب/ ایجاز
می دانیم که اطناب و ایجاز در دو سطح مورد بررسی قرار می گیرد .
سطح اول- توجه به کل اثر
سطح دوم – با توجه به واحد کلام یعنی جمله که البته در شعر بند حائز اهمیت می باشد. تمام آثار رئوف در کل از ویژگی ایجاز یا همان فشردگی حجم مورد ارزیابی قرار می گیرد.
کلمات
ایستاده اند در صف
تا شاعران
راحت بخوابند
در مرگ !
(از مجموعه اشعار “جنون آب”/۶۷)
و)اصوات
اصوات نیز جایگاه ویژه ای در آثار رئوف بر عهده گرفته است. در حقیقت چون شاعر در بطن طبیعت بکر زیسته، توانسته صدا وآهنگ هایی را براساس همان ویژگی های زیست محیطی اش،با هر نوع ترنم دلنواز مددرسان فضایی طبیعی دراشعارش باشد.
یادت که می اید
نامت
روی زبانم بال بال می کند
و زبان گنجشک
پر می شود
از جیک جیک گنجشک .
(همان /۲۱)
شق شق آواز و
شعر ناز ناز ِخرامیدن کبک را
با هجای باروت تقطیع کرد
بر سپیدی برف
صیادی که در کمین گاه حافظ
زمزمه می کرد.
(از مجموعه اشعار “دوحنجره آواز”/۲۳)
هنوز دلم می لرزد
از واق واق سگ ها
ودندان های تهدید
وپوستم می سوزد
از ترکه های آن باغبان …
(از مجموعه اشعار”نبض گلوی تاک”/۳۴)
ه) بار عاطفی و اجتماعی
سبک رئوف در بازگویی کلاف های پیچ در پیچ احساس و عاطفه و همچنین برجسته نشان دادن مهربانی ها، دردها ،سختی های ناهموار، طبقات نامتعادل اجتماعی، اندیشه های افسار گسیخته و …که همه و همه در موقعیت های متفاوتی چنان در هم چپیده اند که گویی شعرش برای مخاطب سرشار از پتانسیلی می باشد که از نظر علمی می تواند جریان گرم زندگی را توامان با زمختی های درشت آن و طبیعت درهم آمیزد. این لذت رویارویی در مجموعه اشعار”جنون آب” به قدری زیبا و لطیف نشسته است که انرژی حاکم بر آن چنان در آدمی نفوذ پیدا می کند که گویی تمام احساسات در آن واحد به چیزی به نام «عشق» ختم می شود. و عشق همان سنگ صبوری است که به رازها و نیازهای شاعر محک می خورد.
آفتاب گردان ها
رو به پنجره ایستاده اند
به تماشایت.
این گل ها هم مردد مانده اند
بین تو و آفتاب!
(از مجموعه اشعار “جنون آب”/۷۱)
۲- سطح ادبی
موقعیت های ادبی نیز براساس شرایط روحی– روانی شاعر با اثربخشی مضاعفی به سمت بستری می خزد که در آن نتیجه ی باورهای شاعر درشعری اتفاق می افتد که آبستنی کلمات متجاوز نه تکرار شوند و نه از کلمه ای به کلمه ای دیگر سرایت نمایند، بلکه انرژی حاصل را به یکباره خارج نمی کند. با این شگرد مخاطب را وادار به انتظار می کند تا هم به درک زیبایی رسد، لذت جوید ، به کامیابی نزدیک شود و آن گاه در التذاذ دردی ی عمیق چه از نظر بافت شعر و چه از نظر فرم به خلق آفریده هایی دست زند که این عصمت و عظمت در آیینه ی نگاه شاعر عمیق و مواج تر می شود. چرا که هر شاعری در خلق آفرینش آثار هنری – ادبی ،برانگیختن احساسات و عواطف مخاطب است و برای نیل به این هدف از امکانات موثری بهره می گیرد.
الف) نفوذ در اشیاء و پدیده ها
آن شال و کلاه
حریف سرمای زمستان نمی شدند
اگر گرمای دست هایت
بر گردنم نمانده بود
(از مجموعه اشعار “جنون آب”/۲۵)
شناسنامه ها به سرعت
در سه برگ کوچک ورق می خورند
طعم شیر
غم نان
و بوی خاک…
(از مجموعه اشعار”نبض گلوی تاک”/۷۴)
از این دست آفریده ها در تمام آثار رئوف به وفور یافت می شود.در حقیقت این رسوخ ریزبینانه در معناهای متفاوتی نیز قابل تاویل می باشند. چرا که انسان ِ مدرن امروز در پی تازه گی خود با خویشتن را طوری بار گذاری کرده و انتشار میدهد که هیچ تفکری در همین راستا نمی تواند تمام ِخود را در مونوتنِ لحنی رومانتیک شاعر درگیر کند ، مگر اینکه حتما” به لذت حاصل از این تکنیک رسیده باشد. نه از رفتارهای سطحی و دم دستی در اشعارش خبری هست و نه اطوارهای بیانی ِ سنتی در اعاده ی اشعارش نقش بازی می کند.
ب)لحظه ها و نگاهها
اشعار رئوف ساده و در عین حال عمیق می باشد.او با چنگ انداختن به ظرفیت های موجود در ادبیات توانسته شعری با دو نگاه خلق نماید. درنگاه اول ؛شعری که شاعر را به اقتضای شاعرانگی به عمق فضاهایی می کشاند که در آن رنگ ها، صداها ، شکل ها همه با فکر و تدبیر خلق نشده اند، بلکه به طور اتفاقی جوهره ی آن را از دل طبیعت و حتی از خود ِخویشتن اخذ می کند. به همین خاطر شعرش در یک نگاه، در یک منظر چیزی شبیه به یک عکس فوری ست. در نگاه دوم ؛شاعر پرده از میان بر می دارد و خود را خوب یا بد می بیند. به واسطه ی همین عریانی شاعر شعر می شود وشعر شاعر. آنگاه باشعری ساده، روشن و زلال روبرو می شویم که هر چه سادگی اشعار غافلگیر می کند به همان نسبت نیز لایه های پیچ در پیچ زبان را به جوهره و ذات شعر نیز نزدیک تر می کند. شعری جاندار ،تماشایی که حس لذت یک نقاشی را برای مدتها در دوربین ذهنمان ماندگار می کند.
چه سپیدی یک دستی
تمام شب
ابرها
پنبه زاران آسمان را
چپیده اند.
(از مجموعه اشعار “جنون آب”/۷۲)
ج-۱) طنز و تشبیه
یکی از عواملی که موجب کنش های تشبیه در شعر شاعران معاصر می شود همان به کار بردن وجه شبه هایی هست که بین مشبه و مشبه به نوعی طباق یا تضاد رسیده باشد. در اشعار رئوف نیز ازاین نوع برجسته سازی های شکیل و زیبا به چشم می خورد.
پرنده ی خسته
در صحاری سوزان
خستگی را
میلِ
لحظه ای فرود
بر ترکه ای عمود می کند
بین فراز و فرود
لقمه ست
در پیچ و تاب دهان ِ مار !
(از مجموعه اشعار “دوحنجره آواز”/۲۰)
دراین شعر شاید درنگاه اول خالی از طنز باشد اما شاعر برای تحریک اندیشه و فکر مخاطب نوعی ناهمخوانی با مشبه را می آفریند که انتظار برای این گزندگی و تلخی چیزی شبیه هیچ است. اما با نوعی هنجار و نوآوری در بیانش ،مشبه را پرنده ای خسته در بیابانی گرم وداغ به تصویر می کشد که مارهای بیابان انتظارش را می کشند. این درحالی ست که شاعر پوزخند می زند به اینکه با داشتن بال و پر نمی تواند خودرا از قضای مقدر شده دور نگه دارد.
وفور تشبیهات تازه و بکر در اشعار رئوف بسیار متنوع عمل کرده است.
ج-۲) اغراض تشبیه
امروزه نیز در ادبیات معاصر همچون کتابهای سنتی شعر برای اغراض تشبیه موارد متعددی ذکر می شود که بیان حال مشبه و تقریر آن در ذهن شنونده را با تحولی شگفت انگیز مواجه می کند.
الف) بیان حال مشبه
در بیان حال مشبه ،باید حال و رفتار مشبه به واضح و آشکار باشد.
هرشب
دل تنگی ام
تصویر پر دودی ست
میان پنجره به تماشای
چراغ های هواپیمائی
که آن بالا
مسافرانی را
به جاهای دورِدور می برد.
(از مجموعه اشعار “جنون آب”/۵۸)
ب) بیان مقدار مشبه
زمستان
هرچندبرقامت درخت
سنگین باشد
بهار
شوق طلوع دوباره ی جوانه را
بر شاخه هایش
بوسه می زنند.
(از مجموعه اشعار “جنون آب”/۵۹)
ج) آراستن مشبه
حواسم
برگ باران زده است
در حافظه ی خاکی باغچه
آنجا
که شادمانی ات بال بال می زد
به تماشای گلی کوچک
بر درخت انار.
(از مجموعه اشعار “دوحنجره آواز”/۴۳)
د) تقبیح مشبه
پرنده
زمستان را
همین حوالی باش
در گرمسیر
تا ارتفاع پروازت
تور مرگ بسته اند.
(از مجموعه اشعار “دوحنجره آواز”/۳۱)
و) تقریر حال مشبه
چشمانم را
با گله های ابر
به صحرا فرستاده ام
وقتی که بغض می کنم
گریه هایم
جای دیگری می بارند.
(از مجموعه اشعار “ناز گلو خوانده ای “/۶۳)
د) تناسب
برجستگی های هنری درلایه های پنهانی شعر رئوف مدام تغییر وضعیت می دهد، برجستگی هایی که دریک محور کشف و به برجستگی های دیگری درمحوردیگرختم می شود. عمل انتخاب دو محورهمنشینیsyntagmatic axis) ) و(paradimatic axis) جانشینی که این نوع رابطه برای اولین بار درعلم زبان شناسی توسط فردینان دو سوسور مطرح شد و سپس به شکل گسترده در اشعار شاعران معاصر با حال و هوایی جدی تری دنبال گشت. خلاقیت وابتکار شاعر در گونه های مختلف زبانی در انتخاب واژگان و تلفیق آن در دو محور جانشینی وهمنشینی توانایی دلپذیری رادر تناسب معنایی و لفظی ایجاد کرده است. در شعر زیر می توان روانی،سادگی را در بافت اشعارش مشاهده کرد.
دلم که می گیرد
به آنی
سرتاسر ایران را
دور می زنم
با یک مداد
روی خط های نقشه به سرعت ریل می کشم
از غرب می روم به شرق
از جنوب می روم به شمال
نه خواب کسی را به هم می زنم
ونه در چشم هیچ سرعتی دیده می شوم
…
وخیالم
سوزنبانی ست
که فانوس کوچک اش را
هیچ کبریتی
روشن نمی کند.
(از مجموعه اشعار”نبض گلوی تاک”/۶۲-۶۱)
تقابل بین رفتن و نرفتن،بی سرانجامی،سفر در زمان و…به زبان ساده احساس راکد شاعررا به دست واژگان می سپارد که در این حال تناقضی نهفته در ذهن را نیز بیدار می کند که گاهی برای ایجاد مبالغه و اغراق و همچنین برجسته نشان دادن شعربه کارگرفته می شود. رئوف انسجام معنایی ولفظی را با استفاده از همین تناسب ها به سمت و سوی یک وحدت منسجم در آثارش پیش می برد.به جرأت می توان گفت آنچه بیشتردر شعر مورد توجه شاعرقرار می گیرد همین آرایه های بدیعی مانند:مراعات التظیر، ایهام ، تناسب، تلمیح ، تشبیه، تضاد ،حسامیزی و…می باشد. ما در اشعار رئوف با دوبحث یک؛ تناسب ساده و دوم ؛ تناسب پیچیده سرو کار داریم.
۱) تناسب ساده
درمبحث تناسب ساده ارتباط بین اجزا ساده و روشن است.درحقیقت تناسب های ساده و زود هضمی لایه های شعر را پوشانده که کشف میان آن به سهولت انجام می گیرد.
گیرم
تمام فصل ها تابستان
و تمام روزها پنج شنبه
وتوهم
در گرما گرم ظهر
از خیابان سنگ تراشان
نفس نفس
بلوک به بلوک آمدی
وهی خیره شدی
بر پلاک سنگی نشانی ام
چه فایده ؟!
من که نیستم …
(از مجموعه اشعار”نبض گلوی تاک”/۵۲-۵۱)
۲) تناسب پیچیده
گاهی نیز ارتباط میان پدیده های شعر به سختی صورت می گیرد. تشخیص بین اجزا پیچیده و گنگ است. در این مبحث است که یک شعر ارزش هنری – ادبی خویش را نشان می دهد.چرا که ذهن هرکسی در برداشت و دریافت این کشفیات تلاش بیشتری انجام داده و در نهایت التذاذ موجود در آن نیز حاصل می شود.
در آثار رئوف ،گونه ای از تناسب های درونی به وسیله ی(مراعات النظیر،ایهام تناسب و…) به دست می آید. در این مبحث چون اکثر ترکیبات و جملات به شکل کنایی هستند به همین خاطر تناسب ها نیز شکل پیچیده و مبهمی به خود می گیرد. این صنعت در حقیقت درعلم زبان شناسی با محوریت جانشینی بر روی محور همنشینی تأثیر می گذارد. از آنجا که کنایه در یک معنای باطنی و یک معنای ظاهری به کار می رود ،شاعر می کوشد که از این ابزار بهترین نوع ارتباط هنری خلق نماید. فرایندی که ذهن در برقراری این مبحث پشت سر می گذارد از هیجان و کنکاش بیشتری برخودار می شود.
اگرجمله ی کنایی آشفتگی و بی قراری در چیزی یا کسی را در بند «خواب از سرم پریده » در شعر یلدا را عمیق نگاه کنیم ،می بینیم که فعل پریدن مانند دیکر کلمات یک معنای ظاهری دارد(پرواز کردن یا سقوط و…). ولی در ترکیب با اجزای دیگر جمله از شکل ظاهری به شکل کنایی راه یافته است. وآنچه پیچدگی این تناسب را جاندار می کند در یک کلیت کنایی نهفته است. به همین خاطر خواب در جمله ی کنایی آشفتگی ،بی قراری و…از یک سو جانشین جزء متغیر جمله شده و ازسویی با اجزای دیگر بند شعر ارتباط برقرار کرده است.
غروب
درخت نارنج
دید من شعر می نویسم
عصرانه
عطربهارانه ی گل هایش را
برایم فرستاد
اما حواس من
یک لحظه رفت
در پیچی از پیشانی(یافته)
به تماشای لاله ای واژگون
در حصار دو سنگ …
وای چه دل نازک اند
گل های بهار نارنج
مثل شاعران !
(از مجموعه اشعار”دو حنجره آواز”/۷۰-۶۹)
رئوف نیز مثل سایرانسان هاست. با تجربیاتی یکسان، غمگین، متفاوت و ادراکی مشابه که هضمش چندان سخت نیست. انسانی که دوست دارد با شعر مأنوس باشد. پای گفتگوی عقل و احساسش بنشیند. احساسی که به مراتب قوی تر ، برنده تر از ترازوی عقل،سنگینش می کند. چگونه می شود که این گونه شاعری را دوست نداشت.شاعری که در ملال های سخت زندگی اش لنگر انداخته تا آناتومی جنبش و حرکت در شعرش را به سمت و سویی آرام تر ،دلپذیر تر سوق دهد. واین نکته عظمت شاعر را درآفرینش شعری به غایت حرفه ای، با تجربه ای دور و دراز ،فرصت چگونه بالیدن را هم در نحوه ی اجرای شعر و هم درنوع بیانش به صلابت می کشاند. اندیشه با تناسبی شگرف درمیان اشعارش تنیده می شود و همین موجب سیالیت معنا در عمق و حتا ظاهر شعر را نیز با حریری نرم ،خوشرنگ منقش می کند. کلمات در دکوراسیون اشعار خوش می درخشد. چیدمان این طراحی برای مخاطب به گونه ای لذت بخش می شود که گویی هر شیء و هر پدیده ای می تواند دراین طراحی و بافت ،شکل گسترده تری از جنبه های زیبایی را در استفاده از امکانات بیانی و زبانی به خود گیرد.
شاید در نگاه اولیه و ابتدایی به شعر های این مجموعه دیدی ساده لوحانه داشته باشیم ،ولی با خوانش چند شعر میتوان پی به تجربه های بزرگ و جهانی رئوف در تمام آثارش برد. جوهره ی قلم وی بی آنکه که از ساده نویسی به ساده انگاری بیفتد با قدرت توانسته مخاطب را تحت پوشش لایه ای چند منظوره که از سطح زبان به عمق بیان می رسد ، قرار دهد.
تا بلوط
از بی باری
دق نکند بر شاخه ها
شکوفه های برفی
تسلایی ست.
(از مجموعه اشعار “ناز گلو خوانده ای “/۷۰)
و) تصویر
در تعریف تصویر می گوییم «هرگاه امر سومی حادث گردد آن را تصویر می نامیم.» در اشعار رئوف از این دست تصاویر چشم را می نوازد و به دل نیز می نشیند.
از دست های فقیرم
دوری دور
حسرت همیشگی روزگاران ام
دوری دور
مثلِ انار سرخ غروب
بر بلندترین شاخه ابر!
(از مجموعه اشعار “ناز گلو خوانده ای “/۴۹)
شعر در ابتدا با توصیف حالتی آغاز می شود. یعنی «از دست های فقیرم دوری دور » پس زیر ساخت این روساخت اینگونه بیان می شود: ازدست های فقیرم دور هستی. واکنشی که دراین گشت و گذار رخ داده درحد یک زبان روزانه است تا بتواند مفهومی را برساند. شاعر در ابتدا با آوردن چنین حالاتی می خواهد به مخاطب فرصت چگونه اندیشیدن بدهد تا بتواند غوصی در ماورای شعرنیزداشته باشد. آنگاه با خلق تصاویری این حالات را به زیباترین شکل ممکن هنری – ادبی می کند. مهم نیست که زبان چقدر ساده و عریان باشد. بلکه باید در شاکله ی شعر تصویری خلق شود که مخاطب را از هر حیث اقتاع نماید. مثلِ انار سرخ غروب/بر بلندترین شاخه ابر! شاعر به توصیف حالات بر نمی آید، بلکه تصویری دور از ذهن خلق می کند که در عین حال هم دور است و هم نزدیک. هم باور کردنی و هم غیر قابل باور.
ه) اندیشه و عرفان
اگر هرکسی ذره ای تفکر درکائنات داشته باشد می تواند دنیا را تسخیر نماید. از یک طرف برای رسیدن به کمال ابتدا بایستی از عرفان نیزعبور کرد،سپس وارد مقوله عشق شد تا به سرمنزل مقصود رسید. عشق ستایی همراه زیباترین جلوه های عرفانی برای بازگشت به حیات و ممات از همین اندیشه ها می گذرد. اندیشه و عرفان همپای با هم درشعر رئوف گام بر می دارد. شعری متعهد نشات گرفته از اسلام گرایی که مسیرش را در همین کندو کاوها پیدا کرده و با خود وارد گفتگو می شود. امروزه شعر به هر اتفاقی در پیرامون زندگی ، اوضاع اجتماعی، دینی و مذهبی و…تن می دهد. وتنها شعری می تواند موفق باشد که در لایه های بسیط و بی انتهایش گریزی نیز به عرفان زده باشد. رئوف شاعر مویه سرای لری با کمترین واژگان خود واسوخته های قلبی اش را از طریق همین کلمات فریاد می زندو طوری که مویه ها و ندبه های صریحش در سوگسراهایش متبارز گشته و آنگاه واکنش خودرا به جریانات حاکم با کوبندگی اعلام می کند.
خاک را بهم زدی
و باغچه را
پراز پیاز نرگس کردی
وبی گاه
به سفرِهمیشه ی خاک رفتی
حالا
باغچه پرشده
از بوته های سبز
با گل هایی به شکلِ انگشتانت.
(از مجموعه اشعار”دو حنجره آواز”/۳۷)
شاعر هرگز نمی تواند خویشتن ِخویش را از سیطره ی احساساتی که حاصل همین نگرش ها و بینش های انسانی ست ،رها سازد. از همین رو گاهی نمادها به شکل پدیده ای نوظهور در اشعارش متبلور می شود. رئوف به روشنایی ها بیشتر گرایش دارد تا به یأس و نوامیدی. واین خود موجب تعالی در اشعارش می شود. خاک، باغچه، نرگس ،پیاز، سفر، انگشت در همین شعر در تأیید و تأکید یکدیگر به کار رفته است. شاعر خوب می داند که اگر شعری عرفانی باذات طبیعت را در اشعارش حل نماید می تواند،در همین قلمرو با پس زمینه های عاطفه و احساس ودرکنار آن تجلی اندیشه و عرفان را نیز فرمانروایی نماید. تأثیرگیری وتأثیر پذیری در اشعارش هم در جلای افکار و روحیات وی و هم در رونق دهی اشعارش با مظاهر طبیعی راه به سمت وسوی قلمرویی باز می کند که هر درش به در دیگری ختم می شود. شاعری به حال و هوای چند فصل که هربار با خواندن اشعارش این تاثیرات بیشتر خود را متبارز می کند.
این نقددر وبلاگ خانم سلبی ناز رستمی منتشر شده و بنده با اجازه ایشان اینجا آورده ام .
وهمچنین این نقد در سایت کانون فرهنگی چوک منتشر شده است در بخش گفتگو و نقد
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/10783-2015-01-18-14-30-14.html