معرفی کتاب« ازهای است» اثر سریا داوودیحموله/ نگاه الهام عیسیپور به «الفبای گورکنها» اثر هادی کیکاووسی/ «مانند چوپان و صحرا»اشعار بهمن کرمالهی به اهتمام کیانوش کشوری
.
.
.
«ازهای است»
مجموعه شعر«ازهای است» به قلم سریا داودی حموله، از طریق انتشارات مهر و دل(تهران) منتشر شده است.
علاوه بر حوادث و اتفاقات اجتماعی، مضامینی نظیر عشق، مرگ، انسان، طبیعت،فلسفه، اسطوره و تاریخ… دستمایهی شاعر قرار گرفته است.
یک شعر از این مجموعه را با هم میخوانیم:
خاورمیانه ام
ادامه ی هر زنی به من می رسد
زیبایی ام
به هر طرف که بچرخد
سربازان را به کشتن می دهد!
سریا داودی حموله چندین مجموعه در کارنامه دارد. کوته سراییهای این شاعر با عنوان «با هر دو دستم شعر می نویسم» در سال ۱۳۹۹ از طریق همین انتشارات منتشر شده است.
.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
نگاهی بر الفبای گورکن ها اثر هادی کیکاوسی
(ترحم برانگیزیهای دانته ی دوزخ)
مجموعه داستان الفبای گورگن ها، کانون
توجه را از شکاف بین ساحت خیالی و حوزه ی نمادین برداشت به یک مرجع جامعه شناختی
از زندگی اجتماعی سوق می دهد که با اوضاع ناهمگون سیاسی و اجتماعی ، پیوندهای فضای فانتزی آن از طریق فروپاشی
هیستریک از هم می گسلد تا بدین طریق در ژرف ترین سطوح خود واجد ، انزوای اجتناب
ناپذیر و نگرشی پوچ گردد.
داستان فوق را می توان نوسانی بین
مجموعه های قطبی شده ای از نگرش ها و تجربه ی فنون نگارش دانست؛معطوف به نویسنده و
استعاری از یک سو، برجسته سازی نظام مند متن و مقاصد مولف از سویی دیگر، به همین
دلیل،آنچه در بدو امر نوعی بدعت به نظر می رسد.طرز نگارشی جدید که وقتی شیوه ی رایج نگارش تا
حد امکان مورد استفاده قرار میگیرد و کهنه میشود، در برابر آن قد علم میکند، همچنین
از یک منظر، بازگشتی است به قواعد و رویه های پیشتر بااین تفاوت که مولف برای بسط
موضوعات اجتماعی در داستان از زبان طنز و تخیل در پی نوآوری به شیوه ی خاص خود
بهره می برد.
“گوش شهردار گم شده تلوزیون را دیدم، شهردار مردمی مورد
حمله ی دشمنان انقلاب واقع شد و یک گوش خود را از دست داد”
واضح است که این پدیده در حوزه ی
نگارش، قدرت تبینی گونه شناسی ادبی را به نحو جالبی به چالش می طلبد ، به عبارتی
از اسلوب زبانی پیشین و هنجارهای تثبیت شده فاصله میگیرد تا به اعتبار انسجامش
دیدگاه تهی و بی معنا را درباره ی عالم هستی به خواننده بقبولاند و اظهارات
محتوایی همانند؛گرایش روزافزون گسیختگی و نقص و بدگمانی را از زندگی عرضه نماید.
اگرچه در برخی از بخش های داستان و
روایت ، صدای نویسنده مصرانه به گوش می رسد وبه این تصور دامن می زند که”سلطه و نفوذ مولف هنوز هم فراگیر است”
نقش مولف، در کار رولان بارت و فوکو
شرح و توضیح درباره ی نقش مولف بااین هدف صورت میگیرد که پایه و اساس محکمتری برای
حمله به متن تالیف شده فراهم آورد.
اگرچه
این مفهوم را فوکو هرگز به صراحت تعریف نمیکند،اما اندیشه ی اصلی این است که نقش
مولف ویژگی ای از گفتمان یا متن است که چیزی بیش از نوشته شدن یا تولید شدن توسط
یک شخص با هر شان و جایگاهی است ؛ به عبارتی شمار مشخصی از گفتمان هاست .
که همین مسئله جای پرسش هایی را گشوده
نگاه میدارد ؛ آیا مولف داشتن ،نسبت و رابطه ای میان اثر و شخص را توصیف میکند یا
صرفا این اثر محصول کنش خلاقانه مولف است که همچنان در داستان الفبای گورکن ها
،محتوای شناختی خود را حفظ کرده است.
البته
این مانور معناشناختی به این قصد صورت نمیگیرد که نشان داده شود مولف به مثابه ی
شخص ،امری زائد است. در بهترین حالت، هدف این کار نشان دادن
این مسله است که نسبت به گفتمان انتقادی می توان ارجاع ها به مولف را حذف کرد بدون
این که محتوای معنایی قابل توجهی از میان برود.به نظر می آید آموزه ای شبیه به همین در پس این
ادعای فوکو باشد که؛
” آن جنبه هایی از فرد که با مشخص
کردنشان او را مولف می سازیم به تعبیری کمابیش روانشناسانه گرانه،فقط فرافکنی آن
عملیاتی است که متن را مجبور می کنیم از سربگذراند و همین طور پیوندهایی که برقرار
میکنیم و خصوصیاتی که مرتبط تشخیص میدهیم .
پیوستگی هایی که باز می شناسیم یا حذف
هایی که انجام میدهیم”
کمااینکه فوکو این جنبه ها را ناشی از “طرح” مولف و “نیروی خلاقانه “ی او میداند، همینطور معنا و وحدت و
بیانی که نویسنده با آن متن را شکل میدهد.
هر یک از سیزده داستان، نشانه های
نامحدود از ریشه های بحران زا، نگرشی انهدام یافته از تناقض های درونی شخصیت
داستان را مقدمه ی گسستن از زندگی نام می نهند و به عبارتی والاترین ارتعاش های
انسانی را در معرض ژرف ترین گرایش های هستی زدایانه قرار می دهد و در یک بافتار به
معنای جهانی از ابتذال و انهدام می نگرد.
راویی ، جهانی معوج و کژگونه را درمی
یابد که بنیاد تمامی واقعیت را شکل میدهد و به عنوان امری فروکاست گرایانه داستان را درهم می نوردد و حاصل کار را بموازات آن عمیقا آغشته به طنزی
گزنده می نماید.
مولف گویی واقف است که ناگزیر نیست
فراخنای زندگی را در نمادی تحمیلی بفشرد و بگنجاند، لازم نیست تراژدی انحطاط آرام
و آهسته در راستای شیبی تدریجی در موقعیتی واحد خلاصه شود بنابراین با شتابی
فرارونده داستان را پیش می برد.
و نیز ،مقوله ی مرگ و زایش ها که نشانه های استمرار زندگی اند و در عین حال
نشانه های انحطاط و تباهی را به امری سخره
گرایانه و استهزا آمیز مبدل میسازد.
تاکیدهای روشن تر از آشفتگی جهان را در
واقع با پس زمینه ی تصنع ها و تکلیف های
معینی برملا می سازد. در برخی ویژگیها مبالغه میشود و شاخص ترین
رویکردهای انتقادی را بدست میدهد آنهم با
غنای مشابه در نحوه ی اعتراضی ؛ آشفتگی جهان به عبارتی نقطه ی تلاقی میان نشانها و
هم ارزهای شمایلی ادراک را برای تاویل پذیری فراهم می آورد.
از این منظر به برخی ظرایف و پیامدهای
دیگر تغییر جهت بنیادی مرکز یافته ی راویی در سلسله مراتب رخدادها برمیخوریم .گاهی آزادی عمل در تحقیر بی پرده و وارونه سازی
جنبه های والای جهان و جهان بینی ها، گاه
طعنه ی تنزل یافته برفرجام پذیری آن را شاهدیم ،
اما می توان روحیه ی پرسشگری و وهم
پردازی آرمان گرایانه را بر این شگرد
روایی و منحصر بفرد افزود تااعتباریافتگی طنزتفکیک ناپذیر آن در ابعاد زبان شناختی
و سبک شناختی آشکار گردد.
فارغ از زبان ساختارشکن، این
مجموعه از ویژگی الفبای گورکن ها نام
گذاری داستان هاست که ظاهرا وجه تشابهاتی
، چه بسا در سطح روایت وچه در سطح
سبک خود را نشان میدهد .
به عنوان مثال در یکی از مجموعه داستان
ها عنوان “دیوانگی در بروکلی”
با
اثر معروف ” دیوانگی در بروکلین” پل استر مشاهده میشود وهمچنین امکان
نزدیکی مضمون از تحقیق و نوشته های منثور
ساموئل بکت، داستان” دانته و خرچنگ” بکت در ابتدای نخستین کتاب داستان هایش
(۱۹۳۴) نشان دهنده ی اولین تلاش های اوست برای
گسستن از سنت مدرنیسم و بویژه تکنیک های جویس، یعنی کسی که بکت در میان همه ی
مدرنیست ها بیشترین قرابت را با او دارد(و مدتی نیز به صورت منشی برایش کار کرد) این داستان به مضمون دیرینه ی هستی-مرگ-زمان می پردازد. نویسنده کارهای گوناگون و روزمره ی دانشجویی
دوبلینی به نام بلکوا را شرح میدهد .
بلکوا
با نان سوخاری و پنیر گرگونزولا برای ناهارش ساندویچ درست میکند، به کلاس زبان
ایتالیایی می رود و برای شام خود و خاله اش، از مغازه ی ماهی فروشی خرچنگ می خرد. اخبار گوناگونی به ذهنش متبادر میگردد، از جمله
این که قرار است فردا جنایتکار محکوم شده ای به دار آویخته شود . دیدن رنج ها و بیچارگی مردم در خیابان ها،
همراه با اندیشه هایی درونی درباره ی دانته بویژه این سطر از دوزخ که “ترحم این جا می زید در هنگامی که عملا
مرده است” باعث میشوند که بلکوا در راه بازگشت به خانه از
خود بپرسد” چرا نگوییم ترحم و تقوا هر دو، حتی در
اعماق؟” و سپس برای ” اندکی رحم در فشار روحی قربانی” دعا میکند و با جنایتکار محکوم شده
همدرد میشود.
اکنون باز میگردیم به متن داستان
دیوانگی در بروکلی گورکن ها و ماجرای خرچنگ (صفحه ۳۹)
“در قابلمه را برداشتم خرچنگ بیرون
پرید، بیرون پرید و افتاد در سینک دومتر عقب پریدم… که خرچنگ چطور می توانست پریده باشد . دومین سوالی که تقریبا از هم پاشیدم این بود که
مگر زنده بود؟ فکر کردم مرده باشد، به هوای مرده گی خریدمش”
مجدد بر داستان “دانته و خرچنگ” بکت و متن وی برمیگردیم”
اما اندکی بعد معلوم میشود که این
حالات روحی، صرفا پنداری احساساتی است، زیرا آنچه او را به طرزی هولناک به ماهیت
رنج و مرگ واقف می کند این است که ناگهان متوجه میشود خرچنگ خریده شده هنوز زنده
است و باید به همان صورت در آب جوشانده شود تا بلکوا بتواند آن را بخورد.
بلکوا گفت:یا عیسی مسیح! زنده است”
خاله ش به خرچنگ نگاه کرد بازهم تکان
خورد. حرکت عصبی ضعیفی حاکی از حیات بر روی
مشمع انجام داد. بالای سرش ایستاده بودند و آن را در
پایین نگاه می کردند که بر روی مشمع، شکلی از صلیب نمایان کرده بود بازهم جنبید. بلکوا احساس کرد که دچار تهوع خواهد شد.
بلکوا ناله کنان گفت: خدای من ، زنده است چه باید بکنیم؟….
باخود اندیشید،خب مرگی سریع است. خداوند به همه ی ما کمک کند
این طور نیست ! “
به نظر می رسد کمدی الهی دانته در
داستان بکت همان نقشی را دارد که اودیسه هومر در رمان اولیس. نام بلکوا که همچون نام ددالوس غریب می نماید
از برزخ گرفته شده است.
ملاحظه می کنیم آنهم بدون اقتضای درنگ
درباره ی” ترحم برانگیزی های نادر دانته در دوزخ” که داستان بکت ظاهرا نشان دهنده ی حکمت
مسیحی است ، دانته آن را بسیار خوب تبیین کرده ، نهایتا در مسله ی رنج و مرگ
کاربرد ندارد . با این وجود، نمادپردازی مسیحی و تلمیح
بویژه به آلام و مرگ عیسی مسیح، در اوج داستان کاملا مشهود است.هر چند طرز بیانی” عمدتا سطح پایین!، شکلی از صلیب،خدای من، به طرفش هجوم می بری” این نماد پردازی و تلمیح را مستور
ساخته است. ظاهرا منظور تاکید بر وحشت از شناخت
ماهیت واقعی دنیا بوده است، یعنی وحشت از وقوف بر این حقیقت که هر یک از موجودات
زنجیره ی هستی،بی رحمانه موجودی دیگر را قربانی می کند تا به حیات خود ادامه دهد.
مولف در الفبای گورکن ها توانسته پس
زمینه ای از فرهنگ و زمانه ی نابسامان خود
را به اشتراک بگذارد ، و این که عصیان و
ناکامی خود را در زنجیره ی مرگ و نیستی مطرح
سازد، همانند محتوای داستان” دانته و خرچنگ” پس می بینیم که این داستان را می توان
تا حدی مثل یک واقعه ی معترضه در رمان اولیس تفسیرکرد.
همچون روایتی راجع به زندگی در عصر
جدید با تلمیحاتی به اسطوره ای دیرینه که از یک نظر کلید معنای آن است و زنحیره ی
ظاهرا بی دلیل وقایعی بی لطف که از طریق مضامین مکرر به دقت گنجانده شده در آن،
نهایتا به تجلی مضمون داستان منجر میشود .
اما بخش های زیادی از متن داستان را
نمی توان به این صورت تبیین کرد.مثلا رفتار جنون آمیز و وسواسی و
غیرعادی داستان که اصلا به هوس ها و خرافات دوست داشتنی بلوم شباهت ندارد، به هیچ
وجه در داستان توضیح داده نشده است .
بلکوا
رفتاری مضحک ولی در عین حال ناراحت کننده دارد درست متناسب با احوال شخصیت داستان
گورکن ها . سطر پایانی داستان دانته و خرچنگ جمله
ی” این طور نیست” نیز چنین حالتی دارد. این نخستین بار نیست که نویسنده در مقام کسی که
روایت را بیان می کند ، از بلکوا(که بخش اعظم داستان از منظر اوست) تمایزپذیر میشود، اما یقینا تمایز یاد شده در
این جا به موکدترین نحو برجسته شده است زیرا این دیگر فقط یک اظهار نظر نیست، بلکه
در واقع نفی و عزل صریح قهرمان داستان و اشراق کاذب اوست.
نویسنده داستانش را در جمله ی آخر به
اصطلاح ضایع می کند و این باعث میشود که خواننده نتواند با گنجاندن دلالت های مشوش
کننده ی آن در مقوله ی ادبیات یا ادبیات داستانی خاطر خود را آسوده کند.
به عبارتی در تاویل و تحلیل الفبای گورکن ها ، ظاهرا نزدیکی موضوع و ساختار و نیز مضمون آن بر ویژگی
های داستانی پسامدرنیستی به تدریج برجسته
تر میشود . مثلا قرینه های این داستان بکت در کمدی الهی
دانته که عبارت است از نظم و شکل و معنا دادن به چشم انداز گسترده ی بیهودگی و هرج
و مرج در تاریخ معاصر رنگ می بازد و در عوض هر چه بیشتر پافشاری می شود که هیچ نظم
یا تشکل یا معنایی در هیچ جا یافت نمی شود.
” خورشید به ناچار بر آنچه تازگی نداشت درخشیدن
گرفت” مرفی(murphy)
همان طور که مطلع هستیم داستان دانته و
خرچنگ یادآور آثار جویس و مرفی هم رمان
دهه ی ۱۹۳۰ بکت است. زمان و مکان کسل کننده و مشخص این رمان و موضوع
آن ( جوانی تهدیدست و باخود بیگانه ) که متصورم از برخی جهات شبیه رمان های ایشرود و
اورول است اما باید به نحو کاملا متفاوتی خوانده شود.
بنابراین نویسنده الفبای گورکن ها بدین
ترتیب شیوه ی معمول توصیف ظاهر شخصیت و اشیا را هم به سخره می گیرد ، اما نکته
شایان ذکر در مرفی، نادیده گرفتن سنت های رئالیستی رمان نویسان برجسته ی دهه ی ۱۹۳۰می باشد با جنبه های استهزا بر قرینه های
اسطوره ی آنها .اگرچه این مجموعه داستان بزعمم می تواند نوعی
اقتباس تلقی شود بنا بر مولفه ها و پیوندها مثلا رمان مرفی قالب یا ضرباهنگ
ثابتی را که بتوان به سهولت تشخیص داد برنمی تابد و از طریق در مقابل خوانده شدن
از خود مقاومت نشان میدهد.
بدین
سان این رمان در سطح عرف های خواندن،مقاومت عالم هستی در برابر تفسیر را سرمشق خود
قرار می دهد.
اکنون پرسش مطروحه این می باشد از طلب
معنا در آنچه به معنا بی اعتناست ، چه حاصل؟
همان پرسش هایی که در آثار بکت هم اهمیتی کاملا بنیادی دارند.مقاومت عالم هستی در برابر تفسیر معنادار که
غالبا بر آن تاکیدمیشود، شالوده ی بی
حاصلی برای رمان نویسی است مگر این که همچنین تعمد انسان به کوشش در جهت چنین
تفسیری را به طرز دردناکی نشان دهد بویژه از طریق مرتب کردن خاطرات شخصی به شکل
روایت بار دیگر تمایل دارم از روایت نویسی
بکت یعنی هنگامی که اثر سه قسمتی ملی-۱۹۵۱molly_ ملون می میرد و نام ناپذیر ۱۹۵۳ یادکنم، راویی بی اعتنای داستان های اولیه وی
که بطرز غیر عادی در روایت دخالت میکرد و لفاظی هایش پیشبینی ناپذیر بود، جای خود
را به مجموعه ای از راویان اول شخص داده است که هر چه بیشتر منزوی و از محرک های
حسی محروم اند و از فرط درماندگی می کوشند تا با به یادآوردن رویدادهای گذشته، از
آنچه بر آن ها رفته سردرآوردند.
تناقض
بین بیهودگی این تلاش و اجبار به انجام دادن آن، موجب آرزوی نابودی و سکوت است که
به نوبه ی خود هراس بر می انگیزد و آدمی را وامیدارد تا مضطربانه به بقایای آگاهی
توسل جوید، اما این کار هم تحمل ناپذیر است.
با اشاره ی گذرا نام دیگرمجموعه داستان ” آرزوهای نه چندان بزرگ ” کیکاوسی را مطرح میسازم که نه تنها
عنوانش، تداعی شاهکار “آرزوهای بزرگ” چارلز دیکنزاست بلکه محتوای آن هم به نحوی به همین داستان و اشباح
بخیه خورده است .
البته خطاست که بگوییم همه ی رمان نویسان پسامدرنیست همین مشغله های ذهنی و دل مشغولی های فلسفی بکت را دارند ، ولی اینکه بطور کامل عالم هستی در مقابل کوشش های بی اختیار ذهن انسان برای تفسیر کائنات مقاومت می ورزد و مخمصه ای که آدمی در آن گرفتار آمده به یک مفهوم “معناباخته” است، شالودهی بخش بزرگی از داستانهای پسامدرنیستی را تشکیل میدهد.
الهام عیسی پور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
« مانند چوپان و صحرا»
.
«مانند چوپان و صحرا» گزیدۀ اشعار زنده یاد بهمن کرم الهی است شامل: سی غزل، یک مثنوی، یک غزل مثنوی و بیست و پنج رباعی که از میان اشعار به جای مانده از وی به انتخاب و ویرایش کیانوش کشوری، از سوی واحد آفرینش های ادبی حوزۀ هنری استان لرستان، به تازگی در انتشارات سوره مهر چاپ و منتشر گردیده است.
کشوری در مقدمه کتاب ضمن معرفی بهمن کرم الهی و تشریح مختصات شعر او از جمله: آرمان گرایی، نوستالژی، اسطوره گرایی، توجه به عرفان ذوقی و معرفت شهودی و در عین حال طرح مسایل اجتماعی و زبانی ساده و صمیمی همراه با نوآوری در ترکیب سازی با استفاده از ظرایف و ظرفیت های زبان فارسی… آورده است: در انتخاب اشعار سعی بر آن بوده است تا مجموعه، ضمن برخورداری از کیفیّت ادبی به لحاظ معیارهای زیباشناختی، در برگیرندۀ حقیقتِ جهان بینی و اندیشۀ شاعر نیز باشد. کارِ انتخاب با در نظر گرفتن این نکته بوده است که اساساً آثار یک شاعر در طول حیات ادبی خود از ابتدا تا پایان، بسته به نوع نگاه و نیز تجربیّات کسب شده در فراز و فرود زندگی در مقاطع و شرایط مختلف و ظهور و بروز تحولّات روحی و درونی و میزان اندوخته های فنّی هنری و ادبی، از کیفیت یکسان و لزوماً مطلوب حتّی از منظر خالق آن آثار برخوردار نیست و از طرفی برای معرفی درست و نمایاندن ترازِ کارنامۀ هنرمند به ویژه هنرمندی که در قید حیات نیست لاجرم می بایست مبنای انتخاب، علاوه بر نشان دادن سیر تکوینی و تکمیلی اشعار از منظر فکری و فنّی، کیفیّت ادبی آن-دست کم به صورت نسبی- باشد. همچنین در ویرایش اشعار انتخاب شده تلاش بر آن بوده تا چهارچوب کلی و اساسی ذهن و زبان خالق اشعار حفظ شود و شاکِلۀ اشعار همان باشد که شاعر پدید آورده است.
بهمن کرم الهی زاده بیست و ششم بهمن ماه
سال ۱۳۵۲ در شهر خرم آباد در شانزدهم تیرماه سال ۱۳۸۰ طی یک حادثه تصادف با ماشین در
شهرستان دورود چشم از جهان فرو بست و در قبرستان روستای سیاه پوش شهرستان سلسله به
خاک سپرده شد.
آیین رونمایی از مجموعه شعر «مانند چوپان
و صحرا» روز شنبه اول آبان ماه سال جاری با حضور خانواده و دوستان شاعر فقید بهمن کرم
الهی و جمعی از شاعران لرستانی در شهرستان سلسله برگزار شد.