شعری از شیلا شکوهی فر

شعری از شیلا شکوهی فر

. ۱

تو یادت نمانده

که ماهى ها در قلبت
چگونه تاب آوردند درد آلزایمرى را که هرگز دچارش نشدند
تو یادت نمانده
و به یاد هم نخواهى آورد
که چرا
یک کلمه
یک تصویر
یک صدا
یک عطر

اینهمه تو را به درد میاورد

 

۳٫

حرف ها هیچوقت شکل بغض سنگین نشدند
که مازاد حجمشان
،بریزد بیرون و حالت شعر ها
تو را از خود چند لحظه پیشت جدا کند
بغض، حساب و کتاب دارد
امروز نیاید فردا میاید
حرف ها اما
جنین مجهول زهدان ذهن اند
که گره خورده اند به قاعده ى یک مشت حس بى سر و ته
و شاید
یاخته هاى کلماتت
بعد از مرگ ناگفته هات
همچنان در ذهنت باقى بماند
و تو هرگز نفهمى
که چگونه باید برسانى شان
به زبان

 

۳٫

قصه هاى به سر رسیده
زیر پوستِ خیال
جریان دارند
هنوز
..

 

۴٫

اینجا
در قلب من
ماهی ها
در تپش ثانیه ها
برای دیدن تو
نفس نفس میزنند

آنجا
در قلب تو
آب از آب تکان نمیخورد