شعری از علی قربانیان
شعری از علی قربانیان
یک سرفه ی زمستانی
و به خس خس می افتد
قارقار محبوس در سینه
یک شعر تمام سپید
روی زمین افتاده است
یک شاعر تمام سیاه
روی شعری یخ زده
با بال های بی جان راه می رود
یک خس خس شاعرانه
یک قار قار محبوس
کلاغ ها شاعرانه ترین زمستانند