پرونده ای برای فرناندو پِسوآ/ ابوذر کردی (قسمت دوم)
O DOS CASTELOS
A Europa jaz , posta nos cotovelos:
De Oriente a Ocidente jaz , fitando ,
E toldam-ilh românticos cabelos
Olhos gregos , lemrando.
O cotovelo esquerdo é recuado ;
O direito éem ângulo disposto .
Aquel diz Itália onde é pousado ;
Este diz Inglaterra onde , afastado ,
A mão sustenta , em que se apoia o rostro .
Fita , com olher sfíngico e fatal ,
O Ocidente , futuro do passado .
O rosto com que fita é Portugal .
میان قلعه ها
اروپا ، کمربندی می نماید
با پهلوهایی نامعلوم :
کمربندی از شرق تا غرب
مبهوت کنان
و موهای خیالیخود که پنهان مانده اند
با چشم های یونانی اش
که خاطره ای در خویش دارند .
سمت راست کمرگاه
اندکی فرو رفته
اما در چپ ،
یک گوشه ی آماده به کار است .
پهلویراست می گوید:
ایتالیا به خاک فرو نشسته
پهلوی چپ حکایت می کند
که انگلستان دور افتاده .
چون دست یک حامی
که تکیه گاه ما است .
مبهوت چون نگاه ابوالهول
– مرگبار
و غرب ، آینده ای در گذشته است .
با صورت مبهوت خود
پرتغال .
ULISSES
O mito é o nada que é tudo .
O mesmo sol que abre os céus
É um mito brilhante e mudo –
O corpo morto de Deus ,
Vivo e desnudo .
Este , que aqui aportou ,
Foi por não ser existindo .
Sem existir nos bastou .
Por não ter vindo foi vindo
E nos criou .
Assim a lenda se escorre
A entrar na realidade ,
E a fecundá – la decorre .
Em baixo , a vida , metade
De nada , morre .
اولیسز[۱]
اسطوره ، چیز نیست
می تواند هیچ کس باشد .
چون خورشیدکه آسمان ها را می گشاید
– اسطوره ای درخشان و لال
چون جسد مرده یخدا
سرزنده و عریان .
او که اینجا زیسته بود
نمی اگزیست[۲] .
بی اگزیستانس
برایمان بس بود .
می خواست نرود
اما برده شد
و ما قوام گرفتیم.
گویا ، افسانه خواهد مرد
وقتی پای میان واقعیت بگذارد ،
این ملتقای فراموشی است .
میان هبوط
زیستن ، میانه ی نیستی است
مرگیدن .
) قهرمان حماسه ی اودیسه منسوب به هومر شاعر نابینای یونان باستان [۱]
) ترجمه ی این سطر به دلیل بینش های اگزیستانسیالیستی پسوآ کمی مشکل ساز شد . مجبور شدیم همچون روال شاعر از واژه ی اگزیستانس یک فعل فارسی بسازیم همچون روش سیاوش جمادی در ترجمه ی هستی و زمان مارتین هایدگر که از این نوع فعل سازی بهره گرفت . [۲]