نقدی بر «با چتر به خواندنم بیا» از مینا آقازاده / سلبی ناز رستمی
عمق گرایی خیال در«با چتر به خواندنم بیا» سروده ی ِ مینا آقازاده
سلبی ناز رستمی
مینا آقازاده شاعری با روحیه ای تلطیف یافته در مجموعه اشعاری چون؛”از من کوچ نکن”( ۱۳۸۳/نشرالهه ناز)،”باید ستاره ای روشن کنم”(۱۳۹۳/نشر اردهال)،”با چتر به خواندنم بیا”(۱۳۹۳/نشر فصل پنجم) به دنبال سپیدگویی رفته تا با روند عجیب خود شعری را بیافریند که مخاطب امروز را در تقابل با دو دنیا روبرو نماید،آنگاه در روندی عاطفی- احساسی به دنیایی بزرگتر وبه مراتب مهربان تر ازحد تعارف برای مخاطب چه از لحاظ احساسی و چه از لحاظ همدردی هم سو با خودِ شاعر و گاه خواننده ی اشعارش طی کرده باشد.
شاعری با آگاهی از تأثیر حظ و خوشی بر روح و روان مخاطب ،می کوشد اغتنام فرصت های زندگی ، عشق ، عاطفه را در جهانی که مصایب و بارهای مشقت بارش ورای تحمل آدمی ست، با دنیایی خیال انگیز، شاداب را از دریچه ای دیگر با جلوه های تناور زندگی درهم آمیزد. از این رو این گونه به نظر می رسد که “عشق” محور اندیشه و شاعرانگی وی را می سازد. نگاهش نه از نوع نگاه «نقد به نسیه دادن » می باشد ،بلکه در کسوت شعرهایش حوزه های متعددی موج می زند که با چند بار خوانش می توان با تکیه بر اغتنام مجال های زندگی ،گریزی جاودانه نیز به مرگ داشت.
دراشعارش واژه ها دقیق و عمیق در کنار هم آرمیده اند به گونه ای که نمی توان به جای لفظی ،لفظ دیگری را – چه از لحاظ معنا و مفهوم و چه از لحاظ اعجاز فصاحت وبلاغت گنجاند. شعری موجز با حال و هوایی امروزی ،بکر و دست نیافتنی که مخاطب را تا ساعت ها سرشار از تفکر و انرژی می کند. اندیشه های عاشقانه اش فضیلتی را دنبال می کند که در ورای آن اشراق نیز به نوعی در حجاب ابهام تنیده می شود. چرا که در زبان شعر، شاعران برای تهیج ذهن خواننده، سعی بر آن دارند که شعری در خور فهم وجلا دهنده ی آیینه ی روح بنمایاند که در آن شاعر به گنجینه ای می ماند و شعرش نیز بازتاب گنجور احساسش!
زبان در اشعارش صریح، ساده، روان اتفاق می افتد. حتی استفاده ی صریح از تشبیهات نیزدر محاصره ی کلمات پیش پا افتاده نیست. کلمات سرشار می شوند و گاهی نیز آن قدرخالی که پای توان فهم را به سرآغاز شعر برمی گرداند. محوریت تمرکز در مجموعه شعر”با چتر به خواندنم بیا” نیز خود به طریقی مخاطب را با احساس های مشترک و تجربه های مشابه درگیر می کند. شاعرگاهی نیز در لایه های پنهانی شعر برای بیان از فضاهایی سر در می آورد که برای خواننده زیبا ، ملموس و نیز سهولت در انتقال معنا به راحتی صورت می پذیرد. صداقت در کنار عنصر عاطفه تجربه های خصوصی شاعر را آشکار می کند. البته این عاطفه از نوع عاطفه ی فروغ یا شاملو نیست ،بلکه در حصار عواطف فردی ست. وای کاش آقازاده به این عنصر بال پرواز می بخشید و خودرا از مدار کوچک عواطف رومانتیکِ فردی رها می کرد و به دنیا می رسید. البته این احساسش نیز بی تاثیر نبوده است.چرا که شعر زنان امروز ما احساسات میان تهی بیشتری را درخود جمع کرده ،امادر اشعار مینا آقازاده این نی توخالی موسیقی عجیبی را در نت نت کلماتش به بار نشانده است و این می تواند در شعر زنان امروز امتیاز ارزنده ای برای شاعر باشد.
این دست های توست
یادست های باد؟!
که باز می کند
گره ی روسری ام را
نکند در یک کاسه است
دست های باد و دست های تو!
(از مجموعه اشعار “با چتر به خواندنم بیا”/۱۰)
“باچتر به خواندنم بیا” نامی تأمل برانگیز برای این مجموعه شعر می باشد. نام کتاب ملهم از همان فضاهایی ست که حرکت یا عدم حرکت به چتبره ی فراخ زندگی نشت کرده و وی را شاعر ابرهای آبستنی می کند که هر آن مخاطب را با اصابت رعشه ای به ذهن گرایی های فردی نیز می کشاند. لذت ،نفرت در آن واحد برای خواننده دست یافتنی می شود. انتقال عاطفه پرشتاب تر،سریع تر از چیزی می باشد که بتوان کنترلش کرد. آقازاده این گونه دست و پای مخاطب را می بندد.
«مؤنث گرایی»تفکری نیست که دراشعار آقازاده دنبال شود.جنسیت حتی در شعرهایش پای بند اصولی ست که هیچ گاه میل به دیده شدن نداشته است. شعر می تواند از دل هرکسی جوشیده باشد. شکافتن و شکفتن عنصرعاطفه در اشعار آقازاده از آمیزه های بارز این مجموعه است که لذت حاصل از آن را با “آهی” نیز نمی توان خواباند. قطعا”چنین اشعاری ازحیث زیبایی، موجز بودن در لطافت کلام قابل ستایش می باشد.
به بال های سپیدش
اعتمادی نبود
هوا اگر سیاه می شد
این پرنده بی گمان
مرا جایی
میان زمین و آسمان
رها می کرد.
(از مجموعه اشعار “با چتر به خواندنم بیا”/۲۲)
در اشعار آقازاده نیز تشبیهات موجب شکل گیری در شعرهایش گشته که به راحتی می توان دراین مجموعه شعر برای انواع تشبیه برمبنای تقسیم بندی درکتاب بیان ومعانی سیروس شمیسا وهمچنین استعاره که خود از نوع متعالی دراین مبحث می باشد، مورد بررسی و کنکاش قرار داد. شاعر نیز مثل هر کسی برای بیان مافی الضمیر خود از تشبیه چیزی به چیز دیگر ابایی ندارد. چرا که بازتاب دنیای شاعران در همین مشبه به ها خلاصه می شود. اشعاری رمانتیک ،زیبا ، قابل تأمل و تعمق که هر کدام با وجه شبه هایش دنیایی را تسخیر می کند. در این مجموعه عمده تشبیهاتی که تاثیر بسزایی در بافت و ساختار اشعار آقازاده داشته این گونه بازتاب پیدا می کند:
الف) تشبیه بلیغ (تشبیهی متشکل از مشبه و مشبه به)
در این نوع تشبیه که شاعر سعی دارد با دخل و تصرف در ذهن و مشاعر مخاطب القای چیزی را با قدرت و کشش این نوع تشبیه برآورد کند. مثلا” شاعر می گوید:
خیال من / پراز خیابان هایی ست (ص۷۶)
بالشم را که می تکانم /گرد وخاک ِگریه /بلند می شود.(ص۶۴)
در ایستگاه لب هایت /می ایستد.(ص ۶۱) و…
در حقیقت شاعر با تحکم و هوشیاری به خواننده تلقین می کند که خیال پراز خیابان است با رفت وآمدهای مکرر. یعنی اینکه قدرت تصمیم گیری برای مخاطب نمی گذارد. وهمچنان از زاویه ای دور ودراز سعی در اثبات گفته هایش دارد. مخاطب را هم شأن با خود نمی داند. افراط و تفریط در دخل و تصرف به ذهن خواننده چیزی نیست که شاعر را دست و پابسته به خدمت آن بگمارد. این نوع تشبیه هم بی رحم است و هم غیر قابل توصیف. به هرحال آقازاده در القای فضای ذهنی خود به مخاطب می خواهد برخوردی متعادل تر داشته باشد.
شاید آخرین فریادهای تو
در گوش صدف ها مانده باشد.(ص۴۸)
لفظ (شاید)با نشان دادن تردید و گمان شاعر- برخلاف شعر “خیال من/ پراز خیابان هایی ست”که از قاطعیت یقین عمیقی بر خوردار بود،در اینجا اما شاعر و مخاطب بیشتر به درک متقابل از همدیگر برمی آیند. حتی مخاطب از زاویه نگاه شاعر به دنیا نگاه می کند. شاعر مخاطب می شود و مخاطب شاعر.
ب)تشبیهات فانتزی و مخیل محور
در این گونه تشبیهات شاعر مخاطب را از دنیای واقعی دور کرده و همراه با او وارد دنیایی فانتزی ،رومانتیک با حال و هوایی غیر واقعی می شود.
با چشم های روشنم
چراغانی کرده ام کوچه را …(ص۴۶)
در چشم من
-این آرامگاه ابری
باران های زیادی مرده اند…(ص۴۳)
مرگ را تاکنون
ندیده ام
هر وقت من رسیدم
او رفته بود. ..(ص۴۰)
به دیوار،نیاز نیست
تیغه ی چشم هایت
مرزِمیان من و توست…(ص۳۹)
از این دست تخیلات محض درمجموعه اشعار”با چتر به خواندنم بیا”از باروری بیشتری برخودار می باشد. البته فاصله گرفتن از دنیای واقعی در شعر شاعران امروز که به نوعی فراز از دنیای نامبارک کنونی می باشد خود در متعالی کردن اشعار فانتزی هم ِ تمام دارد. درمواجهه با چنین اشعاری ،مخاطب بیشتر احساس لذت و تمکین می کند. تخیلات بکر و باکره با تار و پود تشبیهات در فضایی آرمانی به دور از هرگونه دلنگرانی و دغدغه های مادی حقیقتی که آرام و سطحی از کنارش گذشته ایم را با زبانی مخیل وار به تصویر می کشد. رسالتی که شاعر آن را دنبال می کند از همین منظر اندکی پیچیده تر دنبال می شود. تخیل به لباس ابهام تنیده شده و چنان دوخط موازی با شاعر و مخاطب پیش می رود.
امروز که از جاده می گذشتم
راهزن «مرگ »را دیدم
در معبر لحظه ها
ایستاده بود و باز
راه «زندگی »را
بندآورده بود!
(از مجموعه اشعار “با چتر به خواندنم بیا”/۲۶)
آقازاده با آوردن افعالی مثل (می گذشتم) به نوعی اتفاقاتی را تداعی می کند که در دنیای خیالی برای نجات لحظه ای زندگی درآن غرق می شود. گاهی نیز چنان در درون خود روانه گشته و از عشق ِنافرجام و ناکام خود به صراحت یاد می کند که مرگ نیز نمی تواند همپای وی پیش رود. البته شاعر با یک دروغ زیبا و شاعرانه هشدار و آگاهی را به مخاطب اشعارش گوشزد می کند. دراین راستااحساسات وعواطف،صریح، روشن بی هیچ مغلق گویی به خواننده منتقل می شود. گاهی نیز آنقدر مبرهن و سلیس از چیز غیر واقعی صحبت می کند که گویی وجودش همیشه بوده و ما سرسری از کنارش عبور کرده ایم.
سکوت
این هماغوشی لب ها را
بر هم نزن
بی فایده است
حرف ها
از گوشه ی چشم هایت
بیرون زده است .
(از مجموعه اشعار “با چتر به خواندنم بیا”/۱۱)
آقازاده در شعر به شکل هنرمندانه ای صنعت ادبی جان انگاری را در یک مفهوم ذهنی به کار برده است. سعی دارد از افتادن در دام بازی های زبانی خوداری کند،اما هرچه بیشتر پیش می رود ،این بازی ها عمیق تر از دل و جانش سرریز می شود . عنصر تخیل نیز همپای عاطفه دراشعار آقازاده جولان می دهد. در حقیقت هر دو عنصر مثل سایه و نور همراه و همگام با هم به شکل آرامی در حرکت می باشند. شفیعی کدکنی تخیل در شعر را عبارت از کوششی می داند که ذهن شاعر در کشف روابط پنهانی اشیا دارد. شاعر به خوبی از عهده ی این کشفیات برآمده است.
وناگهان مرگ می آید
زندگی نکرده ات را
مثل سیگاری
حلقه حلقه دود می کند
وآب از آب زندگی
تکان نمی خورد!
(از مجموعه اشعار “با چتر به خواندنم بیا”/۲۵)
Stephen ullmann (استفن اولمان) می گوید وقتی جه شبه رادر مشبه و مشبه به می گردیم در حقیقت بایستی در همان لحظه نیز به اختلاف مابین آن دو هم بپردازیم. در اشعار آقازاده نیز این اختلافات به چشم می خورد. گاهی هم مخاطب را برسر ذوق نشانده واز همان منظر به چالش می کشاند. عصاره اشعار شاعر در همین تشبیهات خلاصه می شود . به هرحال شعری منسجم با زبانی گرم، روان ، صمیمی که تنها دراشعار فانتزی اش می توان تصویری از شاعرانگی را احساس کرد. تصاویری که شاعر درآن زیست کرده ، بالیده ، خندیده و گریسته است. از همین منظر می توان موضوع اشعار آقازاده را فقط در مرگ ، زندگی و عشق خلاصه کرد. با عنایت به مقدمه ای که شاعر در آن نیز نگاشته این استطاعت احساسی بیشتر نمود پیدا می کند. شاعر کمتر به مسائل اجتماعی می پردازد وکمتر شکوه و گلایه می کند. گاهی این حال و هواها را می توان در ترکیبات و افعالی چون:آلبوم گورستان، هماغوشی لب ها ، سرخ و سفید، لحظه های مرده ، خاطرات خاک خورده ، دست هایی عاشق ، آسیاب تنهایی ، زخم های کهنه، حرفهای بارانی ، نیشم می زند،عریانی فاجعه و…که هر کدام با وفور تصاویر خیالی در تنگا تنگ عاطفه چنان پیش می روند که هر دو با هم ودر کنار هم می توانند قدرت آفرین باشند. البته به قول تی.اس.الیوت و ولبور اسکات که می گوید:«گرچه ادبیات تخیلی لزوما نیازمند به کار بردن تصاویر خیالی نیست و چه بسا اشعار خیال انگیز موفقی که خالی از تصویرند.» امادر مجموعه به کار بردن افراطی تخیل در حقیقت ذهن را از حقیقت موجود دور کرده و مخاطب را بر سر انتخاب دو راهی قرار می دهد. البته این تخلیل فانتزی در اشعار شاعر حد اعتدال را در نوردیده و بین ذهن و مشاعر مخاطب احترام قائل می شود.
هرشب
پشت پلک های من
خوابت می برد
ومن این گونه تا صبح
با رویای تو
بیدار می مانم.
(از مجموعه اشعار “با چتر به خواندنم بیا”/۵۸)
شاکله ی شعر شاعر در تخیل بسامد پیدا می کند. عنصر زبان را بی هیچ عذر و بهانه ای چنان در اختیار می گیرد که گویی تصاویر فانتزی و خیالی فقط در واکنش و کنش با تصاویر دیداری و عینی می تواند با مخاطب ارتباط بر قرار نماید. ومخاطب گمان کند که این ژانر دلپذیر وجود دارد.
هوا سرد بود
تو رفته بودی
اجاق حجله
روشن بود و همه
دور «نبودنت»
جمع شده بودند.
(از مجموعه اشعار “با چتر به خواندنم بیا”/۶۹)
سبک و سنگین کردن ابزار زبانی در این نوع اشعار خود می تواند پیامد مثبت و منفی در برداشته باشد. گاهی سبک کردن زبان از این عنصرهای تزیینی- تصنعی وکلیشه ای سبب می شود که مخاطب بی هیچ سوادی با آن همذات پنداری نمایدو از آن به اوج لذت نیز دست بیازد. البته در عصر حاضر این زبان بیشتر مورد توجه شاعران قرار گرفته است. زبانی که کمتر از عنصر تخیل بهره جسته و بیشتر با احساس مخاطب در هم آمیخته باشد. چرا که قدرت بیان در این گونه اشعار عمیق تر و سخت تر از شعر های تصویری به معنای بلاغی آن می باشد.
صدای خام من
در کوره ی سکوت
آبدیده می شود.
و قالب قالب
فریاد های سرخ بیرون خواهد آمد.
(از مجموعه اشعار “با چتر به خواندنم بیا”/۶۰)
شاعر از همین مقوله (تشبیه) نوعی آشنازدایی از گونه ی ابهام را درذهن مخاطب به تجسم می کشد. بر پایه همین درگیری زبانی و معنایی درحقیقت حساسیت و تامل درخواننده نسبت به اشعار عاشقانه ی شاعر اندکی فراتر می رود. او گاهی از عوامل اعتلای ادبی درجهت اعتراض نیز بهره می گیرد. عنصری که علاوه بر تاثیر عمیق آن یکی از وجوه زیبا شناسی نیز در اشعارش محسوب می شود. اما گاهی نیز وفور تشبیهات از لذت عمقی شعرش می کاهد. می توان اینگونه گفت که آقازاده از تکرار تشبیهات مکرر در اشعار دیگرش واهمه ای ندارد. این درحالی می باشد که مخاطب می داند آن را در همین گوشه و کنار “با چتربه خواندنم بیا” پیش از آن ، لذت حاصل از این محصول را چشیده است.
جای ساعت
صدای تو هر صبح بیدارم می کند
هراسی از چرخش عقربه ها نیست
بگذار صدای تو مدام
زنگ بزند.
(از مجموعه اشعار “با چتر به خواندنم بیا”/۴۵)
شاعر می داند که شعر در زبان اتفاق می افتد و این مسئولیت خطیری است که شاعر را ملزم به نوعی بازی با کلمات ،روبرویی با نحو،استفاده از بدیع و موسیقی و…می تواند خواننده ای دائمی داشته باشد. به نظر من ساده نویسی به شکل زیبایی در این مجموعه نشسته است. هر چیز ساده، زیبایی منحصر به فردی در شفافیت شعر بر عهده می گیرد. شعری زلال که برآمده از ذهنی زلال می تواند در اقناع مخاطب دست داشته باشد.
بسیاری از شعرهای این مجموعه تجربه های سه سطری ،چهار سطری و یا پنج سطری می باشند که شاعر گاهی با تقطیع درستی آن را سر و سامان نداده است. وگاهی نیز به روح کاریکلماتور نزدیک می شود. این تجربه ها با سه مجموعه شعری که شاعر دارد ،در یک نقطه ای می بایست به پختگی می رسید. ولی این نیز نمی تواند از لذت اشعار خانم اقازاده بکاهد. چرا که غرض نوشیدن وسرکشیدن کاسه ی سکرآور شعری ست که مخاطب را سر نشاط نشاند و خماری از دل و دیده بیرون کند. لذتی هوشیارانه با خوانش یک شعر کوتاهِ فشرده، احساسی به مراتب عمیق تردر روح و روان خواننده به جا می گذارد. برانگیختن احساسات و عواطف در همان فشردگی شعر کار هرکسی نیست.
در سطح فکری نیز اشعار آقازاده وام دار یک نوستالژی عاشقانه ی دلچسب در قلمرو شعر معاصر است. گاهی تجربه های شاعران دیگر نیز چون شعر شمس لنگرودی ،گراناز موسوی و…به وضوح خودرا نشان می دهد. البته با زبان و بیانی که مختص خود شاعراست که با اشراف کامل از این تنگناها ،با زنگ خطری در یک بزنگاه به نجات شعرش می آید. ازاین بابت شعر شاعر موفق تر عمل می کند. این درحالی می باشد که حوادث تلخ و اوضاع نامساعد روحی – روانی در شکل گرفتن اشعار بدبینانه و آثاری که نوامیدی و افسردگی را در خود جاری دارند ،فراهم می کند. ومن یقین دارم که سبک شعری خانم آقازاده سبک شعری جوان پسندی است که می تواند سال ها در دل و جان هر بنی آدمی رسوخ کند، عاشق نماید وبه دنبال پهن کردن بستری نو در آفرینش شعر معاصر باشد.
برایت یک شعر روشن کرده ام
که تاآمدنت،
خاموش نخواهد شد.