شعری از مرضیه آقارضایی (برگزیده جایزه ادبی آوانگاردها)
شعری از مرضیه آقارضایی (برگزیده جایزه ادبی آوانگاردها)
تمام رنگی
چشمهایت را ببند
و فکر کن همینجا که تکیه ندادهایم
دیوار بوده
و فکر کن به بازیهامان
اتاق را با چادر نصف کن
چادر را با همسایهی بالا نصف کن
و سعی کن برای دوربینها دست تکان بدهی
و سعی کن دستهایت را
از دهان سگهای زندهیاب بگیری
و برای دوربینها تکان بدهی
زبان بکش
زبان بکش روی این روز که برفهایش آب نمیشوند
پرتاب کن مشتهایت را پر از گلوله
فواره زده خون
سفیدیها را میپوشاند سیاهیها را
تو زبانات را بکش
داغ! زیر این بمبها که از آسمان میریزند
داغ! زیر این چادر روی اندام فرمانده
چشمهایت را نبند
سرما را در جیبهایت بگذار
واقعیت را در جیبهایت بگذار
جیبهایت را در دستهای سربازان
که خالی نمیشوند
بگذار خانه را بردارند
همهچیز را بردار
عروسکهای خاکی پیراهن صورتی لبهای صورتیات را بردار
و از پشت این کامیون پایین بیانداز
بچگیات را پایین بیانداز
واقعیت چیز دیگریست
که ردّ اشکهایت
شور / سیاه / تا زیر گردن
زُل بزنی به یک نقطه زل بزنی
آنقدر که آن مرد خوشاش بیاید
دوربیناش را بچرخاند
سربازها را عقب بزند
و ما را از پشت چند اینچ بیشتر
تمام رنگی
نشان بدهد.