معرفی برنده ی جایزه ی سِروانتِس۲۰۱۴ / معرفی و ترجمه ی شعر از اسپانیایی به فارسی : ابوذر کردی
معرفی برنده ی جایزه ی سِروانتِس ۲۰۱۴
معرفی و ترجمه ی شعر از اسپانیایی به فارسی : ابوذر کردی
بالاخره برنده ی جایزه ی ۱۲۵ هزار یورویی سِروانتِس در سال ۲۰۱۴ که یکی از معتبرترین جایزه های فرهنگی و ادبی کشورهای اسپانیایی زبان دنیا است ، هفته ی گذشته توسط وزارت فرهنگ کشور اسپانیا مشخص گردید .
خُوان گویتیسولو گای ( Juan Goytisolo Gay) نویسنده، روشنفکر و شاعر کشور اسپانیا است . وی متولد ۵ ژانویه ی ۱۹۳۱ در شهر بارسلونا است.
خُوان دو برادر دارد که هر دو نیز از نویسندگان و شاعران نامدار معاصر اسپانیا هستند : خوزه آگوستین گویتیسولو ( José Agustin Goytisolo ) ( 1928 -1999 ) و همچنین لوئیس گویتیسولو ( Luis Goytisolo ) ( ۱۹۳۵ )
خُوان در اسپانیا به عنوان یک نویسنده شناخته می شود وی بیش از ده کتاب در حوزه ی داستان به رشته ی تحریر در آورده است ولی در این میانه نیز ، دستی بر شعر دارد .
خُوان داستانی دارد به نام ” فضیلت های پرنده ی تنها ” (Las virtudes del pájaro solitario ) که می شود گفت به اقتباس از داستان سیمرغ عطار نیشابوری نگاشته شده است .
در ذیل ارتجالاً به ترجمه ی یک شعر خُوان بسنده می کنیم و معرفی بیشتر آثار و ترجمه ی کارهای وی را به آینده و آیندگان می سپاریم .
Nadie está solo
En este mismo instante
hay un hombre que sufre,
un hombre torturado
tan sólo por amar
la libertad. Ignoro
dónde vive, qué lengua
habla, de qué color
tiene la piel, cómo
se llama, pero
en este mismo instante,
cuando tus ojos leen
mi pequeño poema,
ese hombre existe, grita,
se puede oír su llanto
de animal acosado,
mientras muerde sus labios
para no denunciar
a los amigos. ¿Oyes?
Un hombre solo
grita maniatado, existe
en algún sitio. ¿He dicho solo?
¿No sientes, como yo,
el dolor de su cuerpo
repetido en el tuyo?
¿No te mana la sangre
bajo los golpes ciegos?
Nadie está solo. Ahora,
en este mismo instante,
también a ti y a mí
nos tienen maniatados.
هیچ کس تنها نیست
در چنین لحظه ای
انسانی هست که رنج می برد
انسان که شکنجه می کشد
انسانی تنها برای عشق
برای آزادی .
مهم نیست کجا به دنیا آمده
به چه زبانی حرف می زند
رنگین پوست است یا نه
نامش چیست
اما در چنین لحظه ای
هنگامی که چشم های تو
شعر کوچک مرا می خواند
آن انسان وجود دارد
می خروشد
فریادش شنیده می شود
فریادی که آزار می دهد جانوران بیابان را
اما او لبانش را گاز می گیرد
چیزی به زبان نمی آورد
مبادا دوستانش چیزی بشنوند
آیا صدایش را می شنوید ؟
یک انسان تنها
یک انسان دربند که فریاد می زند
او وجود دارد
در بسیاری از نقاط دنیا
فقط به داستان وی بسنده کنیم ؟
حس نمی کنی همچون من ؟
درد پیکره ی او را ؟
آیا در تو تکرار نمی شود ؟
خون چگونه در اندام تو می چرخد
به زیر چنین ضربه هایی مهلک ؟
هیچ کس تنها نیست .
اکنون
در چنین لحظه ای
همچنین برای من و برای تو
برای ما
انسان هایی در غل و زنجیر هستند .