بیانیۀ شعر حجم

(espacementalisme) حجمگرائی

حجم‌گرایی آنهایی را گروه می‌کند که در ماوراء واقعیت‌ها، به جستجوی دریافت‌های مطلق و فوری و بی‌تسکین‌ اند. وعطش این دریافت‌ها هر جستجوی دیگر را در آنها باطل کرده‌ است.

مطلق است برای آن‌که از حکمت وجودی واقعیت و از علت غایی آن برخاسته است و،‌ در تظاهر خود،‌ خویش را با واقعیت مادر آشنا نمی‌کند..

فوری‌ست برای آن‌که شاعر در رسیدن به دریافت، از حجمی که بین آن دریافت و واقعیتِ مادر بوده‌ است – نه از طول – به سرعت پریده‌‌است، بی‌آن‌که جای پایی و علامتی به‌جا بگذارد..

بی‌تسکین است برای آن‌که، به جستجوی کشف حجمی برای پریدن، جذبۀ‌ حجم‌های دیگری‌ست که عطش کشف و جهیدن می‌دهد.

تاملی بر سر این حرف می‌کنیم :

از واقعیت تا مظاهر واقعیت، از شیء تا آثار شیء، فاصله‌ای‌ست، فاصله‌هایی‌ست؛ فاصله‌هایی از واقعیت تا ماورا آن. از هزار نقطۀ یک چیز هزار شعاع برمی‌خیزد، هر شعاع به مظهری در ماورا آن چیز می‌رسد، و واقعیت با مظاهر هزارگانه‌اش با هزار بعد وصل می‌شود. شاعر حجم‌گرا، این فاصله را با یک جست طی می‌کند؛ تند و فوری. و بدین‌گونه،‌ از واقعیت به سود مظهر آن می‌گریزد. هر مظهری را که انتخاب کند، از بعدی که بین واقعیت و آن مظهر منتخب است با یک جست می‌پرد، و از هر بعد که می‌پرد، از عرض، از طول و از عمق می‌پرد. پس از حجم می‌پرد، پس حجم‌گراست. و چون پریدن می‌خواهد، به جستجوی حجم است.

اسپاسمانتالیسم، سوررئالیسم نیست. فرقش این است که از سه بعد به ماورا می‌رسد. و در این رسیدن فقط در یک‌جا با هم ملاقات می‌کنند: در جهیدن از طول؛ گرچه در این‌جا هم جست، فوری‌تر است..

حجم‌گرا در این جست خط‌ سیر از خود به جا نمی‌گذارد. در پشت سر تصویر او سه‌بعد طی شده است. و این سه بعدِ طی شده، اسکله می‌سازند تا خوانندۀ شعر حجم را به جایی برساند که شاعر رسیده است..

خواننده، مشتاق، عبور از اسکله را به تانی یاد می‌گیرد و خواننده‌ی معتاد می‌شود، معتاد قصار، معتاد رسیدن به ماورا با عبور از حجم، به همان جایی که شاعر حجم رسیده است. در آن‌جا، شاعر برای گفتن، حرفی ندارد. شرحی ندارد. و ناگاه چیزی را به زیان می‌آورد که حیرت و راز است. همان چیزی را که ساحران، پیغمبران، وداخوانان، برهمنان، پیام‌آوران کفر، پیام‌آورانایمان به لب آورده‌اند، یعنی شعر، خود شعر..

حجم‌گرایی نه خودکاری‌ست، نه اختیاری. جذبه‌هایی ارادی‌ست یا اراده‌ای مجذوب است. جذبه‌اش از زیبایی است، از  زیباشناسی‌ست. اراده‌اش از شور و از شعور است. از توقع ِفرم و از دل‌بستن به سرنوشت شعر..

نه هوس است، نه تفنن. تپشی‌ست خشن و عصبی. تپش آگاه برای هنر شاعری در انسان دیوانۀ شعر، که خطر می‌کند که از قربانی شدن نمی‌ترسد..

شعر حجم، شعر حرف‌های قشنگ نیست. شعر کمال است، در کمالش وحشی‌ست و در کشف زیبایی خشونت می‌کند..

عتیقه نیست، ولی از بوی باستان بیدار می‌شود.

تغییر جا دادن واقعیت هم نیست؛ در زندگی‌ی روز و در زبان کوچه توقف نمی‌کند. شاعر حجم‌گرا، همیشه بر سر آن است که واقعیتی خلق کند ناب‌تر و شدیدتر از واقعیت روزانه و معمول. :

ما تصویری از اشیا نمی‌دهیم، منظری از علت غایی آنها می‌سازیم. و عواملی را که بدین‌گونه وام می‌گیریم، در جایی دوردست با فاصله‌ای از واقعیت می‌نشانیم..

کار شعر،گفتن نیست. خلق ِیک قطعه است؛ یعنی شعر خودش باید موضوع خودش باشد..

فصاحت و جستجوهای زبانی رویای ما نیست، ولی جادوی عجیب واژه‌ها را در کارمان فراموش نمی‌کنیم..

شعر حجم، از دروغ ایدئولوژی و از حجره‌ی تعهد می‌گریزد،‌ و اگر مسئول است،‌ مسئول کار خویش ودرون خویش است؛ که انقلابی‌ست و بیداراست. و اگر از تعهد می‌گوید، از تعهدی نیست که بر دوش می‌گیرد، بل از تعهدی‌ست که بر دوش می‌گذارد؛ چراکه شعر حجم به دنبال مسئولیت‌ها و تعهدهای جهت داده شده، نمی‌رود. به درون نبوت می‌دهد تا از نداهای او جهت بگیرد و جهت بدهد. پس این‌ شعر پیش از آن‌که متعهد بشود، متعهد می‌کند.

Espacementalism ( حجم‌گرایی) سبک  شعر دیگر  ایران است. صفت عصر است و خطابی جهانی دارد. و چون صفت عصر است، نقاشی، تاتر، قصه، سینما و موسیقی را به خود می‌گیرد و این بیانیه دعوتی‌ست برای عزیمت، همراه نقاشان، نمایشنامه‌نویسان، سینماگران و نویسندگانی که کار خویش را در سمت این خطاب می‌بینند و می‌بینیم..

حجم‌گرایی شاعرانی را گروه می‌کند که به تجربه‌ی کارهای خویش رسیده‌اند؛ به لذت پریدن‌های از سه بعد. پس، اینک بیانیه‌ی ما، که میوه‌ای رسیده را می‌چیند. نه پیشواییم، نه بت. مبارزه می‌کنیم. مبارزه علیه آنهایی که به این کشف خیانت می‌کنند تا به نخوتِ فردی یا اجتماعی خود رضایت دهند، از ملا، دانشمند، یا هنرمند :

               

زمستان سال  -١٣۴٨ تهران        

اشتراک گذاری: