رفتن به بالا
  • یکشنبه - 5 آبان 1392 - 10:34
  • کد خبر : ۲۶۹۰
  • چاپ خبر : «بو نوشتن برای شرجی»  مجموعه شعر تازه ی بهزاد خواجات

«بو نوشتن برای شرجی» مجموعه شعر تازه ی بهزاد خواجات

 

مجموعه شعر بهزاد خواجات با عنوان «بو نوشتن برای شرجی»  توسط  انتشارات فصل پنجم منتشر شد. این مجموعه که شامل ۲۹ شعر تازه از خواجات است در  ۱۰۳ صفحه با تیراژ ۱۱۰۰ نسخه روانه بازار کتاب گردیده است.

برجستگی های زبانی، روایت های متکثر و … از ویژگی های این شعرهاست که چون همیشه ی آثار شاعر، مخاطب را به واکنش در رابطه با متن می کشاند ….

 

یک شعر از این مجموعه:

 

 ش

خانمی هایت

خانمی هایت هم تمام شد

در حالی که از چهل بالا نداری

دوچرخه اگر بودم رکاب می زدی

تا بازدیدن آن تریا، هفت عصرش

و این حفره ی درشت هم، زیر چارقد یشمی

حکمن برای تخلیه­ ی من!

به کجا می رسند این انگشت های

وای از دنباله های صیحگاهی ات،

این برق اجیر شده بر گونه ها؟

که جمعه عشق نداریم، تعطیل است!

و ماهی که سرخ می کنی

تازه دستگیر آدم می شود که رشت،

مثل من می توانست نباشد، اگر تو نباشی

رکاب می زدی

پیمانه خلق می شد، کوکا و تربچه ی نقلی

و از بلوزهایش، یکی را به زحمت

از بینی ام بکشند بیرون

و به به برداشت آخر طلسمات شود مردی

در بود و بودی و بودم

تنها یک واژه که نگویی اگر

قول می دهم که نبودم

تا این که حل شود با شیر، خانم من

و بادبان کشتی سندباد بیرون بماند

از خامه های ماورای بحار.

یعنی که فال حافظ گرفت هملت هم

و جواب ها که هفت- هشتی

رکاب زد تا انگلیس:

خوردن یا نخوردن مسئله این است

با این ده کیلو اضافه ی وزن

که ناگاه هیچ کسی به هیچ کس گفت:

مرد نبودم که تو خانم می شدی، حالا علفم

اگر می توانی نترس!

 

 

 

مجموعه شعر بهزاد خواجات با عنوان «بو نوشتن برای شرجی»  توسط  انتشارات فصل پنجم منتشر شد. این مجموعه که شامل ۲۹ شعر تازه از خواجات است در  ۱۰۳ صفحه با تیراژ ۱۱۰۰ نسخه روانه بازار کتاب گردیده است.

برجستگی های زبانی، روایت های متکثر و … از ویژگی های این شعرهاست که چون همیشه ی آثار شاعر، مخاطب را به واکنش در رابطه با متن می کشاند ….

 

یک شعر از این مجموعه:

 

 ش

خانمی هایت

خانمی هایت هم تمام شد

در حالی که از چهل بالا نداری

دوچرخه اگر بودم رکاب می زدی

تا بازدیدن آن تریا، هفت عصرش

و این حفره ی درشت هم، زیر چارقد یشمی

حکمن برای تخلیه­ ی من!

به کجا می رسند این انگشت های

وای از دنباله های صیحگاهی ات،

این برق اجیر شده بر گونه ها؟

که جمعه عشق نداریم، تعطیل است!

و ماهی که سرخ می کنی

تازه دستگیر آدم می شود که رشت،

مثل من می توانست نباشد، اگر تو نباشی

رکاب می زدی

پیمانه خلق می شد، کوکا و تربچه ی نقلی

و از بلوزهایش، یکی را به زحمت

از بینی ام بکشند بیرون

و به به برداشت آخر طلسمات شود مردی

در بود و بودی و بودم

تنها یک واژه که نگویی اگر

قول می دهم که نبودم

تا این که حل شود با شیر، خانم من

و بادبان کشتی سندباد بیرون بماند

از خامه های ماورای بحار.

یعنی که فال حافظ گرفت هملت هم

و جواب ها که هفت- هشتی

رکاب زد تا انگلیس:

خوردن یا نخوردن مسئله این است

با این ده کیلو اضافه ی وزن

که ناگاه هیچ کسی به هیچ کس گفت:

مرد نبودم که تو خانم می شدی، حالا علفم

اگر می توانی نترس!

 

 

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه