رفتن به بالا
  • پنجشنبه - 27 دی 1397 - 14:39
  • کد خبر : ۶۲۰۸
  • چاپ خبر : برای منصور خورشیدی / احسان براهیمی

برای منصور خورشیدی / احسان براهیمی

برای منصور خورشیدی / احسان براهیمی

 

آنچه از سر عشق رخ می دهد

همواره فراسوی نیک و بد انجام می گیرد.

(نیچه)

 

کلمات عاشق  و دور از هم، رابطی می خواهند که  در ارتباط با هم معنای خود را پیدا کنند و از معنا در خلوت ،بگریزند و رابط آنجا پیدا می شود که خود را از هر معنایی خالی کند و رقصان ، صدا را به صدا برساند در غیبت تن ها از پشت گوشی شعر وقتی دوباره لهجه ی خورشید،حلاج وار، امواج را بی دار می کند بر ندامتگاه جان ها ،کنار همزادش که منثوری عاشق است و آفتاب تخیل را می تاباند بر خلسه ی سرزمین هایی که خلق کرده است تا «نفس در نفس باد» به حرف بیاورد «عصب آب را در امتداد رود » که به کلمه رویا می دهد و رویا را به سکوت کلمات در خانقاه تاریخ می کشاند.

منصور خورشیدی در خلوت معنوی با کلمات،تاریکی کلمات را می شناسد و آنجاست که در فضاسازی هایش ،معنا رها می شود تا به رهایی در معنا برسیم و روح شاعر از زمانه ی خویش پیش برود و دوباره بازگردد به جسمی که از واقعیت های بیرون خالی شده است و خالق جهانی نادیدنی ست :

«فراسوی معناهای دور/کوهستان حس/خیمه بر /دست های تو می زند/وقتی گیسوان باد/میان طلوع مضطرب نور/پراکنده می شود/تا هوای بال/بهانه از بهار بگیرد.»

منصور خورشیدی ،چون عارفی ناتورالیست «در هوای هیچ » «تنگ در آغوش آب/به سراب طعنه می زند»و «همان دمی که عقربه/روی مدار صفر/نفس تازه می کند» با خلق تصاویر چند لایه و زبانی اکسپرسیونیستی به بیانی متفاوت در شعر می رسد تا  روحش  در شعر از زبان سرخ کلمات اعتراف بگیرد که خورشیدهای زبان منصور ،دغدغه ی فرم و ایجاز دارد .

منصور خورشیدی در شعرهای حجم گونه اش ،  نمایشی  را کارگردانی می کند که بازیگران مه آلودش هر لحظه  میمیرند و به دنیا می آیند تا در چرخه ای بی پایان، مخاطب سینه سوخته ،  به جشن رمزگشایی  «در هوش لبریز از تفکر ناگاه»دعوت شود.

 

برای منصور خورشیدی / احسان براهیمی

 

آنچه از سر عشق رخ می دهد

همواره فراسوی نیک و بد انجام می گیرد.

(نیچه)

 

کلمات عاشق  و دور از هم، رابطی می خواهند که  در ارتباط با هم معنای خود را پیدا کنند و از معنا در خلوت ،بگریزند و رابط آنجا پیدا می شود که خود را از هر معنایی خالی کند و رقصان ، صدا را به صدا برساند در غیبت تن ها از پشت گوشی شعر وقتی دوباره لهجه ی خورشید،حلاج وار، امواج را بی دار می کند بر ندامتگاه جان ها ،کنار همزادش که منثوری عاشق است و آفتاب تخیل را می تاباند بر خلسه ی سرزمین هایی که خلق کرده است تا «نفس در نفس باد» به حرف بیاورد «عصب آب را در امتداد رود » که به کلمه رویا می دهد و رویا را به سکوت کلمات در خانقاه تاریخ می کشاند.

منصور خورشیدی در خلوت معنوی با کلمات،تاریکی کلمات را می شناسد و آنجاست که در فضاسازی هایش ،معنا رها می شود تا به رهایی در معنا برسیم و روح شاعر از زمانه ی خویش پیش برود و دوباره بازگردد به جسمی که از واقعیت های بیرون خالی شده است و خالق جهانی نادیدنی ست :

«فراسوی معناهای دور/کوهستان حس/خیمه بر /دست های تو می زند/وقتی گیسوان باد/میان طلوع مضطرب نور/پراکنده می شود/تا هوای بال/بهانه از بهار بگیرد.»

منصور خورشیدی ،چون عارفی ناتورالیست «در هوای هیچ » «تنگ در آغوش آب/به سراب طعنه می زند»و «همان دمی که عقربه/روی مدار صفر/نفس تازه می کند» با خلق تصاویر چند لایه و زبانی اکسپرسیونیستی به بیانی متفاوت در شعر می رسد تا  روحش  در شعر از زبان سرخ کلمات اعتراف بگیرد که خورشیدهای زبان منصور ،دغدغه ی فرم و ایجاز دارد .

منصور خورشیدی در شعرهای حجم گونه اش ،  نمایشی  را کارگردانی می کند که بازیگران مه آلودش هر لحظه  میمیرند و به دنیا می آیند تا در چرخه ای بی پایان، مخاطب سینه سوخته ،  به جشن رمزگشایی  «در هوش لبریز از تفکر ناگاه»دعوت شود.

 

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه