رفتن به بالا
  • یکشنبه - 1 بهمن 1391 - 12:51
  • کد خبر : ۱۳۰۵
  • چاپ خبر : دو شعر از آرش بنده بهمن

دو شعر از آرش بنده بهمن

 دو شعر از آرش بنده بهمنآرش بنده بهمن

شعر اول:

گذشته      

تو آشنایی و من یک غریبه ام             

  که با تو از همه دنیا گذشته ام

در دست های من از دست رفته ای

  در کُلِ زندگــی, حـتی گذشته ام

آینده ای که نیست فرقی نمی کند       

 با چشم های تو یا با گذشته ام

از دوست دارمت تا دوست دارمت

 هرجا نبودی از هر جا گذشته ام

هر چیز مانده بود از ما گذشته بود    

  نا چـیـز بودم و از ما گذشته ام

نا چیز بودم و نا چیز تر شدم        

   وقتی که گریه کرد من را گذشته ام

کوچه به کوچه در شهری بدون گوش    

 آواز خواندم و تنــها گـذشـتــه ام

می بازم از تو ساز,می سازم از تو باز  

     گیتار می زند من یا گذشته ام ؟

از کوچه رد شدم در امتحان خود

از چشمهای تو آیا گذشته ام؟

از هر چه بگذرم از تو نمی شود

اما گذشته ای,اما گذشته ام

 

شعر دوم:

رو به دوربین

تو نقش اول فیلمی؟دوربین کجاست؟

که از تمام زوایا دریچه اش بسته ست

که با تمام عوامل همیشه درگیری

که باوری که نداری هنوز هم خسته ست

وفیلم نامه چرا خط خطی و بد خط است؟

چرا تمام روایت به هیچ وابسته ست؟

 

سکانس اولت اینجاست,رختخواب خودت

و بالشت را توی بغل گرفته ای و

فشار میدهدت یا فشار می دهی اش

عمل برابر عکس العمل,گرفته ای و

چنان فرو رفتی توی نقش سنگینت

که فکر می کندت از ازل گرفته ای و

 

دیالوگ اول:جیغ و گریه وزاری

دیالوگ دوم:التماسِ بیننده

دیالوگ بعدی ناله و عزاداری

سلام علیکت با عمه ی نویسنده

نکش خجالت را که دوباره می کشدت

به سمت صحنه ی بعدی فیلم/شرمنده

 

هزار نقش مکمل کنار تو هستند

بدون اینکه بفهمی چه چیز ناقص بود

تمام احساست را به کار می گیری

برای بازی نقشت که سرد و بی حس بود

بدون کات بریدی و فیلم می گیرند

شنیده ای که تهیه کننده ناکس بود 

 

وپشت صحنه ی فیلمی که زندگی تو بود

بدون نور,صدا,دوربین ,اکشن شد

بدون تبلیغات و مجوز پخشی

ولی درون تو پخش از کانال باطن شد

تو نقش اول فیلمی بخند دیوانه

که هی تکان بخورد صحنه ای که ساکن شد

 

 

 

 دو شعر از آرش بنده بهمنآرش بنده بهمن

شعر اول:

گذشته      

تو آشنایی و من یک غریبه ام             

  که با تو از همه دنیا گذشته ام

در دست های من از دست رفته ای

  در کُلِ زندگــی, حـتی گذشته ام

آینده ای که نیست فرقی نمی کند       

 با چشم های تو یا با گذشته ام

از دوست دارمت تا دوست دارمت

 هرجا نبودی از هر جا گذشته ام

هر چیز مانده بود از ما گذشته بود    

  نا چـیـز بودم و از ما گذشته ام

نا چیز بودم و نا چیز تر شدم        

   وقتی که گریه کرد من را گذشته ام

کوچه به کوچه در شهری بدون گوش    

 آواز خواندم و تنــها گـذشـتــه ام

می بازم از تو ساز,می سازم از تو باز  

     گیتار می زند من یا گذشته ام ؟

از کوچه رد شدم در امتحان خود

از چشمهای تو آیا گذشته ام؟

از هر چه بگذرم از تو نمی شود

اما گذشته ای,اما گذشته ام

 

شعر دوم:

رو به دوربین

تو نقش اول فیلمی؟دوربین کجاست؟

که از تمام زوایا دریچه اش بسته ست

که با تمام عوامل همیشه درگیری

که باوری که نداری هنوز هم خسته ست

وفیلم نامه چرا خط خطی و بد خط است؟

چرا تمام روایت به هیچ وابسته ست؟

 

سکانس اولت اینجاست,رختخواب خودت

و بالشت را توی بغل گرفته ای و

فشار میدهدت یا فشار می دهی اش

عمل برابر عکس العمل,گرفته ای و

چنان فرو رفتی توی نقش سنگینت

که فکر می کندت از ازل گرفته ای و

 

دیالوگ اول:جیغ و گریه وزاری

دیالوگ دوم:التماسِ بیننده

دیالوگ بعدی ناله و عزاداری

سلام علیکت با عمه ی نویسنده

نکش خجالت را که دوباره می کشدت

به سمت صحنه ی بعدی فیلم/شرمنده

 

هزار نقش مکمل کنار تو هستند

بدون اینکه بفهمی چه چیز ناقص بود

تمام احساست را به کار می گیری

برای بازی نقشت که سرد و بی حس بود

بدون کات بریدی و فیلم می گیرند

شنیده ای که تهیه کننده ناکس بود 

 

وپشت صحنه ی فیلمی که زندگی تو بود

بدون نور,صدا,دوربین ,اکشن شد

بدون تبلیغات و مجوز پخشی

ولی درون تو پخش از کانال باطن شد

تو نقش اول فیلمی بخند دیوانه

که هی تکان بخورد صحنه ای که ساکن شد

 

 

 

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه


۲ دیدگاه برای “دو شعر از آرش بنده بهمن”