رفتن به بالا
  • چهارشنبه - 23 اسفند 1391 - 08:26
  • کد خبر : ۱۴۱۹
  • چاپ خبر : دو شعر از زبیده حسینی

دو شعر از زبیده حسینی

دو شعر از زبیده حسینیزبیده حسنی

شعر اول:

مثل ” ط ” / اول طنابی که از آن بالا رفته ای
گیر کرده ام میان ِخودم
و هی کش می آیم از دست / از کمرگاه
و هی سرم تاب می خورد برای نمردن
پس این خیال ناب چه بود
که خواب می نویسم و مرگ را
به آینه می برم
مبادا
یکی از آن همه ام را
به چهار پایه بسپارند

شعر دوم:

دلایل ِ تو بر می گردد به توپ  /  پایی  که می دهی به کودکی ام

 به رودخانه ای ،   که رام ِ بزرگ سالی ات ، بر ریشه های درختان رو به رو ست

دلایل از تو بر نمی گردد  

 و گِرد  چشم های مرا  دور می زند

و گِرد

  تمامی باز ی ها را

سیب ها را

که باز ادامه …

من  اما

 به ادامه ی رود  اگر توانم بود / چاقو نمی شدم که پاره کنم ریسمان ها را / و برخلاف جریانی همیشگی شنا

 که اگر بلد بشوم ، می توانم / با چند پری / با چند ماهی زیباتری

به ساحلی که شانه ی لرزان تو کج می کند ،  بیفتم

دلایل تو بر می گردد به ترس / وقتی ادامه ،  شکل ِ دیگرِ مردن بود

وقتی که شکل /  لمس ِ نبودن را  / بر ضلع ِدیگر میدان قدم می زد

بر روی دست های خیابان به چشم برگشتی

شکلی که دیگران ِ مرا در سایه روشن ِ یک نقطه می چرخاند

  به آن دلیل برگشتی

و پخش شدی /  و بخش ناشدنی

تا متن های دردم را

بر عکس ِ متن بنویسی

دو شعر از زبیده حسینیزبیده حسنی

شعر اول:

مثل ” ط ” / اول طنابی که از آن بالا رفته ای
گیر کرده ام میان ِخودم
و هی کش می آیم از دست / از کمرگاه
و هی سرم تاب می خورد برای نمردن
پس این خیال ناب چه بود
که خواب می نویسم و مرگ را
به آینه می برم
مبادا
یکی از آن همه ام را
به چهار پایه بسپارند

شعر دوم:

دلایل ِ تو بر می گردد به توپ  /  پایی  که می دهی به کودکی ام

 به رودخانه ای ،   که رام ِ بزرگ سالی ات ، بر ریشه های درختان رو به رو ست

دلایل از تو بر نمی گردد  

 و گِرد  چشم های مرا  دور می زند

و گِرد

  تمامی باز ی ها را

سیب ها را

که باز ادامه …

من  اما

 به ادامه ی رود  اگر توانم بود / چاقو نمی شدم که پاره کنم ریسمان ها را / و برخلاف جریانی همیشگی شنا

 که اگر بلد بشوم ، می توانم / با چند پری / با چند ماهی زیباتری

به ساحلی که شانه ی لرزان تو کج می کند ،  بیفتم

دلایل تو بر می گردد به ترس / وقتی ادامه ،  شکل ِ دیگرِ مردن بود

وقتی که شکل /  لمس ِ نبودن را  / بر ضلع ِدیگر میدان قدم می زد

بر روی دست های خیابان به چشم برگشتی

شکلی که دیگران ِ مرا در سایه روشن ِ یک نقطه می چرخاند

  به آن دلیل برگشتی

و پخش شدی /  و بخش ناشدنی

تا متن های دردم را

بر عکس ِ متن بنویسی

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه


۲ دیدگاه برای “دو شعر از زبیده حسینی”