شاخصه های سبکی زبانِ شعر سپید
مریم رحمانی(کارشناس ارشد دانشگاه رازی . مدرس دانشگاه)
….
آشنايي زدايي در مضاف اليه
گاهي شاعر با اضافه كردن اسم هايي غيرمعمول و ناآشنا در زبان، ذهن مخاطب را غافلگير و معنا را برجسته و تازه مي كند. مثلاً شمس لنگرودي با تركيب اضافي «جشنواره ي آب»، «چراغاني رود» موجب آشنايي زدايي از زبان شده و مفهوم تازه اي را ايجاد كرده است «جشنواره ي آب است زندگي/چراغاني رودها كه به دريا مي رسند»( لنگرودي،1386،ص13).
صفت هاي جديد و نو
«روزي كه ما پياده شديم / در پاي نو رسيده سواراني / از شهرهاي كاغذي قانون / پاييزپوش مرداني/مصلوب اختران زمينتاب خويش…»( آتشی، 1375،ص260) شاعر تركيب هاي« پاييزپوش -زمينتاب » ابداع كرده است و موجب آشنايي زدايي از زبان شده است.
فاصله بين صفت و موصوف
این عمل نوعی هنجارگریزی نحوی است.كنارهم قرار گرفتن صفت و موصوف، قاعده ي آشنا و مألوف درساخت زبان فارسي است و هنگامي كه بين آنها فاصله بيفتد،كلام برجستگي و ابهام دلنشيني پيدا مي كند.
همان بهرام ورجاوند/كه پيش از روز رستاخيز خواهد خواست/هزاران كار خواهد كرد نام آور/هزاران طرفه خواهد زاد از او بشكوه»(اخوان ثالث، 1354، ص17).
4-2-2-3آشنايي زدايي در تركيب هاي عطفي
گاهي شاعر كلماتي را به هم معطوف مي كند كه هم پايه و هم جنس نيستند و عادت مألوف زبان را مي زدايد. «يدالله رؤيايي» با استفاده از اين تكنيك، زبان شعرش را تازه كرده است «اي شعرهاي دريايي/آه اي مسافران از دريا تا من!/از دريا: از سرزمين عطر و علف….از مرتع ستاره و كف »(رؤيايي،1379، ص243). در اين شعر كلماتي كه سابقه ي ذهني مشترك ندارند و همسان نيستند از دو مرز كاملاً متفاوت به هم عطف شده است.
نمونه هاي ديگر: « من و تنهایی می خواهیم / تمام سلیه روشن روز را قدم بزنیم»( گزیده آثار، 1391، ص99)
4-2-2-4شكل امروزي قيدها جانشين شكل قديمي آن ها:
«از اين دقيقه به فردا، ما نصف ديگر خواب هاي خودمان را مي بينيم»(باباچاهي،1379، ص28). شكل رايج و معمول زبان «از اين دقيقه به بعد» است اما شكل امروزي تر «بعد»، «فردا» جانشين آن شده است. هر وقت در جمله با حرف اضافه (از/تا/) مواجه مي شويم منتظر نوعي صيرورت و تحول هستيم (مانند:از علي به حسين رسيديم). در مورد «زمان» معمولاً از حرف اضافه ي (از/تا)استفاده مي كنيم (از اين زمان تا آن زمان) اما با قرار دادن (به) به جاي (تا) نوعي دگرگوني و تحول از اين آشنايي زداييِ قيدي احساس مي شود. همچنين، در زبان فارسي معمولاً از عبارت (از اين دقيقه به بَعد) استفاده مي كنيم كه قيد ( به بَعد) صفتي مبهم است اما (فردا) اسمي مشخص است كه ابهام ندارد. اين دگرگوني و تشخّص و روشني، نوعي شخصيت به زمان مي دهد.
4-2-2-5 آشنايي زدايي در هسته های گروه های اسمی
4-2-2-5 -1صفت در جايگاه هسته
گاهي صفت درجایگاه هسته ی گروه اسمی می آید و ضمن اينكه ساختارنویی را در دستور زبان ایجاد می کند، هنجار مرسوم ومعمول گروه اسمی را -که اسم درجایگاه هسته می آید- مي شكند، معنايي تازه خلق مي كند.هنگامي كه شاعر مي گويد «من عريان تورا بر خواب هايم پوشيده ام .صفت (عريان) جانشين اسم شده و مضاف قرار گرفته است كه علاوه بر بازي با دستوزبان فارسي، معناي جديدي را خلق كرده است.
گاهي اين جانشيني به شكل مقلوب خودش را نشان مي دهد اما با آنچه به عنوان «اضافه ي وصفي و مقلوب» در ادبيات مي شناسيم تفاوت دارد به اين معنا كه «صفت قبل از اسم آمده و به جاي توصيف اسم خود، نقشي اسمي پذيرفته و جانشين آن مي شود»(علی پور، 1378، ص113) .
« و آب تا بي كرانِ بال و پرواز مرغابي گسترده است»(ترابي،1386، ص24). «بي كران» كه صفت است جانشين اسم شده و اسم بعد از آن ذكر شده است. تركيب « بي كرانِ بال» از نظر معنايي هيچ شباهتي به«بالِ بيكران» ندارد و مفهومي بسيار عميق تر و بديع را منتقل ميكند از آنجا كه اسم قابل تصور تر از صفت است، هنگامي كه صفت جانشين اسم مي شود تجسم سازي بيشتري ايجاد مي كند.
از ضمير مبهم در اين جايگاه بسيار استفاده شده است:
«گم و گور هيچ خودت»(موحد،1388، ص17) ، «سرزمين هيچ قرار و قرارداد»(رؤيايي،1379، ص242) در اين تركيب ها صفت «هيچ» جانشين «اسم معنا » شده است و ابهام و ابداع ايجاد كرده است.
4-2-1-5-2مضاف اليه در جايگاه اسم
گاهي مضاف و مضاف اليه جا به جا مي شوند و علاوه بر اينكه ساختار دستوري كلام را برهم مي ريزد، معناي تازه اي خلق مي كند. بر اين مفهوم جديد با ساختار تازه نمي توان نام «اضافه ي مقلوب» را گذاشت و گستره ي وسيع تري و مفهومي تري را در بر مي گيرد.
«عطر آن پر از اغوا مي كند/خالي اتاق را»(كريميان،1385، ص129). «خالي اتاق» از نظر معنايي با «اتاق خالي» بسيار تفاوت دارد. همينطور است «خالي نيمه شب – تهي انگشتان جوهري»(شكارسري،1386،ص180-198).
«اتاق خالي» يك نوع از اتاق كه چيزي در آن نيست و از تمام انواع اتاقها (اتاق كوچك)جدا شده است. «خالي اتاق» در بين فضاهاي مختلف يك اتاق فقط گوشه ي خالي را به تصوير مي كشد و به اين علت كه بُعد مكاني را محدود كرده است ، اتاق را بهتر مي توان تصور نمود.
4-2-1-5-3قيد در جايگاه اسم
«سه سال فرصت زيادي نيست /اما تو را كافي است/تا عبور سرخوشانه از امروزِكودكي /تا فرداي كهنسالي را/به سُخره بگيري».(شكارسري،1386،ص144) قيد (امروز،فردا) جانشين اسم شده و «مضاف اليه»گرفته است.
4-2-1-5-4قيد در جايگاه صفت
در زبان فارسي«قيد واژه اي است كه به مفهوم فعل چيزي اضافه مي كند و توضيحي درباره ي آن مي دهدو.. صفت واژه يا گروهي از واژه هاست كه درباره ي اسم توضيحي مي دهد»( كاميار/ عمراني،1386، ص197-137). در شعر معاصر، انواع قيدها جانشين صفت مي شود و حوزه ي دستوري و معنايي جديدي را ايجاد مي كنند .
قيد مفرد
در تركيب« درختِ فقط»، شاعر «فقط» را كه قيد مختص است، صفت «درخت» قرار داده كه موجب ساخت شكني در زبان شده است؛ علاوه بر اينكه ساخت دستوري زبان فاسي را شكسته است در حوزه ي معنايي نوع تازه اي از درخت را با عنوان «درخت ِفقط» معرفي كرده است.
گاهي صفت و قيد جابجا مي شوند اما « قيد »به اين دليل كه «اسم»را وصف مي كند كاملاً كاركرد «صفت» را دارد و معنايي تازه، پيچيده در ابهام خلق مي شود. مانند: «خلوت هميشه ي دلتنگي»(عليپور،1386، ص61) نيز از اين قاعده پيروي مي كند.
گاهي «قيد مفرد» در جايگاه «قيد صفت» است كه مطابق با ساختار زبان فارسي است اما به اين علت كه «صفت» جانشين «اسم»شده است، «قيد »كاركرد وصفي پيدا مي كند و معنايي تازه خلق مي شود. مانند: «قرمزِ هرگز»(شكارسري،1386، ص79) در اين تر كيب «قرمز» جانشين اسم شده است و «هرگز» جانشين صفت. با تأمل در اين تركيب متوجه مي شويم منظور شاعرچيزي است كه حتماً قرمز نيست اما در لايه ي اول معنا، قرمز بودن را متبادر مي كند و ابهام خلق می کند.
قيد مركب
«به خيابان برمي گردم/كوچه هاي تودرتوآدم هاي تو در تو»(باباچاهي،1379،ص44) ، «تودرتو» از قيدهاي مركب است كه جانشين صفت شده و با شكستنِ ساخت دستوري زبان، ساخت معنايي جديدي درباره ي «انسان» ايجاد كرده است.
«سرخ پوست هاي هنوز و سياه پوستان همچنان»(همان،ص87). «سياهپوست» و « سرخ پوست »، صفت جانشين اسم است و به دليل استفاده ي فراوان نقش صفتي آن كمرنگ شده است. قيد مركب همچنان موجب ساخت شكني در زبان شده است.
متمم قيدي
ساختار متمم قيدي« حرف اضافه+اسم يا ضمير» است. در شعر سپيد،گاهي همين ساختار در جايگاه صفت و بعد از اسم قرار مي گيرد. «از خر شيطان پياده شديم و آشتي كرديم /باخيابانهاي از هرچه بگذريم»(همان، ص66).
حرف اضافه ي(از ) قبل از ضمير مبهم(هرچه) قرار گرفته ومتمم قيدي است را ساخته است. ساختار متمم قيدي، صفت «خيابان » واقع شده است و ساختار زبان فارسي را در هم شكسته و معناي تازه ي « خيابانهاي از هرچه بگذريم» را خلق كرده است. « فكرهاي از هرطرف »(همان]،ص106) نيز كه متمم قيدي است در جايگاه صفت واقع شده است.
صفت مضاف اليه، مضاف را وصف مي كند:
«به دستور قرمز مي ايستيم»(شكارسري،1386،ص133) در اين تركيب، «قرمز»صفتي است براي مضاف اليه محذوف (علامت-تابلو) كه با حذف آن، مضاف (دستور) را وصف كرده است.
4-2-1-5-5 شبه جمله در جايگاه صفت
«در ايستگاه توقف ممنوع /روسري هاي سپيد را از بوي حنا گرفتيم»(همه خاني، 1378،ص12). «توقف ممنوع»يك شبه جمله است كه در جايگاه صفت بعد از اسم «ايستگاه» قرار گرفته است.
4-2-1-5-6ضمير پرسش در جايگاه صفت
«با سرعت هاي چه بگويم/تو با سرعت تنها مي ماني/جاده كجا؟»(همان،ص88).
«سرعت» اسمي است كه در جايگاه صفت آن ضمير پرسش «چه بگويم » قرار گرفته است و ساخت زبان را تغيير داده است .
4-2-1-5-7متمم جانشين مفعول
«خوابم را نمي برد آنقدر شب/تا قرص هاي آبي شاعر شوند»(كريميان،1385،ص245). چيدمان معمول جمله چنين است «آنقدر شب خوابم نمي برد» كه با مفعول قراردادن «خواب» ساخت شكني و حوزه هاي معنايي تازه اي ايجاد شده است.
4-2-1-5-8 نوآوری در ساختمان اسم:
كاش هميشه تاوان دوست داشتن/ برف سار شدن باشد/ چه سپيدی برف!)( »( گزیده آثارشعر جوان کرمانشاه، 1390، ص 52) شاعر بجای (سنگسار) از ( برف سار) استفاده کرده است.
4-2-3 كاركردهاي تازه ي حروف
نوع استفاده ي شاعران از حرف نيز، عامل آشنايي زدايي از زبان است. «تقريبا همه ي دستورنويسان سازه هاي «هركه» و «هرچه»را ضمير مبهم گفته اند….(اما در شعر معاصر) «هرچه»گاه قبل از اسم مي آيد و آن را هرچند مبهم تعريف مي كند. در اين صورت كاركرد وصفي پيدا مي كند»(علی پور، 1378،ص129). باباچاهي، از اين ساختار استفاده كرده و در زبان شعري اش تشخص و نوآوري ايجاد كرده است «و شما شعر نمي نويسيد به جاي هرچه سطر سفيد در اينجا»(باباچاهي،1379،ص26).
بايد توجه داشت همراهي «هرچه» با اسم، ساختارشكني در دستوري زبان فارسي محسوب نمي شود چون هر ضميري در زبان با اسم همراه شود نام «صفت» بر آن مي گذاريم؛ در اين مقوله فقط از امكان ساختاري خود زبان براي آشنايي زدايي استفاده شده است.
گاهي در شعر معاصر، حروف بجاي هم بكار مي روند و با تغيير در دستور زبان، معاني تازه اي خلق مي كنند. «برگيسوانت هستم»(مؤدب،1387،ص166) معمولاً حرف اضافه اي كه قبل از اسم «گيسو»بكار مي رود، «در» است اما با استفاده از «بر» مفهومي تازه و البته مبهم ايجاد شده است.
«من ريواس را جز از روييدنش به خويش در خاموشي هيچ خاكي نمي ديدم»به طور معمول، فعل «روييدن» با حرف اضافه ي (در/با) همراه است اما حضور حرف (به) ساخت زباني را درهم ريخته و گسترش و عمق معنايي ايجاد كرده است. اگر از « با/در» استفاده شده بود فعل روييدن فقط به ريواس محدود مي شد اما با اين ساخت شكني، اين فعل علاوه بر« ريواس » عناصر ناشمرده ي ديگري هم در بر ميگيرد. (در خويش روييدن )يعني فقط درون خودش روييده مي شود كه خصوصيت فطري ريواس است. (به خويش روييدن) علاوه بر آن معنا عناصر ديگري مثل (آب،خاك،نور و…) را در بر مي گيرد كه شاعر با آوردن كلمه ي «خويش» اين عناصر را معنوي كرده است.
4-2-4زبان صميمي و نزديك به گفتار
(1)تكرار فعل
گاهي تكرارفعل زبان شعر را به زبان گفتار نزديك مي كند.
خواستم دل به دريا بزنم …خواستم پنهان شوم(مير باذل، 1379، ص19).
4-2-4-1 ساختار محاوره در كليت زبان
4-2-4-2 تقدم مضاف اليه ضميري بر صفت « با اسب تركمنش خسته»(ترابي،1386، ص28) ، (ش)ضمير و مضاف اليه است و طبق قاعده ي زبان فارسي بايد بعد از صفت قرار بگيرد اما براي آشنايي زدايي از زبان، مقدم شده است. «پلكهاي هنوزش خواب آلود»(آتشي،1380، ص16).
4-2-4-3 واژه هاي عاميانه
«آن روز فروش قالي كهنه / از جلد كتابم سكوت مي ريخت»(همه خاني، 1378، ص29).
نمونه هاي ديگر7: « قالي-گليم» ، «مچاله» ، «تروتازه – سربه هوا»،«لَه لَه».
4-2-4-4 ايجاز
4-2-4-4-1حذف قسمتي از ساخت صفت
« آنجا كه در چرخشي مدام / ذرات ذوب را پراكنده مي سازد»(مؤسسه ی فرهنگی هنری آفتاب،1384،ص107). صفت ذوب درواقع«ذوب شده» است كه قسمتي از آن حذف شده و بي آنكه در معنا و رواني كلام خلل ايجاد شود، ايجاز بيشتري به كلام داده است .
مثال :«آن اسبهاي لاغر بيمارگون/كه دوردستهاي فراموش را/پاي افق، در زير پلكهاي غمگين و مژه هاي خشك غبارآلود مي پايند»(آتشی، 1375، ص259). صفت « دوردستهاي فراموش شده» تخفيف پيداكرده است.
حذف (ياء) ميانجي
هنگامي كه تركيب هاي زبان به شكل اضافه هاي مقلوب در مي آيند، به علت حذف (ياء)ميانجي در بان ايجاز ايجاد مي شود. مانند «سراسيمه رؤيا»(آتشي،1380، ص24) كه در اصل«رؤيا ي سراسيمه» بوده است.
نمونه هاي ديگر8: «كوير زاده» ، «سياه مستي شبهاي بي امان».
4-2-4-4-2 حذف فعل
حذف فعل درصورتي كه صورت اول زبان را دچار نارسايي نكند، به سادگي و رواني شعر كمك مي كند. به دو شكل در زبان آشكار مي شود: حذف به قرينه ي لفظي- حذف به قرينه ي معنوي.
حذف به قرينه ي لفظي
گلبو ! باران با بوسه هاي تو مي بارد، با بوي ياس، با بوي بوته هاي شب (قيصر امين پور، 1375، ص30) / از كوچه هايي بگذرم كه عطر تنِ كودكان داشته باشد و بوي ياس هاي سپيد – از دوستان دوره ي سربازي ياد مي كنم ازشجاعان قله هاي سردسير-كلاغ ها مي روند و زمستان به دنبالشان (حقي پور،1386،142-149-157).
حذف به قرينه ي معنوي
دستمال ها كاغذي (هستند) پول ها كاغذي ( هستند) و عشق ها كاغذي (هستند) – كوچه ها شهيد ( شدند) خيابان ها جانباز ( شدند) ((داوودي،1387،ص63-76).
4-2-4-4-3 حذف و تخفيف حروف
حذف علامت مفعولي (را) در زبان شعر معاصر، حتي در غزل رايج است كه شعر را بيشتر به مرزهاي زبان گفتار و آساني زبان نزديك مي كند. البته بايد در پيكره ي شعر و بر اساس نياز متن بكار گرفته شود تا زبان را دشوار و معنا را مهمل نكند.
«هيچ خانه اي (را) شبها بي چراغ نمي بيني،هيچ پنجره اي (را)بي ماه»(حقي پور،1386، ص158).
4-2-4-4-4حذف قسمتي از انديشه به وسيله ي حروف
«حروف پيوند» در زبان فارسي نقش هاي مشخصي دارند اما نقش تازه اي كه در زبان شعر سپيد ايفا مي كنند، ايجاز ايجاد مي كند و شعر را به زبان گفتار نزديكتر مي كند. در كتاب «ساختار زبان شعر امروز ايران» اين مبحث را در مورد (واو) مطرح كرده است اين « (واو) امروزه صرفاً نقش ايجاد پيوند را ندارد بلكه در آغاز سطر يا اول شعر قرار مي گيرد و به نظر مي رسد شاعر قسمتهايي از انديشه ي خود را حذف كرده است و (واو) جايگزين انديشه ي حذف شده مي شود، بناراين (واو)هاي حذف شده نوعي (واو)ايجاز است»(علی پور،1378، ص139). اما طبق شواهد حروف مختلفي اين نقش را در زبان شعر سپيد ايفا مي كنند.
هر روز از گلفروشي اميرآباد ،گلي مي خريدم/تنها يك شاخه گل/اما چه چشمهايي،هان! انگار يك جفت خرما/ و موهايم را كه از روي ابروهايم كنار مي زنم آنجا نشسته اي»كريميان،1385، ص98).
در دستورزبان فارسي «اما» و «واو» از حروف پيوند دهنده ي دو قسمت از جمله هستند و حتماً معناي دو سوي جمله به هم مرتبط است اما در اين شعر جملات قبل و بعد از اين حروف، ارتباطي به هم ندارند؛ ذهنيات شاعري جهشي است از «گلفروشي» به «چشمهاي معشوق» و «موهاي خودش». شاعر همان چيزي راكه در ذهنش مي گذرد بدون هيچ تأملي به وسيله ي زبان مطرح مي كند مانند بسياري از گفت و شنودهاي عادي و روزمره؛ اما به گونه اي اين امر اتفاق مي افتد كه ارتباط معنايي بين قسمت هاي مختلف به راحتي فهميده مي شود و اين حذف ها، سبب ايجاز در زبان مي شوند.
«و قصاب محل /لاشه هاي فربه را مي آويزد از قلاب هاي حريص/با يك سر و هزار ساطور/اوكجا/گرگ باران نديده كجا؟»(باباچاهي،1379، ص99).
نتیجه گیری:
يكي از مهمترين نتايجي كه از اين تحقيق مي توان گرفت، در زمينه ي تفاوت زبان شعر شاملويي و زبان شعر بعد از دهه ي هفتاد است. زبان شعر سپید با فخامت و صلابت زبان شاملو، شکل می گیرد. استحکام زبان شاملوگاهی چنان حماسی است که روحِ ستیز گری را در مخاطب تقویت می کند و گاه چنان عاشقانه و فلسفی است که روح مخاطب را به طور کامل در بر می گیرد. در تحقیقاتی که بزرگان ادبیات در شعر شاملو انجام داده اند استواری زبان او را را در اشعار اجتماعی- سیاسی بسیار ستوده اند اما طی بررسی های انجام شده در این تحقیق می توان گفت اوج هنرمندی شاملو، در استواری و ایستادگی زبانِ عاشقانه های اوست. شاید شاعر دیگری را نتوانیم بشناسیم که این گونه از عشق با قدرت وفخامت سخن گفته باشد. در شعر «آیدا در آینه» به اوج این قدرت مداری زبان نزدیک می شویم: «لبانت/به ظرافت شعر/ شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند/ که جاندار غارنشین از آن سود می جوید تا به صورت انسان در آید». اما شعر سپید بعد از شاملو، به مرور صمیمیت را جانشین این فخامت می کند. شاید علت این موضوع، ناتوانی شاعران بعد از شاملو در خلق چنین فضاهایی باشد، اما بی تردید دلیل مهم تر آن، میلِ شعر ایران به تازگی و پرداختن به صورت های تازه تر است. این روند حرکتی بعد از دهه ی هفتاد و بخصوص در اوایل دهه ی هشتاد شدت بیشتری گرفته است.
در فضای جدید که شاعران فخامت زبان را فراموش می کنند، بدیهی است برای خلق شاعرانگی به تکنیک های تازه تر زبانی رو می آورند، یکی از این تکنیک ها، نزدیک تر شدن به مخاطب برای ابراز همدردی با او و احساس اشتراک بین شعر و شاعر و مخاطب می باشد. و دیگر اینکه شاعر سعی می کند با ارائه ی ساختار های تازه ی زبانی و معنایی مخاطب را غافلگیر کند و هیجان نواندیشی و نو باوری را در او ایجاد کند.
پی نوشت:
1-از ميان اين اسامي،آنها كه با روايت و ويژگي هاي خاصي مشهور هستند و با عنوان تلمیح در ادبیات خوانده می شوند ،باعث فضاسازي شعر هستند که در این مقاله محال بحث در مورد آن نیست. در اینجا آن دسته از اسامی كه تنها نوعي تداخل زباني است و موجب آشنايي زدايي مي شود بررسي مي شود.
2-این نمونه ها از مجموعه شعرهای ملاح خيابان ها- شمس لنگرودي، گزيده اشعار-يدالله رؤيايي، یک لخته تنفس من-همه خانی، گزينه اشعار منوچهر آتشي، گزيده ادبيات معاصر، پسرعموي سپيدار-بيژن نجدي، ا ز پلك سنگ-عباس باقري، به وقت البرز- مهرنوش قربانعلي گزینش شده است.
3-این نمونه از مجموعه شعرهای گزينه اشعار منوچهر آتشي،گزیده شعر-در حضور نقره ي خاكسترت، گزيده اشعاررؤيايي، چوپاني سايه ها- تقي شمس لنگرودي ، مرثيه هاي خاك و شكفتن در مه- شاملو، گزيده اشعار علي باباچاهي گزینش شده است.
4-بر گرفته از مقاله ی پیش در آمدی بر مکتب های داستان نویسی ایران.
5-این نمونه از گزیده اشعار منوچهر آتشی صفحات 287 و 283- مجموعه اشعار قیصر امین پور ص380، گزیده ی ادبیات معاصر، علیپور ص71 گزینش شده است.
6-نمونه ها از کتابهای ملاح خیابان ها- شمس لنگرودی، انتخاب شده است.
7-این نمونه ها از کتابهای گزیده شعر-در حضور نقره ي خاكسترت، یک لخته تنفس من-کوروش همه خانی، عقل عذابم می دهد- علی باباچاهی، باران انگورهاي سوخته،مصطفي علي پور، گزیبنش شده است.
8- نمونه ها از کتابهای ساده تر از صدا-(شاعران جوان حوزه هنري استان هرمزگان)، زخمه بر زخم-ضياء الدين ترابي انتخاب شده است.
منابع:
1-آيدا:درخت و خنجرو خاطره،احمدشاملو،تهران،مرواريد،چاپ پنجم،1376.شعرهایی که در کوچه می دوند، موسی بیدج،تهران، تکاء،1384.
2-ا ز پلك سنگ،عباس باقري،تهران ،صرير،1386.
3-اندوهی که عصای من است، سید علی میرباذل، تهران، تهران،1379.
4-باران انگورهاي سوخته،مصطفي علي پور،تهران،تكا،1386.
5-به وقت البرز، مهرنوش قربانعلي، تهران،آهنگي ديگر،1386.
6-پسرعموي سپيدار،بيژن نجدي،تهران،تكا،1386.
7-تروريست عاشق،حميد رضا شكارسري،تهران،تكا،1386.
8-چوپاني سايه ها،محمد تقي شمس لنگرودي،تهران،تكا،1387.
9-حادثه در بامداد،منوچهر آتشي،تهران،نگاه،1380.
10- دستور زبان فارسي1،تقي وحيديان كاميار/غلامرضا عمراني،تهران،سمت،چاپ نهم،1386
11- در حضور نقره ي خاكسترت،كرمان،مؤسسه فرهنگي،هنري آفتاب،1384.
12- راهنمای نظریه ی ادبی معاصر،راما سلدن/ ویدوسون/پیترو،مترجم:عباس مخبر،تهران ،قیام،1377
13- زخمه بر زخم،ضياء الدين ترابي،تهران،تكا،1386.
14- ساختار تأویل متن، بابک احمدی ، تهران،نشر مرکز ،1380.
15- ساختار زبان شعر امروز، مصطفی علی پور، تهران، فردوس،چاپ سوم ، 1378.
16- ساده تر از صدا (شاعران جوان حوزه هنري استان هرمزگان)، تهران،سوره مهر،1387.
17- سير تحول در شعر امروز،كاظم كريميان،تهران،فيروزه،1385.
18- شكفتن در مه، احمد شاملو، تهران،زمانه – نگاه،چاپ پنجم، 1372.
19- شعرهایت از شال گردنم عبور میکند، مریم رحمانی، تهران، فصل پنجم، 1391.
20- عطر هيچ گلي نيست،علي محمد مؤدب،تهران،تكا،1387.
21- عقل عذابم مي دهد،علي باباچاهي،تهران،نشر همراه،1379.
22- گزيده اشعار،يدالله رؤيايي،تهران،مرواريد،1379.
23- گزيده ادبيات معاصر،مصطفي عليپور،تهران،نيستان،چاپ دوم،1381.
24- گزینه اشعار آتشی ، منوچهر آتشی، تهران ،مروارید ، چاپ سوم ، 1375.
25- گزینه اشعار علی باباچاهی ،علی باباچاهی ، تهران ،درسا ، چاپ دوم ، 1372.
26- گزينه اشعار،مهدي اخوان ثالث، تهران،مرواريد،چاپ پنجم، 1375.
27- گزیده آثار شعر جوان کرمانشاه، مریم رحمانی، تهران، فصل پنجم، 1391.
28- مشتي نور سرد،ضياء موحد،تهران،نيلوفر،1388.
29- ملاح خيابان ها، شمس لنگرودي،تهران،آهنگ ديگر،1386.
30- مردگان بسيارند،علي داوودي،تهران،تكا،1387.
31- مجموعه مقالات همایش کشوری افسانه، علی اکبر کمالی نهاد، تهران، فرتاب،1390.
32- واران، جلیل صفر بیگی، تهران، تکاء1379.
33- يا تو…تمام گل سرخ، رحمت حقي پور،تهران،تكا،1386.
34- يك لخته تنفس من، كوروش همه خاني، تهران، تارخ، 1378.
35- دو فصل نامه ي علمي پژوهشي،پژوهش نامه ي فرهنگ و ادب،دانشگاه آزاد اسلامي،واحد رود هن،سال چهارم،شماره ي ششم،بهار و تابستان 1387.
36- مقاله ی پیش در آمدی بر مکتب های داستان نویسی ،دکتر قهر مان شیری ،نشریه ی دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی تبریز ،سال 46 ،زمستان 1382 ،شماره مسلسل 189.