رفتن به بالا
  • چهارشنبه - 9 مرداد 1392 - 08:24
  • کد خبر : ۱۹۵۶
  • چاپ خبر : شالوده های ناشکستنی شعر/ الهام حیدری

شالوده های ناشکستنی شعر/ الهام حیدری

شالوده های ناشکستنی شعر

الهام حیدری

 

*توماس کین کید نقاش معاصر (۱۹۵۸)  در نقدی از فضای گالری ها و موزه های هنری کنونی می گوید «امروزه اکثر آن ها فضاهایی ترسناک و ناخوشایند با دیوارهای سفید و روشن و نورهای بالای سر و لبه های تند هستند و آثاری در آن ها به نمایش در می آیند که اغلب درک آنها دشوار است یا تحریک آمیز هستند. و حاصل آن پیامی اساسی به اکثر مردم است که ” شما بخشی از این تجربه نیستید- هنر مدرن شامل شما نمی شود »

     تکنولوژی و هنر در بدو امر به دلیل اینکه مفاهیمی دور از دایره شمول خود هستند دو مقوله ناسازگار و بعید از یکدیگر محسوب می شوند . اما این انگاره فقط مختص به بدو امر است و اکنون تکنولوژی همه ما را از بدویات و بدوهای امر دور کرده است چرا که امروزه تکنولوژی شامل نرم افزارها و تکنینک ها به مدد هنر نیز آمده اند. خواه هنر اصولا به مدد تکنولوژی نیازمند بوده باشد یا خیر به هر حال امروزه هنرمندان در حال بهره گیری حدااکثری از تکنولوژی هستند به طور مثال خوانندگان با نرم افزارهای متنوعی در حال میکس و مسترینگ و افکت گذاری روی صدای خود هستند و  نقاشان و تصویر سازان از تکنیک ها و تاکتیک های رنگ  نور و جلوه های ویژه و غیره استفاده می کنند و نویسندگان از تکنیک های مدرن روایت و اجرا و ساخت و غیره بهره می برند و قس علی هذا.

بحث نوشتار پیش روی شما اما دنیای موسیقی و آواز و نقاشی و دیگر عرصه های متنوع هنری نیست. قصد داریم درباره حرکات و اتفاقات اخیر شعر ایران نکاتی را یادداشت نمائیم.

شاید اگر بگوئیم این وضعیت ورود به عرصه هنر را  دم دستی و مبتذل کرده است در این که هر چیز دم دستی را مبتذل و بی قدر جلوه دهیم کمی بی انصافی کرده باشیم اما بدیهی است که وضعیت حاضر موجب افزایش جسارت و شجاعت افراد برای ورود به عرصه هنر و هنر ورزی و بخصوص شعر شده است.

شاهد مدعای بنده آزمایش ساده ایست همین اکنون شما مخاطب محترم . بله شما ! از جای خود بلند شوید و زنگ خانه های مجاورتان را بزنید و جستجو نمائید که آیا در هر خانه  مجاور محل سکونت شما یک شاعر و یک خواننده زندگی نمی کند ؟

اغراق کردم؟ آگراندیسمان کردم؟ خب تخفیف می دهم . آیا یک در میان در هر خانه ای یک خواننده و شاعر زندگی نمی کند؟

دو در میان چطور؟ سه چهار خانه در میان چطور ؟ نبود؟ جدی می گوئید ؟  حالا جدی جدی بلند شده اید و سر ظهری زنگ خانه های مردم را می زنید ؟ ای بابا… این نوشتار قصد دیگری را دنبال می کند.

مقصد اصلی این نوشتار بررسی شالوده های نا شکستنی شعر است . از خیلی وقت پیش که شالوده شکنی و اصولا بشکن بشکن و این حرفها  به مد روز تبدیل شد و آوانگارد شدن با منطق بشکن بشکن بسیار سهل الوصول گشت دلمان می خواست همچون سپری گوشتی در برابر شالوده های نا شکستنی شعر باایستم و بگویم : یا ایها الادبا ! ای قلم به دستان آوانگارد ! ای پیشروان جسور قهار در امور شکستن !  آخر به کجا چنین شتابان ؟ تبر بر داشته اید و به جان امکانات موجود شعر فارسی افتاده اید ؟ باور کنید  اگر دایی جان ناپلئون خدا بیامرز  در قید و بند حیات بود می گفت دشمنی و پای انگلیسی ها به ادبیات ما هم باز شده است که اینچنین شعر فارسی از اوج به حضیض افتاده است.  البته این بار همه چیز از فرانسوی ها و آن دریدای در به در گور به گور شده شروع شد.

البته آن خدا بیامرز دریدا واقعا مقصدش فراروی در زبان و افزایش امکانات زبان بود . گفت زبان امکان تصویر سازی و اجرا دارد . پرفرمنس تجربی تئاتر و سینما را می توان در کلمات استفاده نمود. می توان جانی تازه به کلمات بخشید. می توان از آوا و لحن و هزار جنگولک بازی دیگر در خدمت کلمات کمک گرفت . اما نکته قابل تامل در اینجاست که شناخت و در مرحله بعد استفاده درست و به موقع و هنرمندانه از این امکانات نیازمند مطالعه ای عمیق و صبورانه در عمق زبان است. اینکه جناب آقای فلانی شاعر ۱۷ ساله و یا سرکار خانم فلانی شاعره ۱۸ ساله هنوز یک خلاصه و چکیده تاریخ ادبیات ۱۲۰ صفحه ای دبیرستان را نخوانده ادعای فرا روی و شالوده شکنی می کند (!!!) واقعا ریشه دانسته ها و ذخیره و شم زبانی اش تا ته ته شعر فارسی رفته است که حالا ضرورت فرا روی از قید و بندها و امور کهنه شده زبانی را از عمق جانش حس می کند؟

 عزیز دلم ! زیبا ! ملوس !! کدام شالوده را می خواهی بشکنی؟ اصولا چه حرکتی در زبان انجام داده ای که رسیده ای به اینکه زبان تنگ است . عبارت تنگ است … و می خواهی بشکنی تا انفجار زبان رخ دهد ؟  آن استاد گفت بشکنید بله بشکنید نه همه چیز را . نه همه امکانات را. مقصد فراروی در زبان  است مثله کردن زبان و امکانات آن نیست . 

         وزن و قافیه دست و پای آدم را می بندد .  کشتی خیال  آدمی را  کلهم به گل می نشاند . درست .

          تشبیه نباشد. استعاره نباشد . خب دوست ندارید نباشد.

 – تشخیص نباشد . مراعات نظیر بی مراعات نظیر. باشد قبول.

–  کلمات قدیمی و قبلا استفاده شده نباشد . نباشد . هر طور دوست دارید.

 از وسایل و پدیده ها و کلمات و مفاهیم پسا مدرن استفاده شود . بله استفاده شود چقدر هم خوب !

اما اخرش می بینید تشریف برده اید به جلسه شعر خوانی . دارید شعر گوش می دهید . شاعر عزیز می آید یک سری حرکات و صداهای عجیب از خودش به در می آورد و یک چند عبارت مثله شده … چند گزاره ناقص و پرپر شده می خواند و چند کلمه لا ابالی و له شده بی همه چیز می خواند بعد می رود  خیلی آوانگارد ولو می شود روی صندلی اش و از آن دراماتیک تر وضعیت بعد از قرائت شعر است…..

 یک عده شروع می کنند تئوریهای داغ و همین دیشب ترجمه شده نشست های ادبی خودمانی کافه های پاریس را تکرار می کنند. کاش حداقل درست ترجمه می شد . کاش کسی خودش آنها را فهم کرده بود .  نقد کرده بود . کاش کسی می دانست آنها برای مثال زدن امکانات اجرای زبانی  گاهی از اشعار بیدل و مولانای خودمان استفاده می کنند. این را خودم دیده ام . شنیده ام.  یک خانم فرانسوی گمان می کرد بیدل زنده است می گفت اگر بیایم تهران می شود آقای عبدالقادر را ببینم؟ آیا ایشان در تهران هم خانه دارند؟

عاقبت بویی نبردیم از سراغ عافیت

ساحل گمگشته ما را به دریا ریختند

 اینکه ساحل را به دریا ریخته باشند پسا مدرن نیست؟ شما چنین سورآل زیبایی را در نقاشی های سالوادور دالی هم نمی توانید ببینید.

آن وقت همزبانان بیدل می آیند آدامس جویدنهای جوانهای فرانسوی کافه نشین را هم ترجمه و به ان استناد می کنند. کاش حداقل درست فهم می شد. کاش اجرای زبانی استفاده از امکانات زبان و انفجار زبان درست فهم می شد.

بنده تصور می کنم انفجار زبان در معنی شکوفایی و رها شدن پتانسیلهای زبانی خوب ترجمه نشده است و به دلیل بار منفی کلمه انفجار شاعران محترم می آیند بین گزاره هایشان مین می بندند. چیزی جز چند پاره اجر و اسکلت سوخته از ساخت و زیبایی شعر نمی ماند. بعد می گویند انفجار زبانی است دیگر !  بله انفجار است از این حیث که همه چیز ترکیده است و عملا چیزی نمانده است. یک نوع انتزاع خشونت آمیز همه چیز از یک شی است به نحوی که چیزی از هویت و چیز بودگی آن نماند.

 

 

در حالیکه  انفجار زبان  شکوفا شدن توانمندیهای پنهانی زبانی است. انفجاری که پتانسیلهای یک زبان دارای تنگی و محدودیت را آزاد می کند. برای انفجار قابلیتهای زبان مثالهای بسیاری در شعر فارسی وجود دارد.

مثلا  می توانید یک پرفرمنس عالی را در بیت زیر از عالیجناب بیدل ببینید:

بر انگشت عصا هر دم اشارت می کند پیری

که مرگ اینجاست یا اینجاست یا اینجاست یا اینجاست.

موسیقی مفاعیلن / تصویر عصا ی در حال جستجو/ تکرار کلمه اینجاست/ و…

یا مثلا حضرت مولانا می فرمایند:

گربه در انبانم اندر دست عشق

یک دمی بالا و یک دم پست عشق

تصویر گربه در کیسه چقدر برای حالات عشق گویا تر از سه صفحه سپید نویسی برخی شاعران محترم است که از قرمزی نور چراغ و عقربه ساعت و ترافیک و شلوغی مترو و.. و.. و.. می نویسند .

البته اینهمه می نویسند که خدایی نکرده زبانم لال رویم به دیوار یکوقت بیان گرایی نکرده باشند  و چیزی از مکنونیات و منویات خود را بیان نکرده باشند. الله اکبر ! جل الخالق … قدرتی خداااا….

مثلا حضرت حافظ می فرمایند:

صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن…

خب می توانست بگوید :  صبح شده دمت گرم یه لیوان  از اون شراب بریز بزنیم.  اما از لحن- آوا- موسیقی واج آرایی و… استفاده کرد. حالا یکی می آید به اسم فراروی و آوانگارد بودن می نویسد:

صبح

شراب

 

بعد منتقدان می گویند به به چه ایجازی … اما خیلی بیان گرا بود ! حاد بیان گرایی داشت !

به زعم نوشتار پیش روی شما شعر را شالوده هایی است ناشکستنی . از آن حیث که مقوم ماهیت و ذات شعر بودگی است.

معنی لغوی شعر به عربی احساس است و احساس در لغت نامه های فارسی به معنای دریافتن و درک کردن چیزی با یکی از حواس است.

در تمامی تعاریف ارائه شده از شعر از زمان ارسطو تا کنون احساس و خیال دو جزء لاینفک و همراه همیشگی شعر بوده اند. بد نیست نگاهی به چند تعریف ارائه شده از شعر بپردازیم.

خواجه نصیر طوسی در تعریف شعر آن را از دو زاویه مورد بررسی قرار می دهد.یکی دیدگاه اهل منطق و دیگر نزد عرف جامعه.”شعر نزد منطقیان عبارت است از کلام موزون و مخیل و در نزد عرف جمهور کلام موزون و مقفی.”

غزالی در سوانح خود می گوید:شاعر در عالم ملکوت ،اسماء الهی را عیناً به صورت زلف،خط،خال و صورت محسوس مشاهده می کند.البته غزالی تنها به گوشه ای از اشعار اشاره کرده است.

افلاطون شاعر را از مدینه فاضله خود می راند ولی در رساله ی “ایون” خود شعر را مولود شوق و الهام می خواند.

دکتر زرین کوب شوق الهام را تعبیر عارفانه ای از تخیل می داند.

ارسطو می گوید: لازمه ی شاعری ، بیشتر داستان سازی است نه بکار بردن کلام منظوم.

شللی معتقد است شعر به معنای کلی ، یعنی بیان تخیل.شوپن هاور هم اظهار می کند : شعر یعنی به کار انداختن تصورات به یاری کلمات.بوعلی سینا در شفا می گوید:شعر ،کلامی خیال انگیز است که از اقوالی موزون و متساوی ساخته شده باشد.

دکتر خانلری اعتقاد دارد شعر القای حالات نفسانی است.نیما شعر را وصف آرزو ها و آمال درونی می داند.دکتر شفیعی کدکنی نیز اعتقاد دارد شعر چیزی نیست جز به موسیقی رسیدن کلام و می گوید:

شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت، گوینده ی شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبانی روزمره و عادی تمایزی احساس می کند.” 
در جای دیگر می نویسد:
 
“شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد.”

دکتر زرین کوب می گوید: شعر دارای ماده و صورتی است.ماده ی آن معنا و مضمونی است که اساس آن را تشکیل می دهد و صورت آن وزن و آهنگی است که شعر را از انواع دیگر سخن جدا می سازد و ترکیب این دو را شعر می نامند.

از تمام این تعاریف متنوع که تمام نا شدنی هستند و امکان پرداختن به همه آنها در این مجال نمی گنجد که بگذریم بر تمامی اهالی محترم کلمه که بهترین و واثق ترین اهلیت است واجب می دانم مراقب شالوده های ناشکستنی شعر باشند که این هجوم فزاینده به شکستن نه موجب فرا رفتن که شرط لازم و حتمی فرو رفتن است.

لطفا باقی این نوشتار را شما بنویسید شما که اهل کلمه اید.

 

شالوده های ناشکستنی شعر

الهام حیدری

 

*توماس کین کید نقاش معاصر (۱۹۵۸)  در نقدی از فضای گالری ها و موزه های هنری کنونی می گوید «امروزه اکثر آن ها فضاهایی ترسناک و ناخوشایند با دیوارهای سفید و روشن و نورهای بالای سر و لبه های تند هستند و آثاری در آن ها به نمایش در می آیند که اغلب درک آنها دشوار است یا تحریک آمیز هستند. و حاصل آن پیامی اساسی به اکثر مردم است که ” شما بخشی از این تجربه نیستید- هنر مدرن شامل شما نمی شود »

     تکنولوژی و هنر در بدو امر به دلیل اینکه مفاهیمی دور از دایره شمول خود هستند دو مقوله ناسازگار و بعید از یکدیگر محسوب می شوند . اما این انگاره فقط مختص به بدو امر است و اکنون تکنولوژی همه ما را از بدویات و بدوهای امر دور کرده است چرا که امروزه تکنولوژی شامل نرم افزارها و تکنینک ها به مدد هنر نیز آمده اند. خواه هنر اصولا به مدد تکنولوژی نیازمند بوده باشد یا خیر به هر حال امروزه هنرمندان در حال بهره گیری حدااکثری از تکنولوژی هستند به طور مثال خوانندگان با نرم افزارهای متنوعی در حال میکس و مسترینگ و افکت گذاری روی صدای خود هستند و  نقاشان و تصویر سازان از تکنیک ها و تاکتیک های رنگ  نور و جلوه های ویژه و غیره استفاده می کنند و نویسندگان از تکنیک های مدرن روایت و اجرا و ساخت و غیره بهره می برند و قس علی هذا.

بحث نوشتار پیش روی شما اما دنیای موسیقی و آواز و نقاشی و دیگر عرصه های متنوع هنری نیست. قصد داریم درباره حرکات و اتفاقات اخیر شعر ایران نکاتی را یادداشت نمائیم.

شاید اگر بگوئیم این وضعیت ورود به عرصه هنر را  دم دستی و مبتذل کرده است در این که هر چیز دم دستی را مبتذل و بی قدر جلوه دهیم کمی بی انصافی کرده باشیم اما بدیهی است که وضعیت حاضر موجب افزایش جسارت و شجاعت افراد برای ورود به عرصه هنر و هنر ورزی و بخصوص شعر شده است.

شاهد مدعای بنده آزمایش ساده ایست همین اکنون شما مخاطب محترم . بله شما ! از جای خود بلند شوید و زنگ خانه های مجاورتان را بزنید و جستجو نمائید که آیا در هر خانه  مجاور محل سکونت شما یک شاعر و یک خواننده زندگی نمی کند ؟

اغراق کردم؟ آگراندیسمان کردم؟ خب تخفیف می دهم . آیا یک در میان در هر خانه ای یک خواننده و شاعر زندگی نمی کند؟

دو در میان چطور؟ سه چهار خانه در میان چطور ؟ نبود؟ جدی می گوئید ؟  حالا جدی جدی بلند شده اید و سر ظهری زنگ خانه های مردم را می زنید ؟ ای بابا… این نوشتار قصد دیگری را دنبال می کند.

مقصد اصلی این نوشتار بررسی شالوده های نا شکستنی شعر است . از خیلی وقت پیش که شالوده شکنی و اصولا بشکن بشکن و این حرفها  به مد روز تبدیل شد و آوانگارد شدن با منطق بشکن بشکن بسیار سهل الوصول گشت دلمان می خواست همچون سپری گوشتی در برابر شالوده های نا شکستنی شعر باایستم و بگویم : یا ایها الادبا ! ای قلم به دستان آوانگارد ! ای پیشروان جسور قهار در امور شکستن !  آخر به کجا چنین شتابان ؟ تبر بر داشته اید و به جان امکانات موجود شعر فارسی افتاده اید ؟ باور کنید  اگر دایی جان ناپلئون خدا بیامرز  در قید و بند حیات بود می گفت دشمنی و پای انگلیسی ها به ادبیات ما هم باز شده است که اینچنین شعر فارسی از اوج به حضیض افتاده است.  البته این بار همه چیز از فرانسوی ها و آن دریدای در به در گور به گور شده شروع شد.

البته آن خدا بیامرز دریدا واقعا مقصدش فراروی در زبان و افزایش امکانات زبان بود . گفت زبان امکان تصویر سازی و اجرا دارد . پرفرمنس تجربی تئاتر و سینما را می توان در کلمات استفاده نمود. می توان جانی تازه به کلمات بخشید. می توان از آوا و لحن و هزار جنگولک بازی دیگر در خدمت کلمات کمک گرفت . اما نکته قابل تامل در اینجاست که شناخت و در مرحله بعد استفاده درست و به موقع و هنرمندانه از این امکانات نیازمند مطالعه ای عمیق و صبورانه در عمق زبان است. اینکه جناب آقای فلانی شاعر ۱۷ ساله و یا سرکار خانم فلانی شاعره ۱۸ ساله هنوز یک خلاصه و چکیده تاریخ ادبیات ۱۲۰ صفحه ای دبیرستان را نخوانده ادعای فرا روی و شالوده شکنی می کند (!!!) واقعا ریشه دانسته ها و ذخیره و شم زبانی اش تا ته ته شعر فارسی رفته است که حالا ضرورت فرا روی از قید و بندها و امور کهنه شده زبانی را از عمق جانش حس می کند؟

 عزیز دلم ! زیبا ! ملوس !! کدام شالوده را می خواهی بشکنی؟ اصولا چه حرکتی در زبان انجام داده ای که رسیده ای به اینکه زبان تنگ است . عبارت تنگ است … و می خواهی بشکنی تا انفجار زبان رخ دهد ؟  آن استاد گفت بشکنید بله بشکنید نه همه چیز را . نه همه امکانات را. مقصد فراروی در زبان  است مثله کردن زبان و امکانات آن نیست . 

         وزن و قافیه دست و پای آدم را می بندد .  کشتی خیال  آدمی را  کلهم به گل می نشاند . درست .

          تشبیه نباشد. استعاره نباشد . خب دوست ندارید نباشد.

 – تشخیص نباشد . مراعات نظیر بی مراعات نظیر. باشد قبول.

–  کلمات قدیمی و قبلا استفاده شده نباشد . نباشد . هر طور دوست دارید.

 از وسایل و پدیده ها و کلمات و مفاهیم پسا مدرن استفاده شود . بله استفاده شود چقدر هم خوب !

اما اخرش می بینید تشریف برده اید به جلسه شعر خوانی . دارید شعر گوش می دهید . شاعر عزیز می آید یک سری حرکات و صداهای عجیب از خودش به در می آورد و یک چند عبارت مثله شده … چند گزاره ناقص و پرپر شده می خواند و چند کلمه لا ابالی و له شده بی همه چیز می خواند بعد می رود  خیلی آوانگارد ولو می شود روی صندلی اش و از آن دراماتیک تر وضعیت بعد از قرائت شعر است…..

 یک عده شروع می کنند تئوریهای داغ و همین دیشب ترجمه شده نشست های ادبی خودمانی کافه های پاریس را تکرار می کنند. کاش حداقل درست ترجمه می شد . کاش کسی خودش آنها را فهم کرده بود .  نقد کرده بود . کاش کسی می دانست آنها برای مثال زدن امکانات اجرای زبانی  گاهی از اشعار بیدل و مولانای خودمان استفاده می کنند. این را خودم دیده ام . شنیده ام.  یک خانم فرانسوی گمان می کرد بیدل زنده است می گفت اگر بیایم تهران می شود آقای عبدالقادر را ببینم؟ آیا ایشان در تهران هم خانه دارند؟

عاقبت بویی نبردیم از سراغ عافیت

ساحل گمگشته ما را به دریا ریختند

 اینکه ساحل را به دریا ریخته باشند پسا مدرن نیست؟ شما چنین سورآل زیبایی را در نقاشی های سالوادور دالی هم نمی توانید ببینید.

آن وقت همزبانان بیدل می آیند آدامس جویدنهای جوانهای فرانسوی کافه نشین را هم ترجمه و به ان استناد می کنند. کاش حداقل درست فهم می شد. کاش اجرای زبانی استفاده از امکانات زبان و انفجار زبان درست فهم می شد.

بنده تصور می کنم انفجار زبان در معنی شکوفایی و رها شدن پتانسیلهای زبانی خوب ترجمه نشده است و به دلیل بار منفی کلمه انفجار شاعران محترم می آیند بین گزاره هایشان مین می بندند. چیزی جز چند پاره اجر و اسکلت سوخته از ساخت و زیبایی شعر نمی ماند. بعد می گویند انفجار زبانی است دیگر !  بله انفجار است از این حیث که همه چیز ترکیده است و عملا چیزی نمانده است. یک نوع انتزاع خشونت آمیز همه چیز از یک شی است به نحوی که چیزی از هویت و چیز بودگی آن نماند.

 

 

در حالیکه  انفجار زبان  شکوفا شدن توانمندیهای پنهانی زبانی است. انفجاری که پتانسیلهای یک زبان دارای تنگی و محدودیت را آزاد می کند. برای انفجار قابلیتهای زبان مثالهای بسیاری در شعر فارسی وجود دارد.

مثلا  می توانید یک پرفرمنس عالی را در بیت زیر از عالیجناب بیدل ببینید:

بر انگشت عصا هر دم اشارت می کند پیری

که مرگ اینجاست یا اینجاست یا اینجاست یا اینجاست.

موسیقی مفاعیلن / تصویر عصا ی در حال جستجو/ تکرار کلمه اینجاست/ و…

یا مثلا حضرت مولانا می فرمایند:

گربه در انبانم اندر دست عشق

یک دمی بالا و یک دم پست عشق

تصویر گربه در کیسه چقدر برای حالات عشق گویا تر از سه صفحه سپید نویسی برخی شاعران محترم است که از قرمزی نور چراغ و عقربه ساعت و ترافیک و شلوغی مترو و.. و.. و.. می نویسند .

البته اینهمه می نویسند که خدایی نکرده زبانم لال رویم به دیوار یکوقت بیان گرایی نکرده باشند  و چیزی از مکنونیات و منویات خود را بیان نکرده باشند. الله اکبر ! جل الخالق … قدرتی خداااا….

مثلا حضرت حافظ می فرمایند:

صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن…

خب می توانست بگوید :  صبح شده دمت گرم یه لیوان  از اون شراب بریز بزنیم.  اما از لحن- آوا- موسیقی واج آرایی و… استفاده کرد. حالا یکی می آید به اسم فراروی و آوانگارد بودن می نویسد:

صبح

شراب

 

بعد منتقدان می گویند به به چه ایجازی … اما خیلی بیان گرا بود ! حاد بیان گرایی داشت !

به زعم نوشتار پیش روی شما شعر را شالوده هایی است ناشکستنی . از آن حیث که مقوم ماهیت و ذات شعر بودگی است.

معنی لغوی شعر به عربی احساس است و احساس در لغت نامه های فارسی به معنای دریافتن و درک کردن چیزی با یکی از حواس است.

در تمامی تعاریف ارائه شده از شعر از زمان ارسطو تا کنون احساس و خیال دو جزء لاینفک و همراه همیشگی شعر بوده اند. بد نیست نگاهی به چند تعریف ارائه شده از شعر بپردازیم.

خواجه نصیر طوسی در تعریف شعر آن را از دو زاویه مورد بررسی قرار می دهد.یکی دیدگاه اهل منطق و دیگر نزد عرف جامعه.”شعر نزد منطقیان عبارت است از کلام موزون و مخیل و در نزد عرف جمهور کلام موزون و مقفی.”

غزالی در سوانح خود می گوید:شاعر در عالم ملکوت ،اسماء الهی را عیناً به صورت زلف،خط،خال و صورت محسوس مشاهده می کند.البته غزالی تنها به گوشه ای از اشعار اشاره کرده است.

افلاطون شاعر را از مدینه فاضله خود می راند ولی در رساله ی “ایون” خود شعر را مولود شوق و الهام می خواند.

دکتر زرین کوب شوق الهام را تعبیر عارفانه ای از تخیل می داند.

ارسطو می گوید: لازمه ی شاعری ، بیشتر داستان سازی است نه بکار بردن کلام منظوم.

شللی معتقد است شعر به معنای کلی ، یعنی بیان تخیل.شوپن هاور هم اظهار می کند : شعر یعنی به کار انداختن تصورات به یاری کلمات.بوعلی سینا در شفا می گوید:شعر ،کلامی خیال انگیز است که از اقوالی موزون و متساوی ساخته شده باشد.

دکتر خانلری اعتقاد دارد شعر القای حالات نفسانی است.نیما شعر را وصف آرزو ها و آمال درونی می داند.دکتر شفیعی کدکنی نیز اعتقاد دارد شعر چیزی نیست جز به موسیقی رسیدن کلام و می گوید:

شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت، گوینده ی شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبانی روزمره و عادی تمایزی احساس می کند.” 
در جای دیگر می نویسد:
 
“شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد.”

دکتر زرین کوب می گوید: شعر دارای ماده و صورتی است.ماده ی آن معنا و مضمونی است که اساس آن را تشکیل می دهد و صورت آن وزن و آهنگی است که شعر را از انواع دیگر سخن جدا می سازد و ترکیب این دو را شعر می نامند.

از تمام این تعاریف متنوع که تمام نا شدنی هستند و امکان پرداختن به همه آنها در این مجال نمی گنجد که بگذریم بر تمامی اهالی محترم کلمه که بهترین و واثق ترین اهلیت است واجب می دانم مراقب شالوده های ناشکستنی شعر باشند که این هجوم فزاینده به شکستن نه موجب فرا رفتن که شرط لازم و حتمی فرو رفتن است.

لطفا باقی این نوشتار را شما بنویسید شما که اهل کلمه اید.

 

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه


۹ دیدگاه برای “شالوده های ناشکستنی شعر/ الهام حیدری”

  • شاهین غمگسار says:

    شکوه کردن به حق و بسی بیشتر … که همه این سخنان درست . اما ایا جامعه ی ما صرفن دچار نزولی ادبی شده است ؟ ایا “جنایت” ی که اینان(اهل قلم) در حق زبان فارسی کرده اند تنها از مجرای ادبیات قابل بررسی ست ؟ نقش اساتیدی که به نوشتن عاشقانه های خوش ترکیب دل خوشند و صفه ی هوادارانشان چه ؟ شما به شاعر هفده ساله خرده می گیرید ، اما در انتها می باید کسی به همان شاعر جوان بیاموزد که سره چیست و ناسره کدام ؟ کسی می باید فرق بین دوغ و دوشاب را دریابد . این ظلم را اهل قلم می کنند و بستری که محیاست از برای روزی شان نیز دلیلی مضاعف . سخن از دکتر کدکنی کردید ، ایشان در همان ابتدای دهه ی هفتاد وضع را بحرانی می دیدند، که اکنون شما می بینید و بسیاری که دندان خشم بر جگر خسته می بندند ، که البته وضع کنونی بسی فاجعه بارتر است . خانوم حیدری عزیز جامعه ای که از ان هنرمند بیرون نمی اید انتظاری اش نیست تا شعری متعالی یا دست کم در قواره ی تاریخش داشته باشد .- مگر استثناهایی چون اصغر فرهادی – که این نیز خود اگر نبود می باید ما را جامعه ای مرده به حساب اورد . به یاد دارم چند سال پیش اقای مهدی سهیلی (از نام بردن باکی ندارم ) در یکی از شماره ی فصل نامه ی شعر ( ان زمان فصلنامه بود ) فرموده بودند ما در شعر بحران نداریم . و از همین دست ادم هایند که مسیر را به این جا کشانده اند … کسانی که چشم شان را بستند و هر چه شنیدند به به و چه چه سر دادند … بگذارید تا در این مجال خشم خود را از نام های بزرگ بعد از انقلاب باز نکرده ام سخن کوتاه کنم و امیدم را به شاخک های حساس کسانی شاید چون شما بپیوندانم .

  • سلام. بله کاملا درسته. شکی نیست. اصولا جنایت مختص اهل کلمه است و لاغیر

  • جهانگیر سایانی says:

    درود
    این متن را با عنوان “شالوده های ناشکستنی شعر” که با کمال تعجب در رسته ی موضوعی “نقد پیشرو” قرار گرفته خواندم . آیا عرصه ی نقد وامصیبتا کردن است آن هم بدون مبنا و دلیل منطقی؟
    این متن از شروع مغرضانه برخورد و به نا کجامی رود و این چیزی جز عدم درک صحیح نگارنده از مقولات فلسفی معاصر نیست. بد نیست بدانید برای نقد مدرنتیه هنر را با تکنولوژی مقایسه نمی کنند. و بعد از مدرنیته به پسامدرنیته رفت آن هم با عنوان دخالت تکنولوژی در روزمرگی؟ باور کنید این دو مقوله با هم تفاوت دارند . این نوشته تنها می تواند زاده ی یک ذهنیت سنت گرا با دیدی مغرضانه باشد که حتا تعریف صحیحی از نقد ندارد.
    نگفتید برای شعر کدام شالوده ها را قایلید که شکسته شده ؟!!!
    آن تعاریف ابتدایی که شمس قیس برای نخستین بار عنوان می کند ملاک است که شعر کلامیست مخیلن ، موضونن ، مقفف ؟
    یا تعریف شعر اتفاقیست در زبان را مد نظر دارید ؟
    بد نیست بدانید این اتفاق درزبان که امروزه مطرح است ، تمام آن آرایه های ادبی جلال الدین همایی را شامل می شود . اصلن بحث انفجار مطرح نیست که این اتفاق می تواند در محورهای جانشینی ، همنشینی ، معنا ، نحو و … زبان صورت گیرد.
    شکل بیان فرق کرده چون زبان تکامل داشته ، نمی شود که تا ابد با زبان قرن چهار و هشت نوشت ، پس تکلیف مخاطب با این تفاوت زبان چیست ؟ آیا هنوز هم باید مثل حافظ یا هر بزرگ دیگری رفتار کرد تا شعر باشد؟ خانم حمیدی عزیز شما نمی توانید منکر تکامل در هیچ زمینه ای باشید ، بد نیست این را هم به تعاریفتان اضافه کنید که شعر برشی از زندگیست که با آن عجین شده. حال سوالی مطرح می کنم که کاش صادقانه پاسخ دهید(به هیچ وجه مقصودم کلام شعری نیست بلکه زبان گفتار مد نظر است)
    شما اگر صبح بیدار شوید و یک لیوان شراب بخواهید چه می گویید ؟ آیا حافظ هم در قرن هشت و در زبان گفتار از همین جنس کلمات شما استفاده می کرده ؟ او به زبان خود سروده شما چرا هنوز در گذشته سیر می کنید ؟
    اگر اینکه پسامدرنیته با شالوده گرایی در تقابل است را جایی خوانده و علم کرده اید ،بله تا اینجا درست اما تقابل با شالوده گرایی را اشتباه درک کرده اید که احتمالن مقصر کسانی چون بابک احمدی و دیگرانند با آن درک پایین و ترجمه های نصفه نیمه نه شما .
    بد نیست بدانید این فلسفه بر مفاهیم پدیدارشناسی و ساختارگرایی استوار است . آنچه که شما می پندارید وجود ندارد بیشتر از قبل نمود دارد .
    البته شما ظاهرن با تعاریف مشکل دارید و درک مناسبی از ان ارائه نمی کنید برای نقد نوشتن در ابتدا باید دانش تئوریک خود را افزایش داد .
    مورد خنده آور اینکه کدام تئوریسین غربی را سراغ دارید که از بیدل مثال آورده ؟ اگر فاکت می دهید فاکت قابل ارجاع و عینی ارائه کنید ، ضمن اینکه بارها اتفاقات زبانی با مثال هایی از سعدی و حافظ و … توسط همین دوستان کم سواد به زعم شما مطرح شده. ارجاع شود به “حد همین است ” اینکه می گویم با تعاریف مشکل دارید به همینجا ختم نمی شود، از پرفورمنس آرت چه درک کرده اید که شعری را پرفورمنس می دانید؟ با کدام المان پرفورمنس تتابق دارد؟
    پس اگر به “مدرنیته” نقد دارید موضوعی فارغ از نقد به پسامدرنیته ایست که بر خلاف عده ای که تصور می کنند بعد از مدرنیته رخ می دهد ، هم زمان با آن شکل می گیرد و مدرنیته را به چالش می کشد.
    ضرورت تعاریف آخر این متن را هنوز درک نکردم. ضمن اینکه بد نیست بدانید این جماعت که بی هیچ منطقی انگشت اتهام شما به سویشان دراز است هم با ساده نویسی ، واگویه، و بسیاری مسایل که به عنوان آفت مطرح است مشکل دارند. وزن امکانی در زبان است قدرت شاعرانگی نیست ، اکتساب است و مشخص است که قافیه مند بودن و وزن داشتن نمی تواند به شعریت یک متن کمک کند مثل نظم هایی که در ادبیات سراغ داریم و شعر نیست .
    از ابتدا متهم گرده اید حال شما که متهم می کنید چقدر تاریخ ادبیات خوانده اید ؟ چقدر با ادبیات آشنایی دارید ؟
    قاطعانه ایستادن و حکم صادر کردن آن هم بدون هیچ منطقی نمی شود نقد . این قطعیت خیلی وقت است که دیگر جایی در هنر ندارد. بهتر آنکه در مورد چیزی اظهار عقیده کنیم که بر آن تسلط داریم نه چند بیت شعر کلاسیک به زعم خود درخشان را کنار شکلی از نوشتار بیاوریم و در مقام مقایسه ای بایستیم که هیچ اساسی ندارد مثال هایی از شعر امروز مطرح است که بیشتر من دراوردیست.
    ظاهرن دانای کلی در شما می زید که اعتقاد داردهیچکس نمی فهمد همه شتباه می کنند از هایدگر ، دریدا ، نیچه ، هگل و…تا مترجمان و تئوری دانان حال و کسانی اما این فقط شما هتید آگاهی دارید که با همان دانشف اصل عدم قطعیت را رد می کنید و پسامدرنیته را رد می کنید . در مقیاس ریز تر همین بلا را سر هرمونتیک ، فرم ، فونتیک و …. می آورید اما تئوری ارائه نمی دهید. برای رد کرد یک تئوری باید چیزی ارائه داد . این با هیچ منطقی سازگاری ندارد که چون خود درک درستی نداریم ( با توجه به متن بالا)پس مفاهیم مشکل دارند یا کسانی که از این مفاهیم استفاده می کنند . بهتر است با نگاهی بیرونی خارج از تعصبات و این ذهنیت سنت گرا به متنتان نگاهی کنید تا خود متوجه شوید چه کرده اید . خانم حیدری این نقد نیست . تنها نگاه مغرضانه ایست که از عدم درک صحیح مفاهیم تئوریک زاده شده نه بیش

  • جهانگیر سایانی says:

    این متن را با عنوان “شالوده های ناشکستنی شعر” که با کمال تعجب در رسته ی موضوعی “نقد پیشرو” قرار گرفته خواندم. آیا عرصه ی نقد وامصیبتا کردن است آن هم بدون مبنا و دلیل منطقی؟
    این متن از شروع مغرضانه برخورد و به نا کجامی رود و این چیزی جز عدم درک صحیح نگارنده از مقولات فلسفی معاصر نیست.
    بد نیست بدانید برای نقد مدرنتیه هنر را با تکنولوژی مقایسه نمی کنند. از مدرنیته به پسامدرنیته نمی پرند آن هم با عنوان دخالت تکنولوژی در روزمرگی تا هر دو را رد کنند.
    باور کنید این دو مقوله با هم تفاوت دارند . این نوشته تنها می تواند زاده ی یک ذهنیت سنت گرا با دیدی مغرضانه باشد که حتا تعریف صحیحی از نقد ندارد.
    نگفتید برای شعر کدام شالوده ها را قایلید که شکسته شده ؟!!!
    آن تعاریف ابتدایی که شمس قیس رازی برای نخستین بار عنوان می کند ملاک است که: شعر کلامیست مخیلن ، موضونن ، مقفف ؟
    یا تعریف شعر اتفاقیست در زبان را مد نظر دارید ؟
    بد نیست بدانید این اتفاق درزبان که امروزه مطرح است ، تمام آن آرایه های ادبی جلال الدین همایی را شامل می شود . اصلن بحث انفجار مطرح نیست که این اتفاق می تواند در محورهای جانشینی ، همنشینی ، معنا ، نحو و … زبان صورت گیرد.
    شکل بیان فرق کرده چون زبان تکامل داشته ، نمی شود که تا ابد با زبان قرن چهار و هشت نوشت ، پس تکلیف مخاطب با این تفاوت زبان چیست ؟ آیا هنوز هم باید مثل حافظ یا هر بزرگ دیگری رفتار کرد تا شاعر بود؟ خانم حمیدی عزیز شما نمی توانید منکر تکامل در هیچ زمینه ای باشید ، بد نیست این را هم به تعاریفتان اضافه کنید که شعر برشی از زندگیست که با آن عجین شده. حال سوالی مطرح می کنم که کاش صادقانه پاسخ دهید(به هیچ وجه مقصودم کلام شعری نیست بلکه زبان گفتار مد نظر است)
    شما اگر صبح بیدار شوید و یک لیوان شراب بخواهید چه می گویید ؟
    آیا حافظ هم در قرن هشت و در زبان گفتار از همین جنس کلمات شما استفاده می کرده ؟ او به زبان خود سروده شما چرا هنوز در گذشته سیر می کنید ؟
    اگر اینکه پسامدرنیته با شالوده گرایی در تقابل است را جایی خوانده و علم کرده اید ،بله تا اینجا درست اما تقابل با شالوده گرایی را اشتباه درک کرده اید که احتمالن مقصر کسانی چون بابک احمدی و دیگرانند با آن درک پایین و ترجمه های نناقصشان نه شما.
    بد نیست بدانید این فلسفه، بر مفاهیم پدیدارشناسی و ساختارگرایی استوار است . آنچه که شما می پندارید وجود ندارد بیشتر از قبل نمود دارد .
    البته شما ظاهرن با تعاریف مشکل دارید و درک مناسبی از ان ارائه نمی کنید برای نقد نوشتن در ابتدا باید دانش تئوریک خود را افزایش داد .
    مورد خنده آور اینکه کدام تئوریسین غربی را سراغ دارید که از بیدل مثال آورده ؟ اگر فاکت ارایه می دهید فاکت قابل ارجاع و عینی ارایه کنید ، ضمن اینکه بد نیست بدانید بارها اتفاقات زبانی با مثال هایی از سعدی و حافظ و … توسط همین دوستان کم سواد البته به زعم شما، مطرح شده.( ارجاع شود به “حد همین است ” محمد حقوقی فصل اول )
    اینکه می گویم با تعاریف مشکل دارید به همینجا ختم نمی شود،از پرفورمنس آرت چه درک کرده اید که شعری را پرفورمنس می دانید؟ با کدام المان پرفورمنس تطابق دادید؟
    باز هم می گویم اگر به “مدرنیته” نقد دارید موضوعی فارغ از نقد به پسامدرنیته ایست که بر خلاف عده ای که تصور می کنند بعد از مدرنیته رخ می دهد ، هم زمان با آن شکل می گیرد و مدرنیته را به چالش می کشد.
    ضرورت تعاریف آخر این متن را هنوز درک نکردم. ضمن اینکه بد نیست بدانید این جماعت که بی هیچ منطقی انگشت اتهام شما به سویشان دراز است هم با ساده نویسی ، واگویه و بسیاری مسایل که به عنوان آفت مطرح است مشکل دارند.
    وزن امکانی در زبان است قدرت شاعرانگی نیست ، اکتساب است و مشخص که قافیه مند بودن و وزن داشتن نمی تواند به شعریت یک متن کمک کند مثل نظم هایی که در ادبیات سراغ داریم و هیچ یک در حیطه ی شعر نیست.
    از ابتدا متهم کرده اید حال شما که متهم می کنید چقدر تاریخ ادبیات خوانده اید ؟ چقدر با ادبیات آشنایی دارید ؟
    و چقدر دانش تئوریک را درک و ازآن بهره می برید؟
    قاطعانه ایستادن و حکم صادر کردن آن هم بدون هیچ منطقی نمی شود نقد . این قطعیت خیلی وقت است که دیگر جایی در هنر ندارد. بهتر آنکه در مورد چیزی اظهار عقیده کنیم که بر آن تسلط داریم. نه چند بیت شعر کلاسیکِ به زعم خود درخشان را کنار شکلی از نوشتار بیاوریم و در مقام مقایسه بایستیم که وامصیبتا چه بر سر ادبیات آمده که خیانت کردند ، بردند و… که هیچ اساسی و منطقی ندارد مثال هایی از شعر امروز در این متن مطرح است که بیشتر من دراوردیست تاشعر باشد.
    ظاهرن دانای کلی در شما می زید که اعتقاد داردهیچکس نمی فهمد همه شتباه می کنند از هایدگر ، دریدا ، نیچه ، هگل و… بگیر تا مترجمان و تئوری دانان و مولفان!!! این فقط شما هستید که آگاهی دارید البته که با همان دانش ، مدرنیته ، پسامدرنیته و اصل عدم قطعیت را رد می کنید البته در مقیاس کوچک تر همین بلا را سرساختار ، فرم هرمونتیک ، فونتیک و …. می آورید اما هیچ تئوری ارائه نمی کنید. برای رد کرد یک تئوری باید چیزی ارائه داد . این با کدام مکتب نقد سازگاری دارد ؟
    نمی شود چون خود درک درستی نداریم پس بگوییم مفاهیم مشکل دارند یا کسانی که از این مفاهیم استفاده می کنند.اما خود مبرا هستیم بی هیچ مشکلی؟!
    بهتر است با نگاهی بیرونی خارج از تعصبات و این ذهنیت سنت گرا به متنتان نگاه کنید تا خود متوجه شوید چه کرده اید.
    خانم حیدری این نقد نیست . تنها نگاه مغرضانه ایست که از عدم درک صحیح مفاهیم تئوریک زاده شده نوعی لجبازی کودکانه نه چیزی بیش

    امیدوارم صراحت لهجه را تاب بیاورید پایدار باشید و مانا

    • با سلام
      ممنون از حوصله ای که در نوشتن نظرتان به خرج دادید ای کاش در خواندن هم حوصله به خرج می دادید. اولا ابدا مدعی بی نقص بودن نوشتار خود نیستم اما چند سوال از شما دارم لطفا بفرمائید در کجای متن بنده هنر را با تکنولوژی مقایسه کرده ام؟ در ابتدای بحث آوردم که مدد تکنولوژی به هنر آن را به امری راحت التولید و دم دستی و قابل دسترس بدل کرده است و سریعا آن را مختص موسیقی و نقاشی و غیره دانستم و حساب شعر را جدا کردم. سوال بعدی اینکه در کجای متن از زبان قرن چهارم و هشتم به عنوان الگوی زبانی برای شعر پیشرو استفاده کردم؟ بنده خودم در اشعارم هرگز از این زبان ها استفاده نکرده ام اما سخت معتقدم یک شاعر باید بنیانهای زبانی و شم و ذخیره زبانی خود را با تاریخ ادبیات غنی خودمان غنی کرده باشد. باید شعر خوانده باشد. نوشته اید -هیچ تئوری ارائه نمی کنید. برای رد کرد یک تئوری باید چیزی ارائه داد –
      واقعا ؟ واقعا برای رد کردن تئوری باید یک تئوری دیگر اائه داد؟!!!

      و اینکه من تئوری را رد کردم یا ترجمه ها و فهم های غلط از تئوری را ؟؟
      و اصولا آیا کسی که ترجمه کتابها و مقالاتی از از بارت و دلوز و دریدا و لیوتار و بودریار و فوکو و التوسر و گاتاری و…. را خوانده است شاعر می شود ؟ شاعر معاصر می شود ؟ نقد شعر می داند؟

      اما در کل از توجهتان و وقتی که در نوشتن نظر گذاشته اید بسیار سپاسگزارم.

  • جهانگیر سایانی says:

    درود بر شما
    اول
    شک نکنید با خواندن تئوری و نظریه ها و درک صحیح آن می توان منتقد شد اما شاعر خیر ، اینکه شاعر باید در حد خود تئوری بداند را نمی شود منکر شویم اما شاعر تئوری زده موضوعی متفاوت است ، اما در اینجا نقد و بطور خاص متن شما مطرح است . که آن خواندن ها به مددتان خواهد آمد پس برای نقد کردن خوب بخوانید. چون ابزار همان تئوریست مگر اینکه بخواهید روی هوا چیزی را رد یا تایید کنید.
    دوم
    شما حرفی از قرن چهار یا هشت نزده اید اما تمام فاکت هاتان از همان دوره هاست . آن هم وقتی بحث زبان و رویکرد زبانی مطرح است ، این غیر از استنباط من تاویلی دارد ؟!!! من به شما به عنوان یک شاعر نگاه نمی کنم چون شعر شما اینجا مطرح نیست اینجا نگاه به متن شما ست که با عنوان نقد ارائه کرده اید . ودر همین مورد به نوع بیان خرده می گیرید و نوع نوشتار و بیان حافظ را مثال آورده اید . چرا از نیما نقل نکردید یا شاملو و شاعران به روز تر، شاید با انها هم مشکلی دارید؟ مشخص است که رویکرد زبانی حال با قرن هشتم فرق می کند . که در کامنت قبل بیشتر به آن پرداخته شده
    سوم .
    شما به ظاهر چیزی را رد نمی کنید اما کم از تمسخر و کنایه استفاده نکرده اید مثل دریدای گور به گور، البته جایی هم سپید خوانی را رد می کنید و این موارد بسیار است ، درست که به طور خاص مکتبی را رد نمی کنید اما در سراسر متن با قطعیت تمام حرف می زنید اما تئوری ارائه نمی دهید ، این قطعیت شامل رد خیلی مسایل می شود که اشاره شد .
    اما در مورد ترجمه ای که می فرمایید اتفاقن پاشنه ی آشیل متن شماست و به این قسمت بیش از همه نقد وارد است می گویید درک صحیح نیست تا اینجا قبول می گوییم نیست . اما شما درک درستی دارید که ریختن ساحل به دریا را پسا مدرن می دانید ؟ و بعد مقوله ی سورئال را مطرح می کنید ؟ این دو مقوله چه ارتباطی دارند؟ کدام المان پسامدرنیته را در این بیت دیده اید که به عنوان پسامدرن مطرح می کنید ؟ وقتی با این درک نا صحیح همه را از دم تیع می گذرانید !!! متناقض با جمله درک صحیح و ترجمه و … وجود ندارد است . قبول کنید این بحثی که روی ترجمه دارید به هیچ عنوان قابل دفاع نیست چون قرائت صحیحی از مفاهیم ندارید و این خود سندی برای نقض کردن حرفتان است . که از منظر شما به این موضوع نمی توان نگاه منتقدانه داشت .
    و مورد آخر ، من دقیق خوانده ام خانم حیدری عزیز
    یا خود نمی دانید مفهوم آنچه را که نوشته اید یا شمایید که دقیق نخوانده اید . برای روشن شدن ماجرا جمله ای را از متن شما نقل می کنم : “تکنولوژی و هنر در بدو امر به دلیل اینکه مفاهیمی دور از دایره شمول خود هستند دو مقوله ناسازگار و بعید از یکدیگر محسوب می شوند” این اگر مقایسه و نتیجه گیری نیست شما بگویید که چیست ؟ آن بخش دوم را من به این شکل آورده ام که تکنولوژی جزیی از روزمرگی ها می شود درست است اشاره به تولید نکرده ام اما توجه کنید که شما از همین ابزار برای نقد مدرنیته بهره می برید و این موضوع مطرح است .
    ضمنن در مورد نقاشی و موسیقی می گویید اما راجع به شعر ارجاع میدهید به متن پیش رو و از همان ساده شدن تولید در نقاشی و موسیقی و … به شعر می رسید غیر از این است ؟ عین پاراگراف را می آورم: “شاید اگر بگوئیم این وضعیت ورود به عرصه هنر را دم دستی و مبتذل کرده است در این که هر چیز دم دستی را مبتذل و بی قدر جلوه دهیم کمی بی انصافی کرده باشیم اما بدیهی است که وضعیت حاضر موجب افزایش جسارت و شجاعت افراد برای ورود به عرصه هنر و هنر ورزی و بخصوص شعر شده است.”
    دقت داشته باشید این وضعیت حاضر ارجاع به یک پاراگراف قبل است که آن موضوع ساده شدن خلق آثار و .. را مطرح کرده اید خودتان بخوانید چه گفته اید .
    این نگاه یک سویه و متعصبانه مناسب نقد نیست ، اگر می خواهید شعر امروز را نقد کنید فاک از همین امروز بیاورید ، یک شعر خوب و بد و المان های هر یک ، نکند کلن شعر خوب نداریم ؟ این متن بیشتر به جنگ سنت و مدرنیته شبیه بود تا نقد
    موفق باشید

  • با سلام و درود و احترام
    خانم حیدری و اقای سایانی ممنون ، اما فکر کنم گفتن چند نکته کوتاه جایز به عقد این متن باشد . اینکه شیرازه متن (شالوده های ناشکستنی شعر) با مفاهیم کلی بسته شده و فقط اشاره و ارجاعات ، ار جاعات سازنده اند و دریافت و تاویل گراینده و باذهن شخص پذیرنده به اجراست . حال اینکه در این نسل چگونه به زبان شعری و زبان زدگی رسیدند در ست و موافقم اما می شود اینگونه هم برداشت کرد که از ابزار و امکانات شعری و دست برد به عناصر نسبت به خدمت شعر موفق نبوده اند که الباقی بحث به واگشائی و نشانه شناسی در قالب آسیب شعری امروز صورت پذیر است . اما این امکانات شعری ور ویکردها که شما نام بردید از کجا تزریق و وارد متن وادبیات ماشده! که به صورت کلی از این مقوله رد شدید . جریان تاثیر گذار از ادبیات آمریکا و نسل بیت بوده البته من به علت کلی بودن متن و پاره پاره بودن بحث اکتفا میکنم به نکات مستعملی در ذهنم به شایدی که به درد بخورد. اما این ارجاعات دور چرا! هر گز نمی شود زمان و زبان را زنجیر کرد ….شاملو… و اما به نقل از بارت : زبان آینه ذهن است ، و این که ذهن بار بر شعر امروز از کجاست و مولف در کجا ، جوابی ساده دارد و نیاز به دست بردن در جیب ارجاعات نیست .در ضمن عنوان شالودهای ناشکستینی شعر آن هم در قالب شعر امروز و فرا روی در آن مرا حتی به پارادوکس معنائی نسبت به تعریف کلاسیک شعری آن هم از افلاطون،ارسطو، خواجه نصیر طوسی ، نیما ،شوپن هاور وووو… نرساند. البته این که از متن شما استفاه نکردم لازم انکاریست بزرگ که در ذات نویسنده عمومن نباید باشد وفکر می کنم به توان در باب این مبحث جزئی تر کندو کاش کرد … حروفهای پاره پاره مرا ببخشید و مشتاق شنیدن بیشتر هستم.

  • سیده زینب اطهری says:

    با سلام
    درک محدودیت ها وامکانات زبان برای ارائه معنارا نمیتوان تنها در حوزه زبان شناسی واکاوی نمود،آن هم با تمثیل متعصبانه از متون و شاعران کهن.با رشد و پیشرفت علوم انسانی دیگر نظیر جامعه شناسی،روان شناسی و..این قراردادهای زبانی درحکم کشف مناسبات جدید برمی آیدو و دلالت های یک اثرهنری رامتنوع تر می سازد پس چگونه میتوان شعر امروز را( با المان های متنوعش وبستر ونگاه تکثرگرایش )با بسترمتفاوت شعر کهن بدون توجه به تغییرات حاصل درنظام فلسفی وفکری مقایسه نمود.
    به نقل از باختین:انسان اساسا درگرو مکالمه وجودداردوفرهنگ درجریان مکالمه انتقال می یابد.اگر بنا به آزادسازی ظرفیت های زبان یک فرهنگ است این امربدون منطق بی اغماض مکالمه میسرنیست واین منطق مستلزم آشنایی با نظریات همان اندیشمندانی ست که شمابا آنهابه لفظ توهین و با عده ای دیگر با لفظ تفاخرصحبت کرده اید

  • مریم اخباری says:

    با نظر نویسنده، خانم الهام حیدری کاملا موافقم و از آسیبی که به کلام، ادبیات و شعر فارسی
    در اثر این موج حمله ناشاعران عاشق مقام شاعری وارد آمده، دردمندم.